گروه خانگی باستر,جاذبه ای برای سایر معتادها,معتاد همشهری

گروه خانگی باستر,جاذبه ای برای سایر معتادها,معتاد همشهری


گروه خانگی باستر

گروه خانگی باستر,جاذبه ای برای سایر معتادها,معتاد همشهری

در این چند هفته اخیر، گروه خانگی من سه تا شرکت کننده بیشتر نداشته : خودم، یک معتاد دیگر، و سگی به اسم باستر .

باستر عشقش این است که آخر جلسه، موقع بغل کردن اعضا، پارس کنان به سر و گول ما بپرد و این طوری ما را همراهی کند. برای من و آن معتاد دیگر، گاهی این موضوع مطرح می شود که آیا ادامه برگزاری این جلسه به زحمتش می ارزد یا نه، چون ما ظاهرا چندان جاذبه ای برای سایر معتادهای شهر کوچ مان (با ۵۰۰۰ نفر جمعیت) نداریم، ولی این واقعا مسئله مهمی نیست، چون ما به تشکیل جلسه ادامه می دهیم و اصل قضيه هم همین است جلسه ها سه شنبه ها ساعت 30 : 7 بعد از ظهر در آسایشگاه روانی در شهری برگزار می شود که اسمش (باورتان نمی شود) (خانه صد مایلی) است.

ما در مورد مدت جلسه کاملا انعطاف پذیر هستیم ؛ جلسه مان گاهی کمتر از یک ساعت و نیم طول می کشد گاهی بیشتر . همه اش بستگی به نیاز خودمان در آن روز دارد .

یک ، جلسه را که شروع کردم. مانده بودم که آیا کس دیگری هم می آید یا نه. آماده بودم که جلسه را به تنهایی برگزار کنم. آن یکی معتاد همشهری مان که معمولا در جلسه شرکت می کرد بیرون شهر بود و احتمالا به جلسه نمی رسید، بنابراین باستر هم قرار نبود در جلسه باشد.

معتاد دیگری که برای شکار آن طرف ها آمده بود، خبر داده بود که شاید در جلسه شرکت کند، ولی من چشمم آب نمی خورد که پیدایش بشود.

در این فکر بودم که در جلسه، کدام قدم را از کتاب چگونگی عملکرد بخوانم که در کمال تعجب ، آن معتاد شکارچی سروکله اش پیدا شد. درجا توانستیم با هم رفیق بشویم، و معلوم شد هر دو مان چند آشنا میان اعضای دیگر NA در این طرف و آن طرف کشور داریم و بعد به حق چیزهای نشنيده .

يک تازه وارد از در آمد تو تا در اولین جلسه اش شرکت کند ، خواندنی ها را تمام کردیم و می خواستیم قدم اول را از چگونگی عملکرد بخوانیم که آن یکی معتاد که از صبح از شهر بیرون رفته بوده پیدایش شد. عجب جلسه محشری بود. گروه خانگی باستر,جاذبه ای برای سایر معتادها,معتاد همشهری

نصف اول جلسه را به خواندن قدم ها گذراندیم ؛ آن وقت، بعد از تنفس، همه مشارکت کردیم. جلسه بیش از دو ساعت طول کشید، و به چشم من مثل یک همایش ، تنها غایب جلسه آن شب، باستر بود که با صاحبش نیامد.

به گمانم اولین بار بود که باستر در جلسه خانگی ما غيبت می کرد. ولی خب دیگر: جلسه که تمام شد، در دلم آرزو کردم که بتواند تا جلسه بعد پاک بماند همین جور هم شد .

گروه خانگی باستر,جاذبه ای برای سایر معتادها,معتاد همشهری

منبع : مجله راه NA

 

Visits: 27

امکان ارسال دیدگاه وجود ندارد!