زمانی نو شدم,ارزش درمانی معتاد,ناصادقی اعتیاد,احساسات ناخوشایند,اندیشیدن در بهبودی

زمانی نو شدم که کهنه را سراسر رها کردم

زمانی نو شدم,ارزش درمانی معتاد,ناصادقی اعتیاد,احساسات ناخوشایند,اندیشیدن در بهبودی

با سلام، فاطمه هستم یک معتاد، در آستانه تولد هجده ماهگی دست به قلم شده تا آنچه که در برنامه آموخته ام را با توجه به ارزش درمانی کمک یک معتاد به معتاد دیگر در اختیار هم دردان خود به خصوص بانوان عضو انجمن NA قرار دهم.

بیست و هشت سال سن دارم در هفت سالگی پدرم را از دست دادم و در کنار مادری مصرف کننده بزرگ شدم در دوازده سالگی ازدواجی اجباری داشتم که این ازدواج یک ماه بیشتر طول نکشید و دوباره به خانه ی مادری برگشتم اکنون به خوبی به یاد می آورم که رفتارهای اجباری و معتاد گونه ،قبل از آشنایی با مواد مخدر در من وجود داشت. در محیطی سرد و بی روح و در تنهایی و انزوا رشد کردم .

در مقابل خواسته های درونی و امیال خود خیلی عاجز بوده و همیشه به دنبال چیزی برای پر کردن خلاهای خود بودم. بی اختیار از هر کسی که کمترین محبتی می دیدم جذب او شده و به هیچ وجه نمی توانستم احساسات  و افکارم را کنترل کنم و همین نیاز باعث شده بود مرتب مورد سوء استفاده ی خود و دیگران قرار بگیرم به سن هفده  سالگی رسیدم و سرانجام با مواد مخدر و الکل آشنا شدم حتما خودتان می توانید بقیه ی ماجرا را حدس بزنید شکست های پی در پی و احساس پوچی در زندگی از من آدمی بی مصرف ،خسته نومید و عاصی ساخته بود. خمیره ی وجودم با بی اعتمادی و ناصادقی شکل گرفته و از همه بدم می آمد روزگار خیلی تلخ و احساسات بسیار ناخوش آیندی را تجربه می کردم از زمین و زمان ناراضی و دلخور بوده و نسبت به همه بی اعتماد بودم هیچ فردی برای کمک به من نزدیک نمی شد. اعتیاد یک دختر نوجوان آن هم در محیطی کوچک چیزی برایم باقی نمانده بود. سرانجام با همه ی خستگی و ناتوانی مفرط، بنا به خواست و اراده ی خداوند مهربان کارت دعوتی از سوی انجمن معتادان گمنام دریافت کردم.

آشنایی با انجمن و رعایت اصول روحانی و کارکرد قدمها و آغازی نوین در اندیشیدن و زندگی کردن به دست آوردهای زیادی رسیدم حقایقی اساسی درباره ی خودم با کارکرد قدمها کشف شد. خلع سلاح شده و در اولین گام افکار منفی تمام نشدنی ام از من گرفته شد. کاوش درونی باعث شد تا تصمیم بگیرم یک انسان باشم نه بیشتر و نه کمتر.

تشنه ی یک بوسه ی خورشید

با شروع کارکرد قدمها این دروغ بزرگ که قادر به تغییر نیستم، افشا شد. از سویی بیماری فعال اعتیاد بخشی از وجود من بود که آن را در افکار احساسات و رفتارم مشاهده می کردم و از سوی دیگر بهبودی ،یادگیری و آموختن بود که با کارکرد قدمها آذین بخش زندگی ام شده بود. برای من بهبودی تلاش درونی بود که ابزار آن قدم های دوازده گانه ی پیشنهادی برنامه بود و نقشه راه جدید زندگی را به من نشان می داد قدمها زندگی پر آشوب مرا این چنین تغییر دادند و من از آنها به این شکل سود بردم:

قدم اول:  زمانی نو شدم,ارزش درمانی معتاد,ناصادقی اعتیاد,احساسات ناخوشایند,اندیشیدن در بهبودی

 رهایی از تنهایی بود به عجز و ناتوانی خود نه تنها در مقابل مواد بلکه در برابر خیلی چیزهای دیگر اقرار کرده و مرتب تکرار کردم من عاجزم این اقرار به عجز باعث شد که از کلمه ی تسلیم نترسم و در نتیجه دست از جنگ و خود محوری برداشتم. آنگاه دیوار انکار فروریخت و موفق به یافتن قدرتی فراتر از قدرت فردی و شخصی خود شدم به جمع پیوستم و به ما تبدیل شدم.

