احترام دوباره

احترام دوباره,خفت و خواری معتاد,آزادی و بهبودی معتاد,افکار آزار دهنده اعتیاد,پاکی و بهبودی

و اما سرگذشت خانمی از اعضای NA کشور مکزیک:

این خانم به NA آمد و عشق و محبتی را دریافت کرد که هرگز در زندگی خود تجربه نکرده بود. یک ملاقات اتفاقی در کنار دریا، درهای امید و آزادی را بر روی این خانم مکزیکی گشود .

وسوسه و اجبار قبل از شروع مصرف مواد در زندگی من حضور داشت ، من از همان اول جوانی با طريق استفاده از بعضی چیزها مشکل داشتم: طرز غذا خوردنم یا نوع خوابیدنم ، تلویزیون نگاه کردنم ، جویدن ناخن ها ….. و در خواست جلب توجه از دیگران .

تاریخ خانواده من با جنگ و نبردهای مسلحانه رقم خورده است، پدربزرگ و مادر بزرگم برای فرار از جنگ جهانی دوم، لهستان را ترک کرده و به شیلی رفتند، همان سالی که من متولد شدم ، در شیلی کودتا شد و مادر من در مکزیک پناهندگی سیاسی گرفت ، جایی که من در آن بزرگ شدم .

من همیشه حس می کردم با بقیه تفاوت دارم و هرگز نتوانستم تشخیص دهم از کجا آمده ام یا به کجا تعلق دارم، همیشه در ارتباط بر قرار کردن با دیگران مشکل داشتم، من هیچ درکی از خدا نداشتم ، برای این که در خانواده ای متولد شده بودم که هیچ کس اعتقادی به دین نداشت .

من در انزوا زندگی می کردم و دلم می خواست به جایی یا چیزی تعلق داشته باشم ، قبولم کنند و دوستانی داشته باشم، ده ساله بودم که به یک میهمانی رفتم و برای اولین بار مواد مخدر استفاده کردم. احترام دوباره,خفت و خواری معتاد,آزادی و بهبودی معتاد,افکار آزار دهنده اعتیاد,پاکی و بهبودی

از هوش رفتم و دو تا مرد مرا داخل یک گونی انداختند و آنقدر لگد زدند که من تقریبا مردم، آنها مرا زده بودند و فکر می کردند که کتک زدن سرگرمی خوبی است . من قبول کردم که برای بودن با دوستان مصرف کننده ، باید هر قدر لازم باشد، رنج بکشم ، حس می کردم کلید ورود به دنیای مردم دیگر را پیدا کرده ام، بعضی اوقات فکر می کردم من چگونه خواهم توانست مصرفم را کنترل کنم ؟ از همان روز اول یک فاجعه بود.

نمی توانم بگویم از چه زمانی مواد مخدر مهم ترین موضوع در زندگی من شد، ولی خفت و خواری به سرعت افزایش می یافت ، من از هیچ قاعده ای اطاعت نمی کردم، راستش را بخواهید، من نسبت به هیچ کس احساسی نداشتم .

ولی مواد باعث می شد که احساس خوبی پیدا کنم، هیچ چیز دیگر اهمیت نداشت. من هنوز خجالتی و ترسو بودم، ولی موقعی که خودم را می ساختم ، می توانستم خود را در دنیای درونم زندانی کنم ، جایی که هیچ چیز نمی توانست من را لمس کند. نمی دانستم که خدایی هم هست، ولی می دانستم که جهنمی وجود دارد، چون من در آن زندگی می کردم ، من به خیلی ها صدمه زدم ، بخصوص آنهایی که مرا بیشتر دوست داشتند.

من مدرسه را فقط به لطف نیروی برترم تمام کرده و بعد از فارغ التحصیلی ، شروع به کار کرده، پول داشتن معنی اش این بود که می توانستم مواد داشته باشم و داشتن مواد یعنی قدرت داشتن، می توانستم مردم را بخرم و بتوانم کارهایی که دوست دارم ، انجام دهم.

