ما مدت هاست که منتظرت هستیم

ما مدت هاست که منتظرت هستیم,اهریمن اعتیاد فعال,بازی مرگ آور اعتیاد,رقص با اعتیاد

من این فرد را حتی قبل از زمانی می شناختم که هر دویمان در اعتیاد فعال بسر می بردیم، ارزشهای او ارزش های من بودند، ارزش هایی مانند: یک مرد هرگز احساسات واقعی اش را بروز نمی دهد و یک مرد هرگز درخواست کمک نمی کند! زیرا چنین چیزهایی نشان دهنده ضعف او می باشند.

ما باورهای مشترک دیگری نیز داشتیم، باورهایی از قبیل: همیشه خودت ترتیب کارهایت را بده و مهم نیست که آنها را خوب یا بد انجام دهی، یا طرف مقابلت را تا می خورد بزن و یا تا می توانی کتک بخور و اینکه زده باشی یا خورده باشی زیاد اهمیت ندارد، مهم این است که عقب نشینی نکرده و تسلیم نشده باشی، چنین چیزهایی برای من ابزار بقا بودند.

وقتی که او وارد جلسات NA شد، من در ابتدا تغییر خاصی در او مشاهده نکردم، می دانید، من چندین بار تلاش های او برای پاک شدن و عدم موفقیت او را دیده بودم، به همین دلیل انتظار داشتم که همان نتیجه دوباره تکرار شود، اما این دفعه او تصمیم گرفته بود که به NA برود.

روزها سپری شدند ولی او را مصرف نکرد، روزها به ماه ها تبدیل شدند و با وجودی که طرز فکرش تغییری نکرده و او همان شخص بی کله سابق بود، هنوز پاک بود.

سپس ماه ها به سال تبدیل شدند و او شروع به صحبت کردن راجع به صداقتی که در انجمن بدست آورده بود، کرد (من فکر کردم مزخرف می گوید و دچار توهم شده!) و این صداقت را حتی می شد در عملکرد او مشاهده کرد. ما مدت هاست که منتظرت هستیم,اهریمن اعتیاد فعال,بازی مرگ آور اعتیاد,رقص با اعتیاد

داستانهایی را که قبلا هم شنیده بودم دوباره تکرار می کرد؛ اما این بار اثری از آن اغراق های سابق در آنها دیده نمی شد و او مستقیما به اصل موضوع می پرداخت.

صحبت هایش خشن و بدون غلو بودند، که این به نظرم خیلی زشت می آمد و آن چیزی نبود که می خواستم بشنوم، طی سال های اول بهبودی او و زمانی که من هنوز مشغول رقصیدن با اهریمن های اعتیاد فعال خود بودم، ما در کنار هم کار می کردیم.

زندگی او بهتر و بهتر می شد و در صحبت هایش واژه هایی مانند عشق، صداقت، احساسات و مقابله با ترس به گوش می خورد، این صحبت ها برای من مانند این بودند که انگار کسی داشت به زبان چینی با من حرف می زد، نمی توانستم در صحبت هایش هیچ وجه تشابهی پیدا کنم و در نتیجه، همان کاری را که هر معتاد در عذابی که هنوز دربند اعتیاد فعال بوده و برای خودش احترامی قائل است، انجام می دهد، پیشه کردم: فرار را برقرار ترجیح دادم .

ما مدت هاست که منتظرت هستیم,اهریمن اعتیاد فعال,بازی مرگ آور اعتیاد,رقص با اعتیاد
به خودم گفتم، تغییر جغرافیایی، زندگی ام را متحول خواهد نمود و یک مکان جدید همه چیز را درست خواهد کرد، طی دورانی که دوست معتادم مسیر بهبودی اش را ادامه می داد، هیچوقت اجازه نداد من آن قدر از او دور شوم که بتوانم تغییراتی را که در زندگی اش رخ می داد، نادیده بگیرم.

من نمی توانستم آن رابطه صمیمی که بین او و همسرش در حال رشد بود و آن طور که او خودش را دقیقا در میان برنامه NA قرارداده بود انکار کنم، با گذشت زمان، او شرکتی را تأسیس کرده و شروع به استخدام نمودن معتادانی کرد که پاک بودند و برای یک آغاز تازه، نیاز به حمایت داشتند.