قدم دوم:

در زمان مصرف به اشتباهاتم که نوعاً ریشه در بیماری ام داشتند با احساس شرمندگی و خجالت و گناه نگاه می کردم و بابی حوصلگی و بی صبری ، بی تفاوتی و پوچی زندگی می کردم به دلیل سردرگمی و خلا معنویت مرتب تکرار اشتباه کرده و هیچگاه حاضر نبودم از آنها درس بگیرم هر بار برای نتایج متفاوت برنامه ریزی کرده و انرژی می گذاشتم در این قدم نبود سلامت عقل برایم روشن شد. قدم دوم به من کمک کرد تا باور و اصل اعتماد و مشورت و امید را در روح ناامید خود دمیده و آن را شکوفا سازم در این قدم به این باور رسیدم که اوست که می تواند و می داند.

قدم سوم:

 برای اولین بار تصمیم گرفتم تا اراده و زندگی خود را به هدایت و مراقبت خداوند بسپارم هر چند این مراقبت همیشه در دسترس بود ولی من قابلیت درک آن را نداشتم در قدم سوم یاد گرفتم که من باید از سر راه خداوند کنار روم و اجازه دهم او کار خود را انجام دهد. برای این کار دریچه قلب خود را برای حضور خداوند گشوده و افکارم را به او سپردم همین امر باعث شد که دیگر فقط جایگاه بندگی خود باشم از تخت خدایی پایین آمده و اجازه ی ورود نیرویی برتر که تا به حال برایم ناشناخته بود. راه داده و او را به زیبایی در زندگی ام جاری ساختم. او مرا از سردرگمی نجات داد و باعث آرامش من شد و نهایتا چراغ بیداری ام گشت خیلی راحت شدم.

قدم چهارم : زمانی نو شدم,ارزش درمانی معتاد,ناصادقی اعتیاد,احساسات ناخوشایند,اندیشیدن در بهبودی

از هیولای وجودم که جهنمی از خود محوری و غرور بود در هراس بودم فرآیند “بی باکانه و جستجوگرانه “در این قدم باعث شد تا به نیازهایی فراتر از نیازهای دوران مصرف خود پی ببرم به کسی اعتماد کرده و سفره ی دل را گشوده و بار سنگینی را به زمین نهادم من به اندازه ی رازهای پنهان خود بیمار بودم و پرتو روحانیت من ،بسته به نمایان شدن اسرار وجودم .بود. بر خلاف تصمیم قبلی ام در هنگام شروع نوشتن قدم چهارم چیز ننوشته ای باقی نگذاشتم.

قدم پنجم : زمانی نو شدم,ارزش درمانی معتاد,ناصادقی اعتیاد,احساسات ناخوشایند,اندیشیدن در بهبودی

کلیدی بود برای رهایی و آزادی ام این قدم پاداش روحانی را برایم به دنبال داشت این قدم مرا تشویق کرد تا تمام رازهای نهفته ی درونم را به خداوند مهربان و یک نفر دیگر بازگو کنم و به کمک همان نیروی برتر راهم را ادامه دهم .

با اقرار شخصیت کاذب خود را شناسایی کرده و بخش واقعی درونم را بهتر دیدم احساس کردم با فاش کردن این اسرار به طور خصوصی برای یک انسان دیگر فاصله ام با خدای مهربان کمتر شده و راه بهبودی هموارتر گردیده است.

