جا به جایی نقش ها,تلاش برای قطع مصرف,NA به من زندگی بخشید

جا به جایی نقش ها,تلاش برای قطع مصرف,NA به من زندگی بخشید


جا به جایی نقش ها

جا به جایی نقش ها,تلاش برای قطع مصرف,NA به من زندگی بخشید

هنوز آن دورانی را که متوجه شدم دلم می خواهد درست مثل برادر بزرگ ترم باشم به یاد دارم. آن موقع، من ده سالم بود و برادرم پانزده سال از من بزرگ تر بود. حالت خمیر بی شکلی را داشتم که هر قالبی را می پذیرد .

هر قالبی جز همانی که بودم  . یک بار در تعطیلی آخر هفته ، مادرم از شهر بیرون رفت ، این شد که تعطیلی را با برادرم گذراندم و عالمی را کشف کردم که تا آن موقع در زندگی آرام و بی دغدغه ام ناشناخته بود این اتفاقی بوده که به هر حال مي افتاد، و تا سال ها بعد ، همه رفتارهای من نتيجه مستقیم همین واقعه بود.

برادرم در آپارتمان یک خوابه ای زندگی می کرد و او و دوستانش سیگار برگ می کشیدند، آبجو می خوردند. و گردی را که شبیه شکر بود به دماغ می کشیدند ،  همه شان مثل دیوانه ها می خندیدند و حال غریبی داشتند، من مرده چنین حس و حالی بودم.

این بود که تا فرصتي گیرم می آمد می چپیدم توی دست شویی و آبجوبی سر می کشیدم . این عشق و حال مشترک با آن ها، باعث شد شاید برای اولین بار احساسی شبیه خودی بودن یا یکی بودن با جمع را تجربه کنم. از آن روز به بعد، تقلید از برادرم و باز آفرینی آن حس و حال هدف زندگی من شد . مواد مصرف می کردم تا حس و حالم را تغییر بدهم و با این کار در راه همان هدف قدم برمی داشتم .

یکی دو سال این طوری زندگی کردم و در این مدت گرفت و گیرهایی هم با مقامات محلی داشتم. تا این که مادرم ما را به ایالت دیگری برد ، دیگر برادری بالای سرم نبود که به چشم قهرمان خودم به او نگاه کنم. و دوستی هم نداشتم که جایگزین او کنم ، این بود که سراغ کاری رفتم که برایم طبیعی شده بود . نشته بازی ، خیلی زود کلی رفیق پیدا کردم که به شیوه برادرم آخر هفته ها بزم مان به راه بود.

طولی نکشید که بزم های آخر هفته شد ، مجلسي هر روزه و عشق و حالی که من بار ها تجربه کرده بودم تبدیل شد به عیش مدام . دلم برای قهرمان خودم ، برادرم ، تنگ مي شد، ولی هنوز سال ها مانده بود تا ما دوباره به هم برسیم . جا به جایی نقش ها,تلاش برای قطع مصرف,NA به من زندگی بخشید

جا به جایی نقش ها,تلاش برای قطع مصرف,NA به من زندگی بخشید
در اور گون زندگی می کردیم که سر و کله برادر هم پیدا شد. البته برای دید و بازدید نیامده بود، جایی نداشت برود. حسابی نحیف شده بود و پیدا بود در این مدت ، روزگار با او خوب تا نکرده.

من که دیگر مصرفم هر روزه شده بود، سخت مشتاق بودم دوباره بزمی با برادرم راه بیندازیم ، ولی چیزی در این میان تغییر کرده بود. سال ها سوء مصرف مواد ، او را به آدمی مریض احوال تبدیل کرده بود و دیگر نمی توانست مثل سابق مصرف کند.

اما به چشم من، او همان قهرمانی بود که بود. آن قدر مصرف می کرد که از حال می رفت. خیلی وقت ها به خودش ادرار می کرد و موقع مصرف مایه خجالت من می شد.

به تدریج دست انداختن او برایم عادی شد چون این طوری، می توانستم از دیدن خودم و حال و روزی که پیدا کرده بودم بگریزم. برادرم دیگر قهرمان من نبود. من او را به همان سرعتی که بالا برده بودم ، به زمین زدم ، دیدن برادرم در آن وضع خراب، چشم اندازی از آینده خودم به دستم داد سخت دلم می خواست قطع مصرف کنم اما نمی دانستم چه طور، و دیگر داشت کارد به استخوانم می رسید .

اوضاع ذهنی و جسمی ام داشت به سرعت خراب و خراب تر می شد. عاقبت درد ماندن ، در آن وضعیت و ترس از تغییر بیشتر شد و من به جستجوی کمک بر آمدم .

پس از چندی پرهیز، زندگی ام  ، رو به تغییر گذاشت. به تدریج به نوعي حس احترام به خود رسیدم و اندکی سلامت نفس و ثبات شخصیت به دست آوردم. جا به جایی نقش ها,تلاش برای قطع مصرف,NA به من زندگی بخشید

اما برادرم همچنان به تلف کردن خودش ادامه می داد، و چند بار تا دم مرگ رفت. دلم می خواست کمکش کنم، اما می دانستم این چیزی است که خودش باید بخواهد پس از سه سال پاکی، برادرم متوجه تغییری شد که  بهبودی در من به وجود آورده ، و تمایل پیدا کرد خودش هم به آن حال برسد .

بارها برای قطع مصرف تلاش کرد ، اما موافق نشد. دست آخر من تلفن یکی از مراکز درمانی را به او دادم و گفتم اگر بخواهد ترک کند ، تا آخر دنیا همراهش خواهم بود، اما اگر بخواهد باز هم مصرف کند تا آخر دنیا راه مان از هم جداست.

در کمال ناباوری، برادرم قطع مصرف کرد و حالا خوشحالم از این که او همچنان در حال بهبودی است . جا به جایی نقش ها,تلاش برای قطع مصرف,NA به من زندگی بخشید

برادرم مدام به من می گوید به چشم احترام به من نگاه می کند و من قهرمان او هستیم . من با این که خیلی دلم می خواهد این افتخار را به خودم نسبت بدهم، می دانم که قهرمان و این جور چیزها نیست. اگر برادر من به نگرش تازه ای دست یافته که مملو از قدردانی و امید است ، افتخارش را باید از آن انجمن معتادان گمنام دانست. NA به من زندگی بخشید. و زندگی من ، بهبودی را برای برادرم جذاب ساخت .

جا به جایی نقش ها,تلاش برای قطع مصرف,NA به من زندگی بخشید

منبع : مجله راه NA

Visits: 14

امکان ارسال دیدگاه وجود ندارد!