می دیدم که او بدون هیچگونه چشم داشتی به دیگران خدمت می کند، با این وجود من هنوز در خیابان ها مشغول رقص با اعتیادم بوده و از دور، فیلم زندگی او را مانند یک فیلمی خارجی و به زبان اصلی که زیرنویس هم نداشت، تماشا می کردم.

ما مدت هاست که منتظرت هستیم,اهریمن اعتیاد فعال,بازی مرگ آور اعتیاد,رقص با اعتیاد
او بیشتر و بیشتر لبخند می زد و من کمتر و کمتر! او راجع به هدیه ای که شرایط ناگوار فراهم می کنند صحبت می کرد، اما من مات و مبهوت بوده و نمی توانستم هیچ جنبه مثبتی را در شرایط ناخوشایند زندگی ام پیدا کنم.

او از داشتن حق انتخاب صبحت می کرد، اما من متوجه هیچ حق انتخابی نبوده و دیگران را مقصر همه چیز می دانستم، او در مورد اینکه چگونه توانسته بود نقش خود را در شرایط بد و حتی خوب زندگی پیدا کند، صحبت می کرد و من فکر می کردم: شرایط خوب؟ خوب دیگر یعنی چه؟ واژه خوب نیز از آن دسته واژه هایی بود که برای من نامفهوم بودند.

من فقط می توانستم تقصیر دیگران در مسائل را ببینم و هرگز نقش خود را در این بازی مرگ آور با بیماری اعتیادم نمی دیدم، بنابراین در مقابل حقایق نابینا شده و هرگز نمی دیدم که بیماری ام مرا در این بازی که نامش را زندگی گذاشته بودم ، به دنبال خود یدک می کشید.

ما مدت هاست که منتظرت هستیم,اهریمن اعتیاد فعال,بازی مرگ آور اعتیاد,رقص با اعتیاد
زندگی من بیشتر و بیشتر به زوال کشیده شد و من به صورت عمیق تری دربند بیماری ام گرفتار شدم، تا حدی که جای خود را در پشت میز غذاخوری لعنت شدگان پذیرفته بودم، جایی که می توانستم در حد دلخواه ، فلاکت ، تنهایی ، پشیمانی ، شرم و تأسف به حال خود را مصرف کنم.

سال های زیاد دیگری را پشت سر گذاشتیم، خدمت نمودن او دیگر از مرزهای انجمن بیرون زده و به دنیایی که در آن زندگی می کرد، سرایت نموده بود، او اکنون وقت خود را داوطلبانه در اختیار نظامی های مصدوم جنگی و معتادان دیگر قرار داده و حتی به زندان ها می رفت تا پیام NA را به دیگران برساند.

در طی تمام این مدت او حتی یک بار به من نگفت که باید به سم زدایی بروم و یا اینکه عضو NA شوم، احساس تنفر از خود، در من شدت پیدا کرده و وقت بیشتری را در انزوا به سر می بردم.

در عین حال زمان کمتری را در مصاحبت دیگران سپری می کردم، تماسم با دیگران کمتر و کمتر شده بود و پس از گذشت بیست سال هنوز به خودکشی تدریجی ام ادامه می دادم، به او تلفن زده و به دروغ ادعا می کردم که پاک بوده و زندگی خوبی دارم؛ اما در عین حال بیشتر و بیشتر در دریایی از شرم و خجالت غوطه می خوردم.

او درباره “تسلیم” با من صحبت می کرد و من می گفتم: منظورت از تسلیم لعنتی چیست؟ او در مورد تیم برنده می گفت و من با تعجب می گفتم کدام تیم برنده؟ یا تو طرفدار تیم من هستی یا نیستی! برنده ای وجود ندارد.

چنان منم منم می کردم که گویی واقعا کسی بودم! من هنوز در بند خودمحوری ام گرفتار بودم.

