ترجیح اصول بر شخصیت ها,ترس خودمحورانه,مقام دوست بهبودي,نیت شوم یک معتاد

ترجیح اصول بر شخصیت ها,ترس خودمحورانه,مقام دوست بهبودي,نیت شوم یک معتاد


ترجیح اصول بر شخصیت ها,ترس خودمحورانه,مقام دوست بهبودي,نیت شوم یک معتاد

ترجیح اصول بر شخصیت ها,ترس خودمحورانه,مقام دوست بهبودي,نیت شوم یک معتاد

بیماری من تازگی ها به صورت ترس خودمحورانه بروز می کند، چون چیزی است که اغلب آن پس و پشت ها پنهان می شود. زیر زیرکی عمل می کند و به ضرب توجيه، رنگ عوض می کند. اگر مقاصد یا احساسات خوبی داشته باشم، سعی می کند آنها را به حس برتر بودن یا پست تر بودن تبدیل کند، و هیچ وقت نمی گذارد من به نوعی تعادل برسم.

ترجیح اصول بر شخصیت ها,ترس خودمحورانه,مقام دوست بهبودي,نیت شوم یک معتاد

چند وقت پیش دختري وارد گروه ما شد. و من دلم برایش رفت. دخترک خوشگل بود، لباس پوشیدنش همان جوری که من در زن ها می پسندم، و شکل و شمایلش طوری بود که کشش من به یک زن جوان را بر می انگیخت. نگاهش کردم و احساس کردم او هم دارد نگاه مرا جواب می دهد. سعی کردم از نگاه معنی دارش فرار کنم، ولی خیلی سخت بود. می دانستم باید حواسم باشد که دخترک تازه وارد است و باید مراعاتش را کرد، اما چنان چشمم بسته شده بود که نمی فهمیدم چرا باید چنین کاری بکنم . ترجیح اصول بر شخصیت ها,ترس خودمحورانه,مقام دوست بهبودي,نیت شوم یک معتاد

یک روز رفتم و با دخترک صحبت کردم. به من گفت که از کتاب خوب و موسیقی خوب خوشش می آید. درجا حس کردم طرف را خدا سر راه من گذاشته. به دخترک گفتم ازش خوشم آمده، اما مجبورم بعضی چیزها را مراعات کنم. گفت باشد، اشکالی ندارد، و فوری بی اعتمادی به خودم باعث شد فکر کنم طرف از من خوشش نیامده. به خودم گفتم من مراعات دخترک را خواهم کرد، اما اگر خودش پایش برسد. دیگر نمی توانم جلوی خودم را بگیرم. منتها بعدش او توضیح داد که منظورش این است که به نظرش هیچ عیبی ندارد ما دو نفر بیش تر با هم آشنا بشویم.

البته او تازه وارد بود، و من باید بیش تر از او عقلم می رسید، که نمی رسید، ولی به هر حال تصمیم گرفتم مراعاتش را بکنم. دلم نمی خواست این آداب را زیر پا بگذارم، چون راهنمایم و اعضایی که تجربه شان بیش تر از من بود گفته بودند درستش همین است، که این جور رابطه ها معمولا مفید نیست، که اگر یکی از ما طرفش را ترک بکند، هیچ بعید نیست طرف باز مصرف کند. با تمام این حرف ها، باز برایم سخت بود تشخیص بدهم چرا نمی توانم کار درست را بکنم، که ترجیح دادن اصول بود و مراقبت از دخترک در مقام دوست بهبودي.

یک روز داشتم در کتاب چگونگی کار کرد قدم، قسمت “ترس” را در قدم چهارم می خواندم که ناگهان فهمیدم چرا این کار این قدر برایم مشکل است. ترس خودمحورانه باعث شده بود من بخواهم به خودم اثبات کنم هنوز هم می توانم دل یک دختر جوان خوشگل را ببرم. ترجیح اصول بر شخصیت ها,ترس خودمحورانه,مقام دوست بهبودي,نیت شوم یک معتاد

ترس خودمحورانه مرا به جایی کشانده بود که با اطمینان فکر می کردم اگر نتوانم این زن را مجدوب کنم و با او دوست شوم، یک معتاد در حال مصرف این کار را خواهد کرد، و بعد، احساسم طوری بود که انگار من، که می توانم یک تازه وارد را از بهبودی مستفیض کنم، موظفم دخترک را از افتادن به دام نیت شوم یک معتاد مصرف کننده نجات بدهم – اما در نهایت، خود من واقعا چه نیتی داشتم؟ می دانستم که باید با خود صادق باشم و از این کار سخت، یعنی ترجیح دادن اصول بر شخصیت ها، نگریزم.

من به رغم کشش و علاقه ام، می خواستم کاری را بکنم که به حال بهبودی هر دوی ما مناسب باشد. بنابراین، فقط برای امروز، من با دوستان انجمنی، صرف نظر از سن و سال، نژاد و جنسیت و اعتقاد یا بی اعتقادی آنان به مذهب، با ملاحظه و احترام رفتار خواهم کرد. من اصول را مرجح خواهم شمرد، حتی اگر این اصول با آن چه دل خواه من است در تصاد باشد.

ترجیح اصول بر شخصیت ها,ترس خودمحورانه,مقام دوست بهبودي,نیت شوم یک معتاد

منبع: مجله راه na

Visits: 637

امکان ارسال دیدگاه وجود ندارد!