من به یک خانه می اندیشم,جلب توجه معتاد,راحت طلبی اعتیاد,هجده ماه پاکی,مزایای بهبودی

من به یک خانه می اندیشم

من به یک خانه می اندیشم,جلب توجه معتاد,راحت طلبی اعتیاد,هجده ماه پاکی,مزایای بهبودی

اسم من یداله است و یک معتاد هستم.

با سلام و عرض خسته نباشید خدمت دست اندرکاران مجله ی پربار و پیام رسان پیام بهبودی .سلامی دیگر خدمت تمام اعضای انجمن معتادان گمنام در سراسر جهان.

 خدارا شکر می کنم که توانستم بعد از مدت ها تنبلی ،تصمیم خود را مبنی بر نوشتن این نامه عملی کنم و تجربه ی خود را با دوستان بهبودی در میان بگذارم من هم از بیماریی رنج می برم که تمامی شما آن را درک کرده و احساس می کنید در خانواده ای یازده نفره به دنیا آمده و بزرگ شدم. در سن پنج سالگی بر اثر حادثه ای یکی از چشم هایم را از دست دادم .

احساس خود کم بینی تفات داشتن با دیگران و نپذیرفتن خویشتن به همان صورت که بودم باعث شد خودم را تافته ای جدا بافته حس کنم شبی نبود که در خانه ی ما مهمان نباشد پدرم به صورت تفریحی مصرف می کرد و در خانه ی ما همیشه باز و سفره ی پدرم پیوسته پهن بود که همین باعث در گیری همیشگی در محیط زندگی ما گشته بود و باعث شده بود که من همیشه از خانه فراری شوم و به دنبال محیطی امن بگردم.

همیشه سعی می کردم کارهایی انجام دهم که مورد تأیید پدرم قرار گیرم و مثلا عشق این را داشتم که پدرم به من لطف کند و کار آماده کردن منقلش را به من بسپارد و از کار من تعریف کند و جلب توجه کنم در ابتدا از مواد بدم می آمد ولی با چند بار امتحان کردن به همراه برادرم، مواد شروع به پر کردن خلأهای درونی من کرد. چون از اعتیاد می ترسیدم و شهرمان را محل امنی نمی دیدم با پیشنهاد مادرم به شهر دیگری کوچ کرده و شروع به کار کردم ولی هیچ چیز برای من لذتی نداشت چون احساس پوچی می کردم متوجه شدم اصلا مهم نیست که من در کدام شهر هستم هر جا که بودم همیشه یک کم و کسری بزرگ را در خود حس می کردم.

من باورهای غلط و الگوهای رفتاری معتاد گونه را با خود حمل می کردم بابت راه اندازی یک کارگاه پدرم را به زیر باربدهی بردم و با انکار اعتیاد خود، آنها را وادار کردم تا کار ازدواج مرا راه بیندازند با دروغ و انکار خانواده ی همسرم را گول زده و زندگی مشترکی را شروع کردم در ابتدا در محل کار مصرف می کردم بعد از مدتی به علت راحت طلبی کم کم مواد را به داخل خانه بردم همسرم که سن و سال کمی داشت باور نمی کرد که من معتاد باشم آنگاه با یک تعارف ساده او را هم به یک مصرف کننده تبدیل کردم اوضاع روزبه روز بد تر می شد. همسرم فرزندی به دنیا آورد فرزندی که پدر و مادرش مصرف کننده بودند و او هم به نوعی در فضای دود و دم و از طریق شیر مادر حال و روز خوبی نداشت ، روزگار بدی بود به دنبال آن ،گرفتاری، بدبختی، تحقیر، از دست دادن شغل و حرفه اعتبار آبرو و شخصیت یکی یکی از راه رسید به هر راهی برای ترک مواد متوسل می شدم نمی شد، برای من ترک کردن یک کار نشدنی بود به همین دلیل وصیت کرده بودم که اگر فوت کردم در قبر من مقداری مواد بگذارند تا در آن دنیا خماری نکشم از مصرف مواد خسته شده بودم و سینه خیز به راه خود ادامه می دادم تقریبا همه ی اعضای خانواده ام با مواد در گیر بودند. 

همسرم قهر کرد و رفت من هم برای ترک به شهرمان برگشتم خیلی تمایل به ترک داشتم ولی بلد نبودم خداوند مهربان وقتی میزان تمایل مرا دید پیام عشق و امید و زندگی دوباره را توسط یک پزشک که با NA آشنا بود به من رسانید او گفت : یداله به NA برو. فقط همین. من به یک خانه می اندیشم,جلب توجه معتاد,راحت طلبی اعتیاد,هجده ماه پاکی,مزایای بهبودی

بر نیلگون آسمان هستی

به خانه رفتم و بعد از یک ساعت تلفن زدن به اطلاعات و غیره آدرس یک جلسه را پیدا کردم. چون قبل از آن هیچ شناختی از NA نداشتم یک روز بود مواد نمی زدم به زمین و زمان ناسزا می گفتم حالم خیلی خراب بود و نا امیدی تمام وجودم را تسخیر کرده بود، جلسه را پیدا کردم آن روز به من برگه ی خوش آمدید را دادند و یک چیپ سفید هم گرفتم. 

آن شب تا صبح خوابم نبرد که این چیپ سفید دیگر چیست؟ از همان روز معجزات شروع شد. با نود روز پاکی همسرم به خانه برگشت و با انجمن آشنا شد. چیپ شش ماهگی را که گرفتم پدرم پاک شد. با نه ماه پاکی برادرم و همسرش به همراه یکی از خواهرانم به انجمن پیوستند. و در تولد یک سالگی خواهر دیگرم و همسرش پاک شدند. غوغایی بر پا شده بود. ایل و تبار من زیر و رو شده بود. من به یک خانه می اندیشم,جلب توجه معتاد,راحت طلبی اعتیاد,هجده ماه پاکی,مزایای بهبودی

قبیله ی عشق!

دیگر مادرم به خاطر وجود این همه معتاد در اطراف خویش آه و ناله نمی کرد و خنده از لبانش دور نمی شد امروز من و همسر و فرزندم از مواد پاک هستیم سعی در رفع مشکلات و نوانقص خود دارم تازه بعد از هجده ماه پاکی کم کم امید به بهبودی را تجربه می کنم پیشنهادم به دوستان بهبودی این است که با وجود تمام مشکلات و سختی ها صبر داشته باشند. به نظر من بیماری اعتیاد یعنی باورهای غلط و الگوهای رفتاری نادرست. رفتار و طرز تفکر بیمارگونه ی من به شکلی است که باعث می شود تا من نتوانم به صورت عادی با موازین و اصول انسانی زندگی کنم ولی می دانم که همه چیز به مرور درست می شود. امروز با کارکردن قدم ها شروع به شناخت و ساخت شخصیت خود و تغییر با ورهایم کرده ام و مثبت فکر می کنم در راستای سنت پنجم حرکت می کنم امروز خوش حالم که توانستم برای شما نامه بنویسم. در ضمن می خواهم به عنوان خبر نگار مجله اعلام آمادگی کنم.

من به یک خانه می اندیشم,جلب توجه معتاد,راحت طلبی اعتیاد,هجده ماه پاکی,مزایای بهبودی

مجله پیام بهبودی پاییز 1386

من به یک خانه می اندیشم,جلب توجه معتاد,راحت طلبی اعتیاد,هجده ماه پاکی,مزایای بهبودی

Visits: 45

امکان ارسال دیدگاه وجود ندارد!