ولی به اندازه کافی مواد یا پول وجود نداشت تا بتواند خلأ بزرگی را که در من بود ، پر کند، من با کسی که مواد مصرف نمی کرد، نمی توانستم رابطه برقرار کنم دوستان غیر مصرف کننده ای هم داشتم که خوب بودند ، مردان دوست داشتنی که می خواستند با ازدواج کنند، ولی من آنها را احمق ، پست، و موی دماغ و مزاحم ارزیابی می کردم، چون مصرف کننده نبودند.

روابطم با آنها خیلی زود به آخر می رسید، به زودی به همان جایگاه همیشگی بر می گشتم، خودخواهی، تقلب و دزدی برای ادامه مصرف، من دستگیر می شدم، دعواهای خیابانی و درگیری های فیزیکی با خانواده داشتم . احترام دوباره,خفت و خواری معتاد,آزادی و بهبودی معتاد,افکار آزار دهنده اعتیاد,پاکی و بهبودی

گاهی در خیابان از خواب بیدار می شدم ، مهم نبود با کی مصرف می کنم ، هر کسی که مواد داشت، می توانست با من دوست باشد .

وقتی مواد نداشتم ، هر چه را که در اطرافم بود، نابود می کردم ، تن خود را می بریدم و یا سرم را به در و دیوار می کوبیدم ،دیگران را هم کتک می زدم، آخرش هم همیشه تنها می ماندم، چون کسی نمی توانست من را تحمل کند ، در زمان یأس و نومیدی آنقدر سرم را به در و دیوار کوبیده بودم که شکاف های زیادی روی درهای آپارتمان به وجود آمده بود.

زندگی ام وحشتناک شده بود، من هم امیدم را برای تغییر از دست داده بودم و اصلا اطلاع نداشتم که انجمنی به نام معتادان گمنام وجود دارد. فکر می کردم مجبور به مصرف هستم، نمی توانستم تصور کنم که راه دیگری هم وجود دارد ، در ضمن به خود و نه خانواده ام توانایی مالی برای این که من را به یکی از مراکز بازپروری بفرستند، نداشتیم.

آشنایی من با معتادان گمنام به طور عجیبی شروع شد و باعث شد که چشمانم را به روی زندگی نبندم.

من NA را در یک ساحل دریا، در شب سال نو پیدا کردم ،یک گروه از معتادان داشتند در اطراف آتش پاکی خود را جشن می گرفتند. همان موقع که من دنبال مواد می گشتم، به طور تصادفی به آنها برخوردم، آنقدر مصرف کرده بودم که نمی تواستم حرف بزنم ، نمی دانستم اینها کی بودند ، ولی آنقدر حالشان خوب بود و خوشحال به نظر می رسیدند که من فکر کردم حتما جنس خوبی مصرف کرده اند! احترام دوباره,خفت و خواری معتاد,آزادی و بهبودی معتاد,افکار آزار دهنده اعتیاد,پاکی و بهبودی

وقتی از من دعوت کردند که به آنها ملحق شوم ، به هیجان آمدم چون فکر کردم حتما از این مواد با حالی که کشیده اند، به من هم خواهند داد و من نشئه تر خواهم شد!

به جای اینکه به من مواد بدهند ، با من چنان رفتار خوبی کردند که تا حالا ندیده بودم ،. هیچ چیز هم از من خواستند، فقط با من ماندند، برای من متفاوت بود، چند ساعتی صبر کردند تا من توانستم قدرت تکلم خود را بدست آورم، بعد به من گفتند اگر بخواهی ، می توانی پاک بمانی ، فقط برای امروز.

من نمی توانم توضیح دهم که در آن لحظه ها چه اتفاقی افتد ولی اولین روز پاک خود را با اعضای NA در کنار دریا گذراندم ، به نظر می آمد شوخ طبع هستند ، یکی دو تا پسر خوش قیافه هم آنجا بود ، ولی راستش را بخواهید من باور نمی کردم . احترام دوباره,خفت و خواری معتاد,آزادی و بهبودی معتاد,افکار آزار دهنده اعتیاد,پاکی و بهبودی

نمی توانستم قبول کنم که من هم می توانم پاک بمانم ، ولی یک روز دیگر هم گذشت و من مصرف نکردم ، وقتی به شهر برگشتم ، ۵ روز بود که پاک بودم ، پنج روزی که با اعضای معتادان گمنام گذراندم ، با افرادی که قبلا آنها را نمی شناختم .

