نجات از اعتیاد در دوران سربازی

نجات از اعتیاد در دوران سربازی,گرفتار بلای اعتیاد,آثار خماری اعتیاد,دارای بیماری اعتیاد

دوران نوجوانی من ، سراسر پرماجرا و پر فراز و نشیب بود ، از رفیق بازی ها گرفته تا شرارت های کوچک و بزرگ و تفریحات سالم و ناسالم .

پس از اتمام تحصیلاتم در دانشگاه ، یکی دو سال وقت داشتم تا به سربازی بروم ، در طی این دو سال به بهانه استراحت و تفریح از پدرم پول می گرفتم و با دوستانم ، وقتم را به خوشگذرانی اختصاص می دادیم .

برخی مواقع به مسافرت های چند روزه می رفتیم و برخی از مواقع هم ، مهمانی های خانگی راه می انداختیم .

در مسافرت هایمان به شهرهای ساحلی می رفتیم و چند روز لب دریا به شنا و تفریح می پرداختیم و در کل ، دوران خوشی را در کنار یکدیگر رقم می زدیم .

در مهمانی ها هم هر کدام از بچه ها ، دوستانشان را دعودت می کردند و دور هم بازی می کردیم و یا می رقصیدم یا آهنگ گوش می دادیم و یا …..

تا یک شب که در خانه یکی از دوستانمان مهمان بودیم ، اتفاقی برایم افتاد که باعث شد زندگی من دگرگون شود ، آن شب دوستم چند نفری را دعوت کرده بود که میان آنها دختر بسیار زیبایی حضور داشت و با من با اولین نگاه عاشق او شدم ، او دختری بود با موهای طلایی بلند و چشمانی آبی ! بلند قامت و رعنا !

آن شب دوستم گفت این مهمان های جدید، سیگار می کشند ، تا آن زمان من هم سیگار می کشیدم ، اما سیگار کشیدن آنها با من فرق داشت ، آنها داخل سیگار را با موادی سبز رنگ پر می کردند و بعد می کشیدند.

به من هم گفتند از این سیگارها بکش تا با هم خوش باشیم ! دختر زیبا هم از آن سیگارها می کشید و من هم برای اینکه جلوی دختر ، به قول خودمان ضایع نشوم ، سیگار را گرفتم و کشیدم . نجات از اعتیاد در دوران سربازی,گرفتار بلای اعتیاد,آثار خماری اعتیاد,دارای بیماری اعتیاد

کشیدن همانا و گرفتار بلای اعتیاد شدن همان ، بعد از مهمانی دوستی بیشتری بین من و آن دختر برقرار شد ، با هم تفریح می کردیم و یکی از تفریحات ما مصرف مواد مخدر بود .

برای اینکه بتوانم با دختر مورد علاقه ام ازدواج کنم ، باید به سربازی می رفتم ، مثل برق و باد دو سال وقت من ، برای رفتن به سربازی به اتمام رسید و کم کم ، باید آماده می شدم تا به سربازی بروم .

اما من معتاد شده بودم و اجبار به مصرف داشتم ، حالا باید چه کار کنم؟ در پادگان چگونه مواد مصرف کنم؟ اگر مواد نداشته باشم ، با خماری چه کار کنم؟ و ….

این سوالات فکر و ذهن مرا درگیر خودش کرده بود ، به اندازه مصرف چند وعده ، مقداری مواد را مخفی کردم و برای سربازی به پادگان رفتم .

طی چند روز مواد مخدری که با خود برده بودم ، مخفیانه مصرف کردم و موادم تمام شد ، بدجور گیر افتاده بودم ، نه راه پس داشتم و نه راه پیش !

کم کم آثار خماری اعتیاد در من پدیدار شد ، آثاری چون دل درد ، خمیازه ، درد دست و پا و … خود را به قسمت درمانگاه پادگان معرفی کردم ، تا دارویی بگیرم و خلاص شوم ، در آنجا پزشکی وجود داشت که دوران سربازی اش را در درمانگاه پادگان سپری می کرد ، شاید باورتان نشود که به خواست خداوند آن پزشک یک انجمنی بود ، بعد از اینکه او مرا معاینه کرد ، گفت شما معتاد هستید  و دارای بیماری اعتیاد !

زبانم بند آمده بود ، با ترس گفتم بله ، کمی با من صحبت کرد و پیام عشق و امید انجمن معتادان گمنام را به من رساند ، او بی محابا و بدون ترس ، از اعتیاد خودش گفت و بهبودی اش که در انجمن به دست آورده است . نجات از اعتیاد در دوران سربازی,گرفتار بلای اعتیاد,آثار خماری اعتیاد,دارای بیماری اعتیاد

بعد راه را به من نشان داد ، اکنون که این نامه را برای شما می نویسم ، پنج سال و دو ماه است که پاک هستم ، سربازی ام را تمام کرده ام و در یک کافی شاپ مشغول به کار هستم ، کافی شاپ را با همسرم تاسیس کردیم ، همسرم هم یک انجمنی است ، باورتان می شود؟ همان دختر زیبایی که در مهمانی دیدم و عاشق اش شده بودم .

گاهی ، دوستان بهبودی برای صرف قهوه به کافی شاپ ما می آیند و ما نیز با عشق فراوان از آنها پذیرایی می کنیم ، دیدن دوستان بهبودی چه داخل جلسه و چه خارج از جلسه به ما انرژی می دهد .

از تمامی اعضای انجمن و خدمتگزاران پر از عشق معتادان گمنام سپاسگزارم ، آرزوی روزهایی پر از شادی و نشاط را برای شما عزیزان دارم .

(نویسنده : Robert)

نجات از اعتیاد در دوران سربازی,گرفتار بلای اعتیاد,آثار خماری اعتیاد,دارای بیماری اعتیاد

منبع : مجله صدای بهبودی معتادان گمنام

 

Visits: 14

امکان ارسال دیدگاه وجود ندارد!