ثمره ی کوششی عاشقانه

ثمره ی کوششی عاشقانه,جلسات گروهی NA,وضعیت بیماری اعتیاد,پیشرفت در فرآیند بهبودی

ماهها سردرگم بودم ، با اینکه مشخص بود باید راهنمای قبلی ام را عوض کنم، اما در خودمحوری هایم گیر کرده بودم، شاید ایرادی نداشت که به تماس های من پاسخ نمی داد، شاید من زیادی از او توقع داشتم که قدمها را با من تمام کند، به خودم می گفتم «مشکل » من است، شاید زیادی محتاج بودم.

هر چه که بود باید از این مرحله رد می شدم، نمی شد اینطور ادامه دهم، مجبور شدم ترس را کنار بگذارم، شجاعت پیدا کنم و خودم را از این مخمصه رها کنم، سپس راهنمای جدیدم را پیدا کردم.

او فوق العاده بود و من همان لحظه متوجه شدم او راهمانی است که به دنبالش بودم، پیگیری اش در برنامه، انرژی اش در خدمات، ایده ها و اطلاعاتش دقیقاً همان چیزی بود که من می خواستم؛ درست مثل این بود که حامی روح خود را یافته ام.

ساعت ها در مورد مسائلی که من نمی فهمیدم صحبت می کردیم، همیشه من را به سمت نشریات انجمن هدایت می کرد و من از زیر کار در می رفتم، او سه دختر داشت و من درمورد مشاجره هایم با دخترم با او مشارکت می کردم.

او بهترین مادری بود که تا به حال دیده بودم، از شوهرم حرف می زدیم،  هر موقع که به او نیاز داشتم؛ برایم وقت می گذاشت، او پشتیبان من بود و من خیلی خوشبخت بودم که راهنمای خوبی مانند او پیدا کرده بودم. ثمره ی کوششی عاشقانه,جلسات گروهی NA,وضعیت بیماری اعتیاد,پیشرفت در فرآیند بهبودی

هر چند ممکن است او «مطلقا خوب » نباشد، اما برای من «خوب » بود، طولی نکشید که با من از یک ایده هیجان انگیز صحبت کرد، او تصمیم داشت یک ویدئو کنفرانس با تمام خانم هایی که او راهنمایشان است ترتیب دهد، رهجوهایش در مناطق و کشورهای مختلفی زندگی می کردند .

من خیلی هیجان زده و خوشحال بودم که می توانم به افرادی خارج از منطقه خود وصل شوم، خیلی سرخوش بودم ، اما متوجه نبودم این موضوع چه بار سنگینی بر دوش اوست.

او باید برای هر یک از ما وقت می گذاشت تا قدمها را با هم کار کنیم و ساعات جلسات گروهی را طوری تنظیم کند تا برای همه ما علیرغم اینکه در مکان های مختلف هستیم مناسب باشد.

انجام این همه کار واقعا دشوار بود ، اما او انجامش می داد، من به سختی می توانستم یک رهجوی خودم را حفظ کنم چه رسد به 4 تا! اما باز هم این فداکاری های او  بود که ناممکن ها را ممکن می کرد. ثمره ی کوششی عاشقانه,جلسات گروهی NA,وضعیت بیماری اعتیاد,پیشرفت در فرآیند بهبودی

نکته قابل توجه اینکه وقتی این خانم قبول کرد تا راهنمای من باشد به من گفت که با بیماری سرطان مواجه است و برایم روشن ساخت که بیماری او تاثیری در راهنمایی اش ندارد.

نمی خواست در مورد بیماری اش با او یا هر کس دیگری صحبت کنم، او به من گفت: «حالم را نپرس، هر وقت لازم باشد تو را در جریان می گذارم. » من به این خواسته ی او احترام گذاشتم و هرگز در مورد میزان پیشروی بیماری او سوال نکردم.

من الان می فهمم قصد او از کارکرد قدمها به صورت گروهی این بود که ما را با یکدیگر آشنا کند تا برای زمان مرگش آماده شویم، او می خواست ما یکدیگر را داشته باشیم.