قدم ششم و هفتم

متوجه شدم که همان عجزی را که در مقابل مصرف مواد مخدر دارم در برابر نواقص شخصیتی خود نیز داشته و در مقابل آنها عاجزم این نواقص موجب شده بود که خطاهای بسیاری از من سرزند برای این که تغییر کنم مجبور شدم ابتدا مسئولیت خطاهای خود را بپذیرم که البته کار آسانی نبود و سپس بدون آن که خود را آزار دهم از خداوند مهربان درخواست کمک کردم و برای رفع آنها اصول روحانی را به کار برده و مرتب دعا کردم ولی خوب یا بد هنوز مقداری از آنها در زندگی ام وجود دارند و گاهی شدیداً حالم را بد می کنند منتظر زمان هستم.

 قدم هشتم و نهم :

قدم های رهایی از ویرانی های گذشته بودند این قدمها نحوه ی ارتباط مرا با خود و مردم تا حدود زیادی اصلاح کرد. من در گذشته عبارت “معذرت می خوام و یا متأسفم ” را بارها و بارها جهت سوء استفاده های جدید به کار می بردم یعنی از کسی عذرخواهی نمی کردم مگر این که احساس کنم که با این عذرخواهی می توانم یک بار دیگر از آن شخص بهره کشی کنم ولی در این مرحله لیستی از خساراتی را که به خود و اطرافیان وارد کرده بودم تهیه نموده و با کمک راهنما فرصت مناسبی یافتم که با جبران خسارت بتوانم در چشمان دنیا نگاه کنم. بعد از جبران بخش بزرگی از خسارت ها توانایی بخشیدن خود را یافته و دیگر مجبور نبودم بار سنگین گذشته را با خود حمل کنم خجالت هایم کمتر شد احساس خوشی و سرافرازی می کردم تا حدودی معنی بیداری روحانی برایم روشن شد.

قدم دهم :  زمانی نو شدم,ارزش درمانی معتاد,ناصادقی اعتیاد,احساسات ناخوشایند,اندیشیدن در بهبودی

پایداری و دوام بود با تجربه ای که از قدم چهار داشتم تهیه ی تراز روزانه برایم کار سختی نبود جبران خسارت روزانه و آشنایی با انگیزه های درونی ام به طور مرتب باعث استحکام پایه های رشد روحانی من شد. قدم دهم راز موفقیت به شیوه ی “فقط برای امروز” را به من آموخت.

قدم یازدهم :

ارتباطی آگاهانه با خدا بود رفتارهای معتادگونه و بیماری زیرک من فراتر از چیزی است که بتوانم آن را با اراده ی خود ترک کنم و یا متوقف گردانم رهایی از اجبار به مصرف هدیه ی دیگری بود که فقط از طریق نزدیک شدن به او و دعاهای روزانه و گریه های شبانه صورت گرفت دعا برای این که مرا از خواست خود آگاه کند و در ضمن توانایی انجام اراده اش را به من هدیه دهد. در این قدم خیلی تلاش کردم تا پیوسته افکار و احساسات روزانه ی خود را با او در میان بگذارم و گذاشتم در دعا کردن خیلی موفق بودم شاید در مراقبه آن قدر توفیق نداشتم درکی که من از خداوند مهربان در این قدم پیدا کردم به میزان همان سعی و تلاشی بود که به منظور شناخت او انجام دادم.

قدم دوازدهم : سنگ بنای بهبودی من بود.

با مشارکت آن چه که داشتم می توانستم آن را حفظ کنم آگاهی روحانی برای من قدرشناسی بود برای قدرشناسی از خدا و برنامه در این قدم به سراغ سایرین .رفتم همان طور که دیگران به سراغ من آمدند به سراغ معتادان دیگر رفتم و با آنها تجربه امید عشق و نیروی خود را به مشارکت گذاشتم و عده ی برنامه را به آنها گوشزد کردم این کارها را در قدم دوازده انجام دادم تا بتوانم یک روز پاک دیگر را تجربه کنم. 

مجله پیام بهبودی تابستان 1386
زمانی نو شدم,ارزش درمانی معتاد,ناصادقی اعتیاد,احساسات ناخوشایند,اندیشیدن در بهبودی

Visits: 44

امکان ارسال دیدگاه وجود ندارد!