به محض این که به خانه رسیدم ، فهمیدم که به تنهایی نخواهم توانست پاک بمانم، به سرعت به طرف یک جلسه حرکت کردم.

وقتی به اولین جلسه رفتم، کثیف بودم و تنها و ترسان ، ولی محبت و توجه اعضا را حس کرده بودم و از آن بیشتر می خواستم،آن چند روزی را که کنار دریا گذرانده بودم ، فوق العاده بودند.

هیچ کس مرا کتک نزد و تحقیر نکرد، من هم هیچ کار بدی نکردم ، از خود و زندگی خسته شده بودم و دیگر هیچ چیز برای از دست دادن نداشتم، درهای جدیدی به رویم باز شده بود.

من هر روز به جلسه رفته و پاک می ماندم ،دقیقا نمی دانستم چرا در جلسات NA هستم و چرا دوباره بر می گردم، ولی آن چیزی را که آنها داشتند، من هم می خواستم با برق نگاه و لبخندهاشان و نور غیر قابل توصیفی که معتادان در حال بهبودی بر چهره دارند و به من هم کمک کرد که بهبود پیدا کنم.

آن چه برای من اتفاق افتاد یک معجزه بود ، من هنوز پاک هستم ، از همان اولین برخوردم با NA در کنار دریا، سال ها از آن زمان گذشته است و اکنون من با وقار و متانت زندگی می کنم .

ماههای اول پاکی من چه زیبا بود ، چون مراقب من بودند و امیدوارم که همه معتادانی که دنبال آزادی و بهبودی هستند بتوانند همان قدر عشق و توجهی را که به من هدیه شده بدست آورند. آن روزهای نخستین که من به برنامه آمدم ، آن چه را که نیاز داشتم و چه بسا بیشتر از نیازم به دست آوردم.

وقتی به NA آمدم، پیشنهادها را می پذیرفتم ، در نود روز، نود جلسه رفتم، راهنما گرفتم و برنامه را کار کردم، آنقدر هم که فکر می کردم ، مشکل نبود ، بعد از مدتی چنان احساس خوبی داشتم که فکر کردم دیگر لازم نیست هر روز به جلسه بیایم .

داستان من داستان جدیدی نیست ، اعضای دیگر NA هم راجع به تجربیات مشابهی مشارکت می کنند، فرآیند بهبودی من دردناک تر شد ، چون خیلی اوقات من میل به تغییر نداشتم و نواقص اخلاقی ام ، زندگی ام را می چرخاندند. احترام دوباره,خفت و خواری معتاد,آزادی و بهبودی معتاد,افکار آزار دهنده اعتیاد,پاکی و بهبودی

رنجش هایم را با خود حمل می کردم ، مخصوصا وقتی که حس می کردم که حق دارم ، عصبانی شوم.

ولی رنجش ها به خودم بیشتر از همه صدمه می زند ، بنابر این سعی می کنم ببخشم، من همچنین نیاز دارم یاد بگیرم که چگونه راهنمایی ها رابپذیرم، چون هنوز هم وقتی کسی پیشنهادی به من می کند ، عکس العمل مناسبی را از خود نشان نمی دهم . احترام دوباره,خفت و خواری معتاد,آزادی و بهبودی معتاد,افکار آزار دهنده اعتیاد,پاکی و بهبودی

هیچ وقت دوست ندارم کسی به من بگوید چکار باید بکنم ، ولی از بودن با دیگر اعضای NA، یا جلسه رفتن و شرکت در همایش ها چنان احساسی به من دست می دهد که نهایتا راه صحیح را انتخاب می کنم .