ما دوازده قدم را با یکدیگر مرور کردیم، تجربه ای منحصر به فرد! من قادر بودم تا رشد خودم را ببینم، تفکراتم تغییر کرده بود و داشتم به مادری که همیشه دوست داشتم باشم تبدیل می شدم، گر چه هشتمین دور قدم کار کردن من بود ، اما همچنان از انجام یک کار جدید هیجان زده بودم. کتاب جدیدمان «اصول راهنما، روح سنت ها » را بسیار دوست داشتم و می خواستم بر اساس آن سنتها را کار کنم.

می دانستم ذهن او پر از اطلاعات است و من تشنه دانستن همه آنها بودم، اما هر وقت از او می پرسیدم مرحله بعدی برای من چیست؟ او موضوع بحث را عوض می کرد و می گفت ما می توانیم انجامش دهیم، اما فعلا باید در قدمهای ده، یازده و دوازده بمانیم، نا امیدانه قبول می کردم و دوباره چند ماه بعد یا خیلی زود همان سوال را می پرسیدم و با همان جواب مواجه می شدم. ثمره ی کوششی عاشقانه,جلسات گروهی NA,وضعیت بیماری اعتیاد,پیشرفت در فرآیند بهبودی

وضعیت بیماری او دوباره وخیم شد و او چیزی در این مورد به من نگفته بود. این دفعه آخر بود، آن روزی که این پیام را دریافت کردم هرگز فراموش نخواهم کرد، آن روز من در جلسه کمیته ی خدماتی ناحیه مان بودم که به راهنمایم پیام دادم تا جویای احوالش شوم و به او بگویم که دلم برایت تنگ شده و امیدوارم دوباره ببینمت ، اما او اینطور جواب داد: « متاسفم که مجبورم از طریق پیامک این خبر را به تو بدهم، وضعیت من تغییر کرده، با خواهر قدمی ات تماس بگیر تا شرایط را برایت توضیح دهند. »

احساسی که در آن لحظه داشتم را هیچ واژه ای نمی تواند توصیف کند، قلبم داشت از جا کنده می شد، وقتی از خواهر قدمی ام اخبار تازه ای از راهنمایم دریافت کردم روی زانوهایم افتادم و با صدای بلند گریه کردم.

او داشت ما را ترک می کرد، ما نمی دانستیم چه زمانی اما او داشت می رفت، سرطانش خیلی پیشرفت کرده بود و درمان و دارو دیگر جوابگو نبود و او به مرکز مراقبت از بیماران در حال مرگ رفته بود. ثمره ی کوششی عاشقانه,جلسات گروهی NA,وضعیت بیماری اعتیاد,پیشرفت در فرآیند بهبودی

من در ترسهایم غرق شده بودم و میلیون ها سوال داشتم، خیلی دلم می خواست او را ببینم و بغلش کنم، ما برنامه ریزی کردیم که ظرف دو هفته آینده به ملاقاتش برویم، اما بعد از نه روز خانوادهاش به ما اطلاع دادند که بیماری اش خیلی سریعتر از حد انتظار پیشرفت کرده و اون توانایی ملاقات ندارد.

من فکر کردم که فرصت دیدار را از دست داده ام و دیگر هیچ وقت نمی توانم ببینمش و به خاطر تمام کارهایی که برای من انجام داد از او تشکر کنم، در لحظه ای که من گم شده بودم او به زندگی ام آمد.

هر چند که من در یک دوره کوتاه با او بودم اما بیشترین پیشرفت را در فرآیند بهبودی داشتم، من هرگز اینگونه مورد چالش قرار نگرفته بودم، هرگز این چنین کسی را نداشتم، که با چنین تجربه ای، من را با خودش به جلو ببرد، نه فقط به عنوان عضوی از انجمن معتادان گمنام که به عنوان عضوی از خانواده، شغل و جامعه ام.

