شرکت در اولین جلسه
این روایت، داستان پر کشمکش فردی است که در اوج آشفتگی اعتیاد، با ترس و امید وارد اولین جلسه NA میشود و پس از سالها پاکی، تولد هشت سالگی بهبودیاش را جشن میگیرد. او با کمک اصول انجمن و همدردانش، زندگی خود را از نو ساخته و پیام امید را به دیگران میرساند.
اواخر دوران مصرفم، اوضاع و احوالم به شدت آشفته شده بود. به خاطر دارم یک روز خیلی خمار بودم و از آنجایی که شنیده بودم انجمن معتادان گمنام به خیلی از معتادان کمک کرده است، تصمیم گرفتم در یک جلسه بهبودی شرکت کنم. نمیدانستم جلسه چه جایی است؛ درونم مملو از آشوب و نگرانی بود. در طی مسیر، خیلی با خودم کلنجار رفتم که بروم یا نه. خیلی هم میترسیدم کسی مرا بشناسد و به خاطر اعتیادم مسخرهام کند.
یک دل راضی و صد دل ناراضی بودم؛ با همه این احساسات و نگرانیها مسیر جلسه را ادامه میدادم. در راه خودم را سرزنش میکردم که چرا کارم به اینجا کشیده شده است؟! به تمام اتفاقات بدی که به واسطه اعتیادم در زندگیام افتاده بود، فکر میکردم و با افسوس به خودم میگفتم: «چرا اعتیاد؟ چرا من؟ ای کاش من معتاد نمیشدم...»
لحظات بسیار سختی بود تا اینکه خودم را جلوی درب جلسه دیدم. آن لحظه ضربان قلبم بالا رفته بود و ذهنم درگیر این بود که حالا چه کار کنم؟ برگردم یا وارد جلسه شوم؟ اما یک لحظه که به گذشته آشفته خود نگاه کردم، دیدم واقعاً اعتیاد چیزی برایم باقی نگذاشته و راه برگشتی ندارم. خودم را راضی کردم و به خودم گفتم: «میروم سری میزنم و برمیگردم.» هر قدم که به درب جلسه نزدیکتر میشدم، بیشتر این پا و آن پا میکردم. ناگهان یکی از اعضای جلسه که بعدها متوجه شدم او خوشآمدگوی جلسه بود، نزدیک من شد و مرا در آغوش گرفت. آغوش او حس خوبی به من داد و کمی آرامتر شدم. او مرا به داخل جلسه راهنمایی کرد. آرام و خجالتزده به گوشهای از جلسه که دید کمتری داشت رفتم و نشستم. خیس عرق شده بودم، ضربان قلبم تندتر شده بود و سرم را از خجالت پایین انداخته بودم. هر از گاهی زیر چشمی نگاه میکردم و دعا میکردم آشنایی نباشد که مرا بشناسد. وقتی یک نفر مشارکت میکرد و توجهها را به خود جلب میکرد، احساس بهتری پیدا میکردم.
احساساتی که آن روز در جلسه داشتم را هیچ وقت فراموش نمیکنم؛ اما بعد از جلسه احساس خوشایندی داشتم، چون علیرغم افکاری که داشتم، کسی مرا قضاوت نکرد و مورد تمسخر کسی قرار نگرفتم. دوستان بهبودی با من همدلی و همدردی کردند و از من خواستند که باز هم در جلسات شرکت کنم. ارتباط گرم اعضا و عشقی که به من دادند، باعث ماندگاری من در انجمن شد. حس کردم دیگر تنها نیستم و میتوانم با کمک آنها و اصول برنامه، زندگیام را از نو بسازم.
از همان روزهای ابتدایی حضورم در انجمن، متعهدانه اصول اولیه برنامه مانند شرکت مرتب و منظم در جلسات، ارتباط با راهنما، قدم کار کردن و خدمت را انجام دادم. اکنون هشت سال از آن روز میگذرد و تولد هشت سال پاکیام را چند روز پیش در همان جلسه به اتفاق همدردانم جشن گرفتم. خداوند توسط برنامه معتادان گمنام و همدردانم کاری برایم کرد که خودم هرگز به تنهایی قادر به انجامش نبودم. در جلسات بهبودی انرژی به خصوصی وجود دارد که من هر بار با حضورم آن را احساس میکنم و امیدوارم معتادانی که هنوز درگیر مصرف مواد مخدر هستند، پیام برنامه را دریافت کنند و با شرکت در جلسات بهبودی، روش زندگی به روال برنامه را تجربه کنند.
برگرفته از مجله پیام بهبودی سال بیستم / شماره 81 / زمستان 1403
لینک کوتاه: https://nairan.org/fa/b/382583
این خبر را به اشتراک بگذارید:
مطالب مشابه
بولتن ها
نشريات ، آرم و نام NA متعلق به هيچ شخص خاص، کميته و يا هيئت خاصي نيست و بر طبق قرارداