دست نیاز  چشم امید,جنبه متعدد بهبودی,تازه واردان na,اجتناب از لغزش,اقرار صادقانه,

دست نیاز  چشم امید

دست نیاز  چشم امید,جنبه متعدد بهبودی,تازه واردان na,اجتناب از لغزش,اقرار صادقانه,

اسم من محمد و یک معتاد در حال بهبودی هستم . من به عنوان یک عضو برنامه NA، مدت نوزده سال درد مصرف مواد مخدر و اعتیاد را تجربه کرده ام. در طی این سال ها، درد، بدبختی، آشتفتگی، آوارگی، ورشکستگی، زندان و تیمارستان را تجربه نموده ام. تلاش های زیادی برای قطع مصرف کردم ولی هیچ کدام ثمری برای من نداشت. کاملا ناامید افسرده و منزوی شده بودم پر از ترس و نگران از آینده ای که در انتظارم بود در زندان به سر می بردم نزدیک به یازده بار روانه زندان شده و در آخرین بار به سه سال حبس محکوم شدم . توی زندان کارم شده بود مصرف قرص و مواد مخدر هر چهار هفته یکبار ملاقات داشتم مادرپیر و مریض حالی داشتم که صبح زود از خانه حرکت می کرد و حدود ساعت یک بعد از ظهر می رسید توی کابین ملاقات، تا با من کمی حرف بزند. او ناراحتی قلبی داشت و گاهی اوقات پشت شیشه کابین ملاقات از هوش می رفت من که مثل یک آدم آهنی شده و هیچ احساسی نداشتم، فقط به او نگاه می کردم مصرف مواد مخدر و قرص و فضای آلوده با من کاری کرده بود که دیگر هیچ کس و هیچ چیزی برایم اهمیت نداشت فقط یک چیز برای من مهم بود و آن هم مواد مخدر.دست نیاز  چشم امید,جنبه متعدد بهبودی,تازه واردان na,اجتناب از لغزش,اقرار صادقانه,

خون، بوی افیون می داد

توی بندی بودم که فقط بحث مصرف و دعوا، درگیری و خودزنی برای رسیدن به مواد بود. هرجا پا می گذاشتی، تزریق و خون و بوی تعفن افرادی به مشام می رسید که بعضی از قسمت های بدن شان عفونت کرده بود. از انسانیت و اخلاق انسانی هیچ خبری نبود. کسی به کسی رحم نمی کرد هیچ کس خودش را دوست نداشت و کسی را هم نمی توانست دوست داشته باشد و حرف اول و آخر را مواد مخدر می زد. به قول بچه ها اینجا دیگر آخر خط دنیا بود. سقوط به پایین ترین  حد یک زندگی حیوانی، بعضی از مأموران و حتی زندانی ها به ما عنوان: «پس مانده های جامعه انسانی» داده بودند یک روز مسئول واحد فرهنگی به بند آمد و دستور داد: چند نفری به واحد فرهنگی بروند، زیرا چند نفر از بیرون آمده اند و می خواهند درباره اعتیاد و ترک صحبت کنند. من و نه نفر از هم دردهایم به این واحد رفتیم توی مسیر، خیلی قضاوت ها کردیم یکی می گفت اینها خودشان مأمور هستند. مواظب باشید همه حرفی را نزنید می خواهند سراز کار ما در بیاورند و بدانند ما موادمان را از کجا می آوریم حتماً از این بچه دانشگاه هی ها هستند که می خواهند برای پایان نامه تحصیلی خود مطلب بنویسند.دست نیاز  چشم امید,جنبه متعدد بهبودی,تازه واردان na,اجتناب از لغزش,اقرار صادقانه,

