عشق و امید

عشق و امید
عشق و امید
29 اردیبهشت 1404

سال‌ها سردرگمی و انکار، با یک تلنگر و آغوش گرم خدمتگزاران بهبودی جای خود را به امید و خدمت داد. این سفر، داستان تغییر و رهایی است.


به خاطر دارم چندین سال پیش که در جلسات بهبودی انجمن معتادان گمنام شرکت می‌کردم، در همان روزهای ابتدایی یکی از اعضا که او هم از اصول برنامه آگاه نبود به من گفت: «تو ماشین داری، ساعت مارک داری؛ ولی خیلی باید داغون باشی که این‌جا بمونی.» من هم که به دنبال بهانه بودم، از حرف‌های او برای خودم توجیه ساختم و به خودم گفتم درست می‌گوید؛ من به این‌جا تعلق ندارم، من هنوز مانند این‌ها به آخر خط نرسیده‌ام.

همین افکار بیمارگونه باعث شد سال‌ها در حال رفت و آمد در جلسات باشم. چند ماهی پاک می‌شدم و در جلسات شرکت می‌کردم و باز هم چند ماه درگیر مصرف مواد می‌شدم. مصرفم روز به روز بیشتر می‌شد و به شدت از لحاظ جسمی، مالی و روحی آشفته شده بودم و علاوه بر آن دچار یک بیماری جسمی هم شدم. به جایی رسیدم که نمی‌توانستم به مصرف ادامه دهم. اواخر مصرفم سه بار دچار مسمومیت مصرف مواد شدم و تا یک قدمی مرگ هم رفتم.

برای قطع مصرف به یک مرکز درمانی مراجعه کردم؛ اما آن قدر اوضاع و احوالم خراب بود که اول مرا پذیرش نکردند، ولی بعد از کلی خواهش و تمنا پذیرش شدم. بعد از ترخیص از آن مرکز، برای درمان بیماری جسمی‌ام، روند دارودرمانی‌ام را شروع کردم. دو سال و یک ماه درگیر درمان بودم. در دو ماه آخر درمانم بود که یک اتفاق روحانی برایم رقم خورد.

یک روز مسئول کمیته بیمارستان‌ها و زندان‌های ناحیه‌مان برای تایپ و چاپ گزارش کمیته به محل کارم آمد. از قبل همدیگر را می‌شناختیم. پیگیر وضعیت جسمی‌ام شد. گفتم تحت درمان هستم. تشویقم کرد هم‌زمان با درمان، در جلسات بهبودی هم شرکت کنم. یکی دو بار در جلسات شرکت کردم؛ اما نتوانستم ادامه دهم. پس از مدتی به طور اتفاقی همان دوست بهبودی به مغازه‌ام آمد و از من خواست که با هم در جلسه هماهنگی کمیته‌ی H شرکت کنیم.

اولین باری که در جمع خدمتگزاران کمیته‌ی H قرار گرفتم را هیچ وقت فراموش نمی‌کنم؛ فقط «آغوش باز امید و عشق» بود. هیچ کس من را سرزنش یا نصیحت نکرد و با برخورد صحیح و اصولی مرا جذب خودشان کردند و از من خواستند تا در جلسات بهبودی هم شرکت کنم. ارتباط گرم و صمیمی آن‌ها باعث شد دوباره در جلسات بهبودی شرکت کنم و رهنمودهای برنامه را رعایت کنم. به مرور با ارتباط با دوستان بهبودی و خدمتگزاران کمیته بیمارستان‌ها و زندان‌ها، طرز فکرم به برنامه تغییر کرد

و ارتباطم با جلسات بهبودی و اعضای انجمن، قوی‌تر شد. به طور اتفاقی در روز ده‌ سال پاکی‌ام اعضای کمیته‌ی H فرصتی به من دادند تا احساس خود را مشارکت کنم. این همدلی و صمیمت اعضا در آن روز حس خوشایندی را برایم رقم زد و باعث شد امید و نیروی بیشتری برای شرکت در جلسات بهبودی و خدمت در انجمن و انجام مسئولیت‌هایم برای انتقال پیام به معتادانی که جویای پیام بهبودی برنامه هستند را دریافت کنم. در پایان از خداوند سپاسگزارم که فرصت مجددی به من داد تا در بین دوستان بهبودی و اعضای خدمتگزار این کمیته قرار بگیرم.
برگرفته از نشریه پیام بهبودی / سال بیستم / شماره 81 / زمستان 1403 


لینک کوتاه: https://nairan.org/fa/b/382582
خویشتن پذیری

خویشتن پذیری

قبلی
شرکت در اولین جلسه

شرکت در اولین جلسه

بعدی