ما مدت هاست که منتظرت هستیم,اهریمن اعتیاد فعال,بازی مرگ آور اعتیاد,رقص با اعتیاد
در نهایت متوجه شدم تنها آرزویم این بود که صبح روز بعد، دیگر بیدار نشده و در خواب بمیرم، دیگر نمی توانستم به زنده بودن ادامه دهم، گوشی تلفن را که گویی ۲۰۰ کیلو وزن داشت برداشته و به دوست معتادم زنگ زدم، اصلا نمی دانستم که او به من چه خواهد گفت، اما مطمئن بودم که دیگر او درطی بیست سال پاکی هرگز این امید را که من هم ممکن است روزی به او و انجمن بپیوندم، از دست نداده بود.

اکنون چهار سال و نیم از زمانی که من وارد مسیر بهبودی شدم می گذرد و روزی نیست که حس افتخار و سرور را درچشمانش مشاهده نکنم .

نمی توانستم مثل گذشته زندگی کنم، او گوشی تلفن را برداشت و من صادقانه راجع به مشکلاتم با او درد دل کردم، او سپس گفت: اگر دیگر خسته شده ای و به آخر خط رسیده ای، خودت را سریعا به ما برسان، ما مدت هاست که منتظرت هستیم ؛ از شنیدن این حرف بغضم ترکید، گوشی را گذاشتم و در تنهایی زار زار گریه کردم، وقتی گریه ام تمام شد و احساس کردم که توانسته ام غرورم را نشکسته و گریه ام را از او پنهان کنم، دوباره به او زنگ زدم و گفتم همین که کارهایم را ردیف کنم، نزد او می روم، او گفت: راجع به این چیزها نگران نباش فقط خودت را سریعا به اینجا برسان.

ما مدت هاست که منتظرت هستیم,اهریمن اعتیاد فعال,بازی مرگ آور اعتیاد,رقص با اعتیاد
می دانید، من در گل گیر کرده و در فلاکت خود احساس راحتی می کردم، این حالت برایم آشنا بود و چیز جدیدی به همراه نداشت، در عین حال، فکر رفتن به پیش دوستم، برایم یک جنبه ناشناخته داشت و در من ایجاد ترس می کرد، با این وجود، زندگی او برایم جاذبه شده بود.

مثلا آن طور که زندگی می کرد، قطع مصرف اش، اینکه دیگر مجبور نبود دروغ بگوید، این واقعیت که دیگر مجبور نبود نگران دستگیر شدن و یا مورد حمله قرار گرفتن باشد، همین چیزها باعث شدند که من سوار ماشین شوم و با عبور کردن از میان ترسی که از چیزهای ناشناخته داشتم، خودم را به محل سکونت او برسانم.

او درطی بیست سال پاکی هرگز این امید را که من هم ممکن است روزی به او و انجمن بپیوندم، از دست نداده بود، اکنون چهار سال و نیم از زمانی که من وارد مسیر بهبودی شدم می گذرد و روزی نیست که حس افتخار و سرور را در چشمانش مشاهده نکنم.

همین چند روز پیش داشتیم با هم راجع به نشانه های همیشه در حال تغییر بیماری اعتیاد و اعضای قدیمی انجمن صحبت می کردیم، می گفتیم چطور است که تا به حال کتابی راجع به کنار آمدن اعضای قدیمی با نشانه های متغییر این بیماری و همچنین جایگاه این اعضا در انجمن معتادان گمنام امروزی، نوشته نشده است.

من به سهم خودم این جملات را می نویسم تا به او بگویم دقیقا همان جایی است که باید باشد، یعنی خیلی ساده، تلفن یک معتاد در عذاب را جواب دادن و قوت بخشیدن به این باور که تنها یک معتاد می داند چطور به معتاد دیگری که در شرایط تاریکی قراردارد، کمک کند، صحبت ام را با این جمله خاتمه می دهم: ارزش درمانی کمک یک معتاد به معتادی دیگر بی نظیر است حتی اگر این معتاد پدرم باشد ، دوستت دارم پدر!! (دنیل . اس )

ما مدت هاست که منتظرت هستیم,اهریمن اعتیاد فعال,بازی مرگ آور اعتیاد,رقص با اعتیاد

منبع : خبرنامه صدای بهبودی، منطقه سکرمنتوی

 

Visits: 5

امکان ارسال دیدگاه وجود ندارد!