من گفتم مگر ما موش آزمایشگاهی هستیم؟ یکی از دوستانم گفت: شاید شانس بیاوریم و توی آنها یک آشنا پیدا کنیم تا برایمان از بیرون مواد بیاورد خلاصه وارد اتاق شدیم پنج نفر با لبخند ما را به گرمی در آغوش گرفتند و بعد هر کدام تجربه خویش را راجع به اعتیاد و قطع مصرف با آب و تاب تعریف کردند صحبت از انجمنی به نام NA بود می گفتند که دیگر لازم نیست بمیریم و ما توانسته ایم به کمک این انجمن و یکدیگر در ترک باقی بمانیم و هیچگونه ماده مخدری را مصرف نکنیم. در نگاه اول این حرف ها برای ما خیلی مسخره به نظر می رسید. چون فکر می کردیم به بازی گرفته شده ایم، شروع به سرزنش آنها کردیم یکی از دوستان که در حال حاضر در قید حیات نیست و بر اثر مصرف جان خود را از دست داده گفت:” شما چه می دونید ما در چه وضعیتی هستیم. من نه سال است که توی زندان هستم و ایدز گرفته ام نه سال است که زن و بچه هایم را ندیده ام و هیچ خبری از آنها ندارم. آن وقت شما  می گویید  مواد مصرف نکنم. شما خودتان را بگذارید جای من یکی دیگر از بچه ها با عصبانیت و پرخاشگری بلند شد و در حالی که دستانش می لرزید گفت: “من سی و پنج سال حبس دارم و یک زن و شش بچه که هیچ درآمدی ندارند و نمی دانم چگونه تأمین می شوند من دردم را به چه کسی بگویم. شماها هم دلتان خوشه خدایی شماها خودتان معتاد بوده اید؟ فکر نکنم “یکی از بچه ها توی این شلوغی به یکی از پیام رسان ها پیله شده بود و با چرب زبانی از او می پرسید قیافه شما برای من خیلی آشنا است. شما بچه کدام ناحیه هستید و او می خندید و سکوت کرده بود! عاقبت برگشتیم ولی یک سئوال باقی مانده بود که جوابی برایش نداشتیم.دست نیاز  چشم امید,جنبه متعدد بهبودی,تازه واردان na,اجتناب از لغزش,اقرار صادقانه,

در مهربانی های صمیمی

یعنی امکان دارد بدون هیچ گونه موادی زندگی کرد؟ به نظر خیلی احمقانه بود. نهایتا بعد از اتمام محکومیت آزاد شدم فوری رفتم سراغ ساقی و مقداری مواد گرفتم و بعد از مصرف روز از نو و روزی از تو بعد از مدت سه سال از آن پیام رسانی توی زندان، من به انجمن NA وصل شدم. با وضعیتی آشفته لباس های پاره و موها و ریش های بلند و کثیف رنگ و روی پریده و زرد با چشمانی نگران و پر از ترس یا ناباوری دست لرزانم را بالا بردم و گفتم محمدم یک معتاد… و یک دفعه بعض من ترکید و به گریه افتادم این اولین مشارکت من بود که حکایت از سال ها درد و محرومیت ناشی از اعتیاد می کرد. حکایت یک قربانی اعتیاد گریه من نشان می داد که تسلیم و خسته و عاجز هستم و دیگر نمی خواهم مواد مخدر مصرف کنم امروز از نیروی برترم سپاس گزارم چون مدت دو سال و هشت ماه و سه روز است که پاکم و زندگی خوبی پیدا کرده ام.دست نیاز  چشم امید,جنبه متعدد بهبودی,تازه واردان na,اجتناب از لغزش,اقرار صادقانه,

رنگ و رویم خوب شده خودم را دوست دارم و اطرافیانم را نیز مدت بیست و یک ماه است که نیکوتین هم مصرف نمی کنم و دیگر آن نگاه های توهین آمیز را تجربه نکرده ام خانواده مرا پذیرفته اند و هزار و یک چیز مثبت دیگر که همه آنها را مدیون انجمن NA هستم. امروز سپاس گزارم که دیگر مثل گذشته مخرب و مایه یأس و ناامیدی برای خود و دیگران نیستم.  و دیگر توی زندگی دیگران گرد مرگ و نیستی نمی باشم امروز خوشحالم که یک عضو پیام رسان در کمیته زندان ها و بیمارستان ها هستم و در همان زندان و همان مکانی که پیام زندگی را دریافت کردم جلسه می گذاریم و برای دوستانم حامل پیام عشق وامید و رهایی از اعتیاد فعال هستم.

پیام بهبودی . تابستان 1387

 

Visits: 224

امکان ارسال دیدگاه وجود ندارد!