هنگام گذر,افكار خراب,به سمت بهبودی

هنگام گذر,افكار خراب,به سمت بهبودی


هنگام گذر

هنگام گذر,افكار خراب,به سمت بهبودی

اکنون یک روز زیبای پاییز است و من در حال قدم زدن در خیابان های شهر هستم و حرارت آفتاب گونه هایم را لمس می کند ، خاطرات او اما ناگهان همچون رعد و برق به خیال من حمله می کند .

خیلی خوب بود ، پر جنب و جوش و بسیار فعال بود . هروقت افكار خراب به من حمله می کنند من سعی می کنم آنها را از خودم دور کنم ، اما بعضی روزها که در حال تاله و زاری با خودم هستم آن خانم در خاطراتم ظاهر می شود و حیران مانده ام که او اگر دقيقا در شرایط این روزهای زندگی من بود، چه می کرد . هنگام گذر,افكار خراب,به سمت بهبودی

اگر داد و فریاد زدن کار خوبی بود و من می رفتم و با صدای بلند به همه میگفتم که تا چه اندازه خودخواه و ناسپاس هستم . خیلی نیاز به فکر کردن ندارد، با او حاضر بود هر کاری انجام دهید تا جای من باشد .

هر کاری در کل به او می توانست فرصت زندگی من را قاپ زده و چیز بهتری از آن بسازد ، بی خیال به هر حال ، چرا که او در حال حاضر در جای دیگر خوابیده ، یعنی در سینه قبرستان من و او بسیاری از نکات مشابه زندگی مان را با هم در میان می گذاشتیم و خیلی از داستان های زندگی ما شبیه به هم است.

دستاوردها و شکست ها و تجربه ها ، او نیز همچون من ، به کودکی زیبا دارد. در تمام اهداف و مقاصلي ، او من است و من او، به جز اینکه من اینجا هستم و مسیر زندگی را که به من بخشیده شده را ادامه می دهم ولی او این فرصت را ندارد و نخواهد داشت .

هنگام گذر,افكار خراب,به سمت بهبودی
این موضوع هم مرا می ترسانید و هم به جلو می راند و با خود می گویم که اگر او الان در موقعیت من بود حتما بهبودی را انتخاب می کرد ، پس من هم ، نه فقط به خاطر دلایل پر شماری که امروزه زندگی من را پر کرده ، و نه فقط به خاطر انسان های پر ارزشی که بیش از آنچه که فکر می کنند برایم عزیز هستند ، بلکه فقط برای خود آن خانم بهبودی را انتخاب می کنم , فقط برای خود او ، چون اگر او می توانست ، با شادی و خوشحالی به سمت بهبودی می رفت .

اکنون اما نمی تواند بهبودی را انتخاب کند و همین موضوع باعث می شود تا من با تعصب بیشتری بهبودی را در معتادان گمنام دنبال کنم و به  طور مرتب به جلسات NA می روم .

می گویند که بعضی از مردم باید بمیرند تا شاید تعدادی از ما زنده بمانند. هنگام گذر,افكار خراب,به سمت بهبودی

البته این گفته نمی تواند مرهمی کافی برای روح غمگین من باشد ، با این حال امروز به این موضوع درس مناسبی برای زندگی من شده است ، درسی که فقط او می توانست به من بیاموزد .

امروز نمی خواهم به دیگران و یا به خودم شکایت کنم ، چون به هر حال او به مرگ و زندگی من کمک کرده است و درسی به من داده است که خودش نیز از آن محروم مانده است و من هم اگر بخواهم نمی توانم این نعمت را به او بدهم .

فقط برای امروز ، من یک معتاد در حال بهبودی از شهر وینستون سلم در ایالت کارولینای شمالی هستم . هنگام گذر,افكار خراب,به سمت بهبودی

اين برنامه را به خاطر یک رفیق ، یک معتاد در حال بهبودی نوشتم . رفیقی که مواد مخدر مصرف کرد و به خاطر مصرف بیش از حد به خواب فرو رفت و دیگر هرگز بیدار نشد .

هنگام گذر,افكار خراب,به سمت بهبودی

منبع : مجله راه NA

 

 

 

Visits: 140

امکان ارسال دیدگاه وجود ندارد!