مهر ماه,انگیزه ترک اعتیاد,وسایل مصرف,ایثار و گمنامی,لغزش خود محورانه

مهر ماه، ماه مهر

مهر ماه,انگیزه ترک اعتیاد,وسایل مصرف,ایثار و گمنامی,لغزش خود محورانه

با سلام و خسته نباشید.

 اسم من محمد و یک معتاد هستم .همیشه و از دوران کودکی از ماه مهر ترس داشتم حتی زمانی که چند سال از دوران تحصیلی ام گذشته بود، این ترس مرا رها نمی کرد ولی چند سال است که مهرماه برای من رنگ و بویی دیگر دارد و نه تنها از آن نمی ترسم بلکه دوستش هم دارم. مهر ماه,انگیزه ترک اعتیاد,وسایل مصرف,ایثار و گمنامی,لغزش خود محورانه

هشتم مهرماه سال ۸۳، روز آشنایی من با انجمن معتادان گمنام است، روز حیات مجدد من.

بعد از چندین سال مصرف و مشکلات ناشی از آن خسته و تنها شده بودم، قطع مصرف های قبلی جواب نداده بود هر بار که ترک می کردم بعد از چند روز وسوسه ی مصرف و نومیدی و تنهایی به سراغم می آمد و من تنها راه حل را یکبار آری فقط یک بار مصرف دیگر می دانستم که بعد از چند روز نه تنها مصرفم بیشتر می شد بلکه به سایر مواد مخدر دیگر نیز دست درازی می کردم دیگر به خودم قبولانده بودم که توباید تا آخر عمر مصرف کنی و سرنوشتت همین است و بس. مهر ماه,انگیزه ترک اعتیاد,وسایل مصرف,ایثار و گمنامی,لغزش خود محورانه

ولی در اواخر شهریور ۸۳، درست زمانی که مشکلات ناشی از اعتیاد کلافه ام کرده و تحمل آن شرایط جهنمی برایم سخت و طاقت فرسا شده بود نمی دانم چه شد که یک بار دیگر انگیزه ی قطع مصرف را پیدا کردم ولی دوست داشتم قبل از این ترک یک بار دیگر حسابی مصرف کنم. به همین خاطر مقدار زیادی مواد گوناگون تهیه کرده و به علت استفاده ی دیوارنه وار به مدت چهل و هشت ساعت در کما رفتم وقتی به هوش آمدم متوجه شدم که برادرانم و چند نفر از دوستان شان بالای سرمن جمع شده و با نگرانی به چهره ی رنگ پریده و رنجورم نگاه می کنند. خوب که دقت کردم دیدم یکی از آنها را می شناسم می دانستم که چندین سال اعتیاد همه چیز را از او گرفته و مدتها بود که زن و بچه و کار خود را از دست داده بود ولی آن شب چهره ای او را جور دیگری دیدم قیافه اش تغییر کرده و با زمان مصرف اصلا قابل مقایسه نبود. او با من شروع به صحبت کرد. خیلی آرام و شمرده حرف می زد از صحبت های اولیه اش چیزی نفهمیدم ولی یادم است که از من پرسید: خسته شده ای؟ 

گریه کنان گفتم بله… ولی فایده ای ندارد و نمی شود. نمی دانم چه خاکی باید برسرم بریزم او گفت بیا راهی را که من رفته ام، تو هم برو، به امتحانش می ارزد در کلامش نیروی عجیبی بود، با همه ی ضعف بدنی احساس انرژی کردم از همان لحظه بدون چون و چرا گفتم: چشم !

تاب و توان و هستی و هوش!

