صداقت با خود
چند روز بعد داخل پارک نزدیک به خانه مان نشسته بودم که خداوند شخصی را جلوی روی من قرار داد ، او کنار من نشست و شروع به نوشتن جواب به سوالاتی کرد که داخل دفترش نوشته شده بود ، کرد . بله درست حدس زدید دفتر قدم بود ، ناخودآگاه چشم ام به کلماتی مانند : معتاد و بیماری اعتیاد و عاجز بودن معتاد ... افتاد ؛ به او گفتم می خواهم با شما صحبت کنم ، گفت: «با من صادق باش تا به تو کمک کنم» گفتم من هم مصرف کننده مواد مخدر هستم . ... ادامه مطلب