یک پدر دیوانه,قرص و اعتیاد,آرزوی معتاد,فرصت زندگی,اعتیاد فعالم

یک پدر دیوانه

یک پدر دیوانه,قرص و اعتیاد,آرزوی معتاد,فرصت زندگی,اعتیاد فعالم

نام من دیپاک و یک معتاد در حال بهبودی با چندین سال پاکی و آرامش در NA هستم. من اهل نپال هستم و درحال حاضرخانواده کوچکی دارم که با پسرم و والدینم زندگی می کنم.

در سال 2000 میلادی شروع به قرص خوردن کردم. این موضوع منجر به این شد که در مقطع یازدهم دبیرستان مصرف من تبدیل به هروئین بشود. باوجود فقر خانوادگی در دوران کودکی از لحاظ تحصیلی وضعیت خوبی داشتم. من تنها فرزند خانواده بودم و وقتی که اعتیاد من برای والدینم برملا شد آنها برای نجات من از اعتیاد تصمیم گرفتند که مرا برای ادامه تحصیل به خارج از کشور بفرستند . البته تفکرات بیمار گونه خودم نیز به به من می گفت که در آنجا می توانم وسوسه های درونیم را با مواد مخدر دلخواهم پر کنم و زندگیم بهتر خواهد شد. بعد از قبولی در امتحانات نهایی یازدهم تحصیلاتم را متوقف کردم و منتظر دریافت ویزای تحصیلی شدم. یک پدر دیوانه,قرص و اعتیاد,آرزوی معتاد,فرصت زندگی,اعتیاد فعالم

من آرزو داشتم پول در بیاورم و با آنها یک خانه زیبا بسازم، یک اتومبیل داشته باشم، با یک زن زیبا ازدواج کنم و تجارتی برای خودم دست و پا کنم. پس ا زیک سال در سال 2001 فرصت ادامه تحصیل در کشور ژاپن(شهر توکیو) برایم مهیا شد. در آن زمان فرآیند کارگزاری برای مهاجرت به ژاپن را تایید گرفتم و با پاسپورت هندی بعنوان یک شهروند نپالی و داشتن ویزای دانشجویی بصورت پاره وقت و بصورت غیر قانونی وارد ژاپن شدم. وقتی به آنجا رسیدم تحصیلاتم را ادامه ندادم  و بیماری اعتیادم از طریق مصرف مواد مخدر و الکل فعال گردید. یک روز تصمیم گرفتم با تسلیم خود به پلیس نحوه غیر قانونی حضور م را در آنجا اعلام کنم. بلاخره پس از چند روز بازداشت شده و از آنجا اخراج شدم و از طریق هند به نپال آمدم و در هند بخاطر اتهامم به سفر غیر قانونی  چند وقتی در حبس بسر بردم. یک پدر دیوانه,قرص و اعتیاد,آرزوی معتاد,فرصت زندگی,اعتیاد فعالم

وقتی پدرم از زندانی شدنم باخبر شد، مرا از زندان هند آزاد کرد و مرا با خودش به خانه آورد. من امروز سپاسگزارم که برای دومین بار فرصت زندگی کردن به من داده شد.وقتی به نپال آمدم بیماری اعتیاد خودرا به آنجا آوردم و در آنجا با مصرف دارو هایی که غیر قابل کنترل بود و از طریق بیمارستان کاتماندو آنها را دریافت میکردم به آنجا آمدم.در سال 2006 ازدواج کردم و در سال 2008 صاحب یک فرزند شدیم. من از مراکز درمان مواد مخدر بی اطلاع بودم.والدینم مرا در جایی که خارج از محل زندگیمان بود تحت درمان قرار دادند. بیماریم در سال 2008 عود کرد و همسر و فرزندم مرا ترک کرده و پیش پدر و مادرش رفتند. والدینم  پس از حاد شدن بیماریم مرا برای بار دوم بستری کردند و من تحت نظر مشاور قرار گرفتم تا حالم بهبود یابد. اما اعتیاد فعالم هرگز مرا رها نمی کرد زیرا من اشتباه می کردم و در جلسات شرکت نمی کردم. یک پدر دیوانه,قرص و اعتیاد,آرزوی معتاد,فرصت زندگی,اعتیاد فعالم

برای دومین بار برای کار با عنوان نگهبانی از کشور خارج شدم و به دبی رفتم اما بدلیل بیماری اسکیزوفرنی که داشتم فقط توانستم 2 سال دوام بیاورم و آنجا کار کنم. بیماری من هرگز با تغییر شغل متوقف نمی شد: با مصرف الکل و چند بار با مصرف ماری جوانا و گرفتن شربت های سرفه از داروخانه. بنابراین مجددا به خانه برمی گشتم. زمانی که همه چیز به به همین منوال پیش می رفت همسرم قول ماندن در خانه مرا بمدت پنج روز در هفته را زیر پا گذاشت. در طول اقامتم در خارج از کشور دوست داشتم که با هم با خوشبختی زندگی کنیم اما به همان دلیل قبلی همه چیز بهم میخورد. همه چیز مثل این بود که من حتما استقاده خواهم کرد. بخاطر داشتن الگوی رفتاری قدیمی همیشه با هم در ستیز بودیم. علی رغم میل شدیدی که داشتم در 25 می سال 2013 میلادی به جلسات NA رفتم که این کار نیاز به شجاعت زیادی داشت. بعد از آن زندگی بدون مصرف مواد مخدر برایم آسانتر شد. من شروع به برنامه ها یی که NA  ارائه می کرد نمودم اما در همان زمان بود که همسرم با مرد دیگری ازدواج کرد. ما هیچ گزینه ای جز طلاق نداشتیم و خدارو شکر که از طرف دادگاه مسئولیت نگهداری فزندم به من واگذار شد.

باوجود تمام تلاشم برای کار در کافه تریا هنوز هم به دلیل مشکلات و کمبودهای اطرافم، مشکلاتم بزرگتر می شد. باکارکرد قدم ها سعی می کنم برای حوادثی که ناشی از اعتیاد است راه حلی پیدا کنم. جلسات انجمن معتادان گمنام جایی بود که من می توانستم به ماهیت بیماری خود اقرار کنم و با فروتنی و شجاعت می خواهم از طریق این برنامه دیگران راببخشم. یک پدر دیوانه,قرص و اعتیاد,آرزوی معتاد,فرصت زندگی,اعتیاد فعالم

بعد از یک سال پاکی موفق شدم به خارج از کشور بروم و دوباره کار کنم. مقدار کافی پول بدست بیاورم. اما متاسفانه مجددا بیمار شدم و مجبور شدم مرخصی بگیرم و پیش والدینم برگردم. و بعد از زلزله  نتوانستم به شغلم برگردم. از آن زمان به بعد مشغول درمان در بیمارستانی در نزدیکی محل زندگی والدین عزیزم هستم و مشغول انجام کارهای خانه و شرکت در جلسات می باشم. من سعی می کنم که قدم های دوازدگانه را کار کنم و خداروشکر امروزه همه چیز بر وفق مراد است. من امروز بابت زندگی در NA احساس سپاسگزاری دارم. متشکرم!

مهم نیست که ما چه احساسی داریم ما هرگز مجبور نیستیم دوباره مصرف کنیم. تمام احساسات در نهایت خواهد گذشت.

منبع مطلب از مجله carrying the massage.

Kathmandu area service committee.

Visits: 352

امکان ارسال دیدگاه وجود ندارد!