لبخند گرم خورشید,تراز صادقانه,رازهای مگو,معجزه ای که برایم پیشامده,لذت جویی هایم

لبخند گرم خورشید

لبخند گرم خورشید,تراز صادقانه,رازهای مگو,معجزه ای که برایم پیشامده,لذت جویی هایم

علی هستم، معتاد

فکر کردم بعد از ۸۰ روز پاکی اگر لایق باشم برایتان راجع به معجزه ای که برایم پیش آمده بنویسم سعی میکنم که از کلمه دوست شما به جای کلمه من استفاده کنم چون خیلی من من کردم و همیشه به زمین خوردم این دوست شما به مدت بیست سال تخریب مواد مخدر داشته و بارها بدون برنامه قطع مصرف کردم حتی یکبار به مدت هفت ماه در ترک بودم ولی عاقبت نشد و شکست خوردم و دلیل آن هم لذت جویی هایم بود، به دوست هم درد شما خداوند مهربان شغل خوب و آبرومند داد. دو باب منزل مسکونی همچنین خانواده خوب و مهربان در شهری که کار میکردم زبانزد همه مردم شهر بودم البته به خاطر کیفیت خوب کارم جوایز زیادی از مقامات شهر گرفتم ولی، به علت منم منم کردن و پشت کردن به خداوند و اینکه اصلا توجه نمیکردم که این همه نعمت و موهبت کار خدای بزرگ می باشد همه نعمتهایش را یکی یکی از دست دادم. همیشه میگفتم کار خودم خوب است که همه چیز دارم و اصلا خدا را فراموش کرده بودم.لبخند گرم خورشید,تراز صادقانه,رازهای مگو,معجزه ای که برایم پیشامده,لذت جویی هایم

بن بست از دو سو

همیشه به دنبال لذت جویی بودم و هر چقدر هم که برایم هزینه، داشت مهم نبود. تا این که طولی نکشید که روزی سه بار مجبور به مصرف شدم به چهار شهر کشور خودم مهاجرت کردم تا بتوانم قطع مصرف کنم ولی نشد، خانه هایم را از دست دادم کار خوبم از دست رفت، آواره این شهر و آن شهر شدم فقط مانده بود یک اثاثیه مختصر زندگی با یک اتومبیل ارزان قیمت و کلی هم بدهکاری به بانکها و اشخاص، ولی خدا را شکر که با ورود به انجمن و به دست آوردن پاکی باز محتاج کسی نیستم، بلکه فقط نیازمند لطف خداوند مهربان هستم چند روز قبل از آشنایی با انجمن به مسافرتی رفتم در جایی مهمان بودیم و مواد مصرفی ام را داخل ماشین جاساز کرده بودم یادم می آید اتوموبیلم را در پارکینگ گذاشته و کلید آنرا گم کرده بودم ولذا به موادم دسترسی نداشتم آن شب تا صبح خماری کشیدم و لرزیدم همانجا خدا را صدا کردم و گفتم خدایا دیگر خسته شدم یا مرا بکش یا از شر این مواد لعنتی خلاصم کن انگار کسی به من گفت که دیگر دوران بدبختی و اسارت تو تمام شده چون به تمام عجزهایم واقف شده بودم.للبخند گرم خورشید,تراز صادقانه,رازهای مگو,معجزه ای که برایم پیشامده,لذت جویی هایم

در بازگشت از مسافرت به همسرم گفتم: امسال سال خوبی خواهیم داشت. کیلومترها راه آمده بودیم ساعت یک و نیم شب به درب منزل رسیدیم که دیدم کلید منزل در خانه پدرم که فرسنگها با ما فاصله داشت جا مانده است خانواده را جلوی منزل برادرم پیاده کرده و بدون این که صبر کنم تا درب به نحوی باز شود به سوی شهرستان محل زندگی پدرم حرکت کرده و موبایلم را هم خاموش کردم در بین راه که میرفتم به شهری رسیدم که در آن جا شروع به مصرف کرده بودم با خود گفتم بد نیست که در اینجا قدری مصرف کنم و بعد به شهری که کلید جا مانده بود بروم. به منزل یکی از همکاران قدیمی رفتم آنجا برادر همکارم را که دوسال پیش برایم کار میکرد و اعتیاد شدیدی داشتدیدم.لبخند گرم خورشید,تراز صادقانه,رازهای مگو,معجزه ای که برایم پیشامده,لذت جویی هایم

خیلی چاق و سر حال شده بود، گفتم دوست عزیز به کجا میروی و چه میکنی؟ جواب داد که به NA میروم آنجا تکانی خورده، و پیام را گرفتم برای برگشتن به منزلم مسافت زیادی را دوباره و یکسره رانندگی کردم دیگر آماده شده بودم برای شروع پاکی به خداوند مهربان بیشتر ایمان آورده و گفتم که دیگر قبول شدم. بعد از چهار پنج روز قطع مصرف به جلسات NA رفتم وقتی اولین بار وارد جلسه شدم انگار آب جوش در رگ هایم جاری بود. مخصوصاً دعای آرامش که خوانده شد خیلی انرژی گرفتم به هر حال در انجمن ماندگار شدم در حال حاضر به جلسات میروم و زندگی خوبی را سپری میکنم در ضمن با نوزده روز پاکی به سر کارم رفتم، آن هم در گرمای طاقت فرسای جنوب، حالا هم به صورت مرتب مشغول کار هستم و خیلی خوشحالم که این انجمن را خدا به من داده و امروز پاک و شاد و سرحال زندگی میکنم.

پیام بهبودی . پاییز 1387

Visits: 176

امکان ارسال دیدگاه وجود ندارد!