بلافاصله داروها، مواد وسایل مصرف و خلاصه همه چیز را بیرون ریختم و قطع مصرف کردم هر روز به جلسه،رفتن جزیی از زندگی ام شد. واقعا تعجب می کردم که تغییرات چه با سرعت شروع شده است. اطرافیانم مرا تحسین و تشویق می کردند چند سال بود که با خانواده ام ارتباطی نداشتم و یکی از دلایل معتاد شدنم را بی مهری پدر و مادرم می دانستم و تصور می کردم که آنها از این که من معتادم و به خاطر اعتیادم عذاب می کشم خوشحال هستند! مهر ماه,انگیزه ترک اعتیاد,وسایل مصرف,ایثار و گمنامی,لغزش خود محورانه

مدتی از پاکی ام می گذشت که متوجه شدم چند روزی است از مادرم خبری نیست وقتی سراغ او را گرفتم به من گفتند که برای دیدار برادرم به تهران رفته ولی یکی از دوستان برادرم به من گفت که مادرت سکته ی مغزی کرده و در بیماستان بستری است ولی برای این که تو ناراحت نشوی و مبادا دوباره سراغ مواد بروی مادرت سفارش کرده که تو را از مریضی اش با خبر نکنند ای دل غافل وای بر من و افکار معتاد گونه ام مواد اجازه نداده بود که من بدانم مادرم چه قدر مهربان و دوست داشتنی است. مواد بین من و خدا و مردم فاصله ایجاد کرده بود. بعد از چند سال اولین پیوندهای ارتباطی بین من و خانواده ام برقرار شد و همان شب از بچه های جلسه خواستم تا برای مادرم دعا کنند و در مشارکت چند دقیقه ای خود گریستم. مهر ماه,انگیزه ترک اعتیاد,وسایل مصرف,ایثار و گمنامی,لغزش خود محورانه

به هر حال او از بیمارستان مرخص شد ولی بعد از چندماه دوباره راهی همان جا شد اما این بار اوضاع فرق می کرد و بستری شدنش مثل بار قبل نبود. این بار من بالای سرش بودم و او را تیمار می کردم. مواظبش بودم و احتیاجات او را برآورده می ساختم کارهای نظافتش را انجام می دادم و او را نوازش می کردم در حین انجام این وظایف حال بسیار خوبی به من دست می داد و این همان حالی بود که سالها با مصرف مواد در جستجویش بودم ولی هرگز آن را به دست نیاوردم . مهر ماه,انگیزه ترک اعتیاد,وسایل مصرف,ایثار و گمنامی,لغزش خود محورانه

به لطف خداوند مهربان اکنون مادرم در سلامت به سر می برد. دوست برادرم را به عنوان راهنما انتخاب کردم ولی او بعد از چند سال پاکی به خاطر رعایت نکردن اصول برنامه لغزش کرد. یأس و ترس عجیبی تمام وجودم را فرا گرفت و فکر می کردم که من هم به چنین سرنوشتی دچار خواهم شد ولی با کمک اعضای قدیمی و مشورت با دیگران راهنمای دیگری انتخاب کرده و از آن شرایط سخت بیرون آمدم. راهنمای قبلی ام بعد از مدتی باز به انجمن آمد و پاک شد و به صورت یکی از خدمت گزاران NA در شهرمان درآمد اما متأسفانه بعد از هجده ماه که از پاکی مجدد او می گذشت به علت مشکلات جسمی ناشی از ویران گری های گذشته از میان ما رفت وفوت کرد زمان به خاک سپاری اش احساس ترس و دل شوره ای عجیبی داشتم. او یکی از باورهای من بود در هنگام خاک سپاری من و همه ی دوستان بهبودی در شرایطی که باران می بارید دست به دست هم دادیم و برای آرامش روح او دعا کردیم. او همیشه در دعاهای من است امروز که این نامه را می نویسم دو سال و یازده ماه و هفت روز پاکی دارم هر روز به جلسه می روم راهنما دارم و راهنما هستم کارکرد قدم و سنت ها در دستور کار من است و همیشه سعی می کنم با خدمت کردن شرایطی را فراهم آورم تا بلکه لبخند شادی بر لب های دوستان هم دردم نقش بندد.

مهر ماه,انگیزه ترک اعتیاد,وسایل مصرف,ایثار و گمنامی,لغزش خود محورانه

مجله پیام بهبودی پاییز 1386

مهر ماه,انگیزه ترک اعتیاد,وسایل مصرف,ایثار و گمنامی,لغزش خود محورانه

Visits: 8

امکان ارسال دیدگاه وجود ندارد!