احساس خلاء

احساس خلاء,خلاء شدید معتاد,خلاء و تنهایی معتاد,منجلاب اعتیاد,معجزه بهبودی یک معتاد

سلام ، اسم من Betty و یک معتاد در حال بهبودی هستم ، خداوند را بخاطر بیماری اعتیادم سپاسگزارم که باعث شد ،نقش خودم را در زندگی پیدا کنم .

دختر بچه ی پنج ساله بودم ، کنار پدرم که در حال مصرف مواد مخدر بود ، می نشستم و در آنجا اشباح می شدم و احساس می کردم خلاء های درونی ام پر می شود .

وقتی به سن چهارده سالگی رسیدم ، بواسطه بیماری اعتیاد ، خلاء شدیدی در زندگی ام احساس می کردم  که با هیچ چیزی پر نمی شد و در همان زمان پناه بردم به قرص های آرام بخش و بصورت مداوم استفاده می کردم ، دلیل این خلاء را نمی دانستم و در خانواده ای زندگی می کردم که تنها چیزی که حاکم نبود ، آرامش بود !

بواسطه تنش های زیاد بین پدر و مادرم ، احساس ناامنی تنها چیزی بود که وجود داشت و ترس را در من ایجاد کرده بود ، کسی را نداشتم که برای او حرف بزنم و همیشه احساس تنهایی در وجودم زبانه می کشید. احساس خلاء,خلاء شدید معتاد,خلاء و تنهایی معتاد,منجلاب اعتیاد,معجزه بهبودی یک معتاد

چند باری بواسطه مصرف زیاد از حد قرص های آرام بخش ، دست به خودکشی زدم ، اما بخواست خداوند جان سالم به در بردم ، هیچ گونه مهربانی از مادرم ندیدم ، آرزو داشتم سرم را روی پاهای مادرم بگذارم و مرا نوازش کند .

بواسطه خلاء و تنهایی شدید ، دست به مصرف مواد مخدر زدم ، دلیل مصرف ام این بود که می خواستم برای خودم پدر و مادر بسازم ، برادر بسازم و تنهایی هایم را پر کنم ، در ابتدای راه خدا رو شکر می کردم که همدمی یافته ام که تمام خلاء های مرا پر کرده است .

کمی به جلوتر که رفتم و اجبار به مصرف پیدا کردم ، بواسطه اعتیادم از خانواده ام کاملا دور شده بودم و از نظر روحی و روانی کاملا بهم ریخته بودم و زندگی ام بسیار آشفته شده بود !

قرار نبود من معتاد بشوم ، اما مواد مخدر قدرت اش بسیار بالا بود و تمام اراده مرا به دستش گرفته بود !

وقتی اولین بار با معتادان گمنام آشنا شدم و به یک جلسه رفتم ،گریه کردم و اعلام کردم عاجزم و خسته شده ام ، اما از درون هنوز احساس خلاء داشتم و می دانستم که کاملا خسته نشده ام ، از درون برای آنتراک و استراحت و قطع موقت آنجا حضور پیدا کرده بودم و همین امر باعث می شد بعد از مدت کوتاهی دوباره لغزش کنم .

خیلی به دنبال پدرم می گشتم و همین نبودن او در کنارم ، بهانه ی من بود برای مصرف مجدد و لغزش های مکررم .

وقتی وارد جلسات می شدم ، انتظارم داشتم همه به من اهمیت بدهند و فقط به من سرویس بدهند ، احساس غرور بیش از اندازه مجددا مرا به سوی منجلاب اعتیاد سوق می داد .

آخرین بار مصرف ام ، بعد از سه روز پاکی دوباره به جلسات رفتم ، این بار احساس کردم معنویت خاصی در وجودم جوانه زده است ، این بار تصمیم گرفتم به یک نفر اعتماد کنم و از نیروی برترم خواستم تا در این راه به من کمک کند ، خالصانه دعا کردم و بعد از چند روز خداوند ، راهنمایی بر سر راهم قرار داد که باعث شد اعتماد به نفس از دست رفته ام ، دوباره به من بازگردد .

او هر آنچه که در مسیر بهبودی آموخته بود ، بی ادعا در اختیار من قرار داد ، رهنمودهای او باعث شد تا سه روز قبل تولد 12 سالگی ام را در گروه بهبودی مان با سایر اعضا جشن بگیریم .

اکنون خودم را پیدا کرده ام ، افکار مخرب بیماری ام را بواسطه مرور قدم ها کمرنگ کرده ام ، ترس هایم در زندگی تا حد زیادی نقش باخته است ، امروز برای رفع مشکلاتم دعا می کنم و تلاش می کنم ، تا آنها را برطرف کنم !

وقتی در مسیر بهبودی قرار گرفتم ، هر روزم با روز قبل فرق داشته است و به سمت جلو حرکت می کنم ، امروز معجزه بهبودی را در زندگی احساس می کنم ، خداوند تکیه گاهی امن برای من است ، امروز احساس خلاء در زندگی من بسیار کمرنگ شده است ، حضور در کنار دوستان بهبودی باعث شده ، تنها نباشم ، امروز تشکیل خانواده داده ام و مادری مهربان برای فرزندانم هستم . احساس خلاء,خلاء شدید معتاد,خلاء و تنهایی معتاد,منجلاب اعتیاد,معجزه بهبودی یک معتاد

امروز حالم بسیار خوب است ، امروز سعی می کنم تمامی چیزهایی که خانواده ام از من دریغ کرده اند ، من به خانواده ام هدیه دهم ، عشق من به همسر و فرزندانم هر روز از روز قبل بیشتر می شود .

خداوندا سپاسگزارت هستم که بواسطه بیماری اعتیاد ، با معتادان گمنام آشنا شدم و در جاده بهبودی در حال حرکت به سمت جلو هستم .

احساس خلاء,خلاء شدید معتاد,خلاء و تنهایی معتاد,منجلاب اعتیاد,معجزه بهبودی یک معتاد

نویسنده : (Betty-k)

احساس خلاء,خلاء شدید معتاد,خلاء و تنهایی معتاد,منجلاب اعتیاد,معجزه بهبودی یک معتاد

منبع : مجله الکترونیک NATODAY

 

 

 

Visits: 150

امکان ارسال دیدگاه وجود ندارد!