من هر روز به تلفنم نگاه می کردم و هر وقت که زنگ می خورد می ترسیدم که خبر مرگ او را به من بدهند، بالاخره یک تماس دریافت کردم: «گفتند راهنما می خواهد مرا ببیند، گفتم آیا می توانم بیایم؟ » من نمی توانستم فکرش را هم بکنم! خیلی سریع دو ایالت را رانندگی کردم تا به دیدار راهنما بروم.

برای فرصتی که می توانم دست راهنمایم را بگیرم و به او بگویم که چقدر او زیباست بیش از حد هیجان زده بودم، هر چند اون نمی توانست صحبت کند و هوشیاری نداشت، می دانستم که آنجا با من است.

همه چیز داشت به سمت خوب شدن پیش می رفت، هیجان انگیزترین لحظه بود، او راهنمای 3 زن دیگر هم بود و ما تصمیم گرفتیم یکی از آن ویدئو کنفرانس های عاشقانه مان را برقرار سازیم. راهنما خیلی سخت جنگید تا به آن ویدئو کنفرانس ملحق شد.

ما در مورد احساسات و افکارمان صحبت کردیم و همه ی آنها را پذیرفتیم و تسلیم شدیم، ما برای یکدیگر آنجا بودیم، همه ی کارهایی که او برای ما انجام داده بود تا احساس وصل شدن و مورد حمایت واقع شدن کنیم در آن لحظه یکجا جمع شده بود.

ما ممکن است هرگز او را نداشته باشیم اما یکدیگر را داریم، در انتهای کنفرانس هیچ کدام از ما نمی توانستیم بفهمیم که چرا هنوز تماسش برقرار است! ما از یکدیگر می پرسیدیم که چرا او هنوز روی خط است و قطع نمی کند، آیا فرد دیگری را هم می خواهد ببیند؟ منتظر کس دیگری است؟ ما تماس را در چهار و نوزده دقیقه تمام کردیم و او در چهار و بیست دقیقه فوت کرد.

من معتقدم که او روی تماس ماند برای اینکه مطمئن شود که همه ی ما خوب هستیم، منتظر ماند تا همه ی ما به یکدیگر ملحق شویم، «ثمره کوشش های عاشقانه ما در محصول آن است که موسم آن به وقت خود فرا خواهد رسید » و من این را در مورد شما دیدم، وقت آن فرا رسیده بود و بذری که او کاشته بود به ثمر نشسته بود.

امروز 55 روز از رفتن او می گذرد و من دارم به زندگی ام ادامه می دهم، برای اینکه اجازه ندهم بیماری اعتیاد مرا از دیگران جدا کند و من را بدون راهنما نگه دارد ، از یک نفر دیگر خواستم تا راهنمای من شود. ثمره ی کوششی عاشقانه,جلسات گروهی NA,وضعیت بیماری اعتیاد,پیشرفت در فرآیند بهبودی

روزی نیست که با خواهر قدمی هایم در تماس نباشم، ما راهنمایمان را از دست دادیم، اما یک پیوند ثانویه در نبود او پیدا کردیم، مرگ راهنمایم سخت ترین دردی بود که در طول دوران بهبودی ام تجربه کردم ،در طول این دوره، من با انسان های فوق العاده زیادی تماس گرفتم و همه از من حمایت کردند.

غم گاهی آدم را مغلوب می کند، گاهی دلم برای راهنمایم و گفتگو با او تنگ می شود، دلم برای لبخندهایش تنگ می شود، اگر مجبور باشم تمام این سختی ها را باز هم تحمل کنم بدون شک باز هم او را به عنوان راهنما انتخاب خواهم کرد.

نویسنده : (دی لینور، ماساچوست، ایالات متحده)

ثمره ی کوششی عاشقانه,جلسات گروهی NA,وضعیت بیماری اعتیاد,پیشرفت در فرآیند بهبودی

The NA way magazine, January 2020

Visits: 357

امکان ارسال دیدگاه وجود ندارد!