حرکت به پیش,منجلاب اعتیاد,دامن معتادان,جاده بهبودی

حرکت به پیش,منجلاب اعتیاد,دامن معتادان,جاده بهبودی


حرکت به پیش

حرکت به پیش,منجلاب اعتیاد,دامن معتادان,جاده بهبودی

قبل از کار کردن قدم پنج، من جزو آن هایی بودم که در حاشیه انجمن برای خودشان می پلکند. توریست بودم، نه مقیم، من با انباری پر از آت و آشغال های عاطفی وارد انجمن شدم، آشغال هایی که از یک زندگی شکست خورده به جا مانده بود: عکس های پاره پاره از دو ازدواج شکست خورده، از رابطه هایی که همه نابود شده بود، از دوستی هایی که به عمد خرابشان کرده بودم تا راه برای در غلتیدن به منجلاب اعتیاد باز شود، دسته گل هایی خشکیده از قبرستان رفقای هم مصرف که همه سالها پیش از ایدز مرده بودند، و زخمی به جا مانده از پدرم، که سالها بود به چرک نشسته بود.

وای که چه آشغالهایی من بار خودم نکرده و دودستی به آنها نچسبیده بودم؛ و هیچ فایده ای نداشت جز این که از شما و کمک شما محروم بمانم، در وجودم هیولایی می دیدم که هر لحظه ممکن است دوباره ظهور کند: شوهری ظالم، شکست خورده در تحصیل و کار، فرزندی ناخلف، برادری بدجنس، آدمی دروغ گو، متقلب، دزد، منحرف، و فاسد، همه اینها به وضوح نشان می داد که تغییر، ناممکن است .

خراب و ورشکسته، وارد انجمن شدم. بدون مواد، چنان احساس خلأ و بی پناهی می کردم که دو ماه تمام دوروبر انجمن دست دست می کردم تا عاقبت توانستم دوستی پیدا کنم، هر روز به راهنمایم تلفن میزدم و به پیشنهادهایش عمل می کردم.

کم کم باور کردم که اگر این دوست جدید من و راهنمایم توانسته اند پاک بمانند، پس من هم می توانم. کم کم به شما اعتماد کردم، و روند احیای سلامت عقلم آغاز شد. بخشی از این روند، این بود که به تشخیص خودم اعتماد نکنم. حرکت به پیش,منجلاب اعتیاد,دامن معتادان,جاده بهبودی

وقتی احساس بی اعتمادی به خود وجودم را تسخیر می کرد، دست به دامن معتادان دیگر می شدم. هنگامی که آن وسوسه های ویرانگر همیشگی هجوم می آورد، نزد خداوند خودافشاگری می کردم و دعا می کردم تا وسوسه رهایم کند.

وقتی دچار دردی می شدم که خیال می کردم هیچ کس درک نمی کند، در جلسه ای به زبان می آمدم و دردم را در این رودخانه تطهیرگر خالی می کردم، و بدین سان به جاده بهبودی بازمی گشتم. گوش دادم و سفره دل باز کردم، تا بالاخره اندکی با آرامش و محبت آشنا شدم.

این همه، اندکی مرا برای پاک کردن و شستن آن زباله دانی» کذایی آماده کرد. من از تمیز کاری بیزار بودم، اما این کار را کردم، چون می خواستم آرامشی که بر اثر شرکت در جلسات متعدد به دست آورده بودم بیشتر شود. به گذشته برگشتم، به دلایل شکست در ازدواج قبلی دقت کردم، روابط گسسته را بررسی کردم، با دوستان در گذشته تجدید عهد کردم، و حتی به واکاوی بعضی از زخم های چرکین دردناکی پرداختم که از پدرم به جا مانده بود. می دانید، چندان هم وحشتناک نبود. من خودم از گذشته هیولا ساخته بودم چون این کار را دوست داشتم. به دلیل ترسم بود که از نگاه کردن به گذشته گریزان بودم.

حرکت به پیش انجمن معتادان گمنام

اینها همه آت و آشغال هایی بود که من سالیان سال جمع کرده بودم و هیچ وقت نتوانسته بودم از شرشان خلاص شوم. بنابراین همه را از خوب و بد فهرست کردم، و در روز موعود، انبار گذشته را پیش راهنمایم خالی کردم. حرکت به پیش,منجلاب اعتیاد,دامن معتادان,جاده بهبودی

او هم بعضی از وقایع دردناک گذشته اش را پیش من اعتراف کرد، و همین باعث شد محبتم نسبت به او بیشتر شود. من ساعتها وراجی کردم و او گوش داد، لبخند زد، سر تکان داد، قوت قلبم داد، و نشانم داد که مرا با وجود تمام چیزهایی که باعث تنفر من از خودم شده بود، دوست دارد.

آن روز که نزد خداوند، خودم، و انسانی دیگر ماهیت دقیق خطاهایم را بر گردن گرفتم، نادرستی یکی از اعتقادات جا افتاده من برایم مسلم شد – این عقیده که پشت رنگ و لعاب ترک برداشته و کاغذدیواری های طبله کرده وجود من هیچ چیز نیست، یا بدتر از آن، چیزهایی هست که هرگز نباید آشکار شود. حرکت به پیش,منجلاب اعتیاد,دامن معتادان,جاده بهبودی

یک انسان دیگر، معتادی از جنس خودم، نشانم داد که مرا دوست دارد؛ نه با چشم پوشی از خرابی هایی که به بار آورده بودم و دردی که احساس می کردم، بلکه چنان که هستم، و با وجود تمام آن خرابیها و دردها. کار کردن قدم پنجم به من فرصت داد گذشته را هم از دیدگاه زندگی جدیدی که این جا یافته بودم ببینم. دیگر چمدان هایم را باز کرده بودم، و آمدم که در انجمن بمانم.

حرکت به پیش

منبع مجله : راه NA

Visits: 8

امکان ارسال دیدگاه وجود ندارد!