پاک ماندن مهم ترین کاری است که من امروز انجام می دهم ، برای انجام دادن این مهم ، من به ۱۲ قدم احتیاج دارم ، به یک راهنما ، به نیروی برتر و به خدمت،  من در دوران پاکی تجربه های بدی داشته ام چون لجوج و کله شق هستم . احترام دوباره,خفت و خواری معتاد,آزادی و بهبودی معتاد,افکار آزار دهنده اعتیاد,پاکی و بهبودی

من تدریجا اولویت ها را به شغل ، معشوق و تفریح می دهم ، وقتی این کار را می کنم زندگی ام تبدیل به فاجعه می شود ، من آدمی نیستم که چیزی را زود یاد بگیرد ،ولی درک می کنم که هر قدر از پاکی و بهبودی ام بیشتر مواظبت کنم ، همه چیز در اطراف من بهتر خواهد شد.

امروز معتادان گمنام بیش از هر چیز دیگری برای من اهمیت دارد ، ایثار نسبت به دیگران بهتر از مواد ، غذا و پول خلا مرا پر می کند. من اکنون نیروی برتری دارم که به من آرامش بیشتری می بخشد ، من اعتماد دارم که هر اتفاقی که بیفتد ، تنها نخواهم بود امروزه همه چیز سنجیده تر به نظر می رسد.

من خیلی دراماتیک هستم ، وقتی چیزی را که می خواهم بدست نمی آورم، خیلی رنج می کشم، باید یاد بگیرم تا اجازه دهم همه چیز اتفاق بیفتد ، فقط باید بهترین سعی خود را بکنم.

احساس پوچی که امروز حس می کنم به شدت پوچی های دوران مصرف نیست، من از لحاظ عاطفی خیلی استوار نیستم و بعضی اوقات افکار آزار دهنده ای به سراغم می آید، هنوز باید خیلی روی خود کار کنم ولی هیچ چیز قابل قیاس با کابوس مصرف مواد مخدر نیست، من می دانم که همه چیز به یکباره اتفاق نمی افتد.

در کشور من هنوز خیلی کارها باید برای انجمن انجام داد ، امروز نسبت به زمانی که من به انجمن آمدم، جلسات بیشتری تشکیل می شود، ولی هنوز خیلی از مردم، مثل آن زمان من نمی دانند که انجمن معتادان گمنام در این جا وجود دارد ، امروز سعی می کنم به همه بگویم که ما هستیم ، چون نمی خواهم معتادان دیگری مثل آن موقع من فکر کنند که آزادی و بهبودی امکان پذیر نیست. احترام دوباره,خفت و خواری معتاد,آزادی و بهبودی معتاد,افکار آزار دهنده اعتیاد,پاکی و بهبودی

زندگی بالا و پائین دارد ، بعضی از افرادی را که من دوست داشتم ، مرده اند، یک بار طلاق گرفتم و یک بار هم شغلم را از دست دادم ، ولی دیگر مثل زمانی که مصرف می کردم ، به خود آسیب نمی رسانم ، تن خود را با تیغ نمی برم و کله ام را به در و دیوار نمی کوبم، شما به من یاد داده اید که امروز دلیلی برای مصرف کردن نداشته باشم.

امروز می خواهم این جا باشم ، بخشی از این جا باشم . احساس تعلق به این انجمن در پاک ماندنم به من به طور اساسی کمک کرده است ، در قدیم فکر می کردم اگر بتوانم تا سی سالگی زنده بمانم حتما روز تولد سی سالگی ام خود کشی خواهم کرد.

همه بت های من موزیسین ها و هنرمندانی بودند که در اثر زیاده روی در مصرف ، جوان مرگ شدند، امروز سی و دو سال دارم و دوست دارم زنده بمانم، بهترین تجربه زندگی ام دیدن چشم های معتادانی است که شروع به بهبودی می کنند و چشمان شان دیگر مرگ را نشان نمی دهد، دیدن این بیداری از هر چیز دیگری با ارزش تر است، برای همیشه و همیشه از بازشدن دریچه زندگی به روی خود سپاسگزارم.

احترام دوباره,خفت و خواری معتاد,آزادی و بهبودی معتاد,افکار آزار دهنده اعتیاد,پاکی و بهبودی

منبع سایت ws ؛ کتاب پایه

 

 

 

Visits: 31

امکان ارسال دیدگاه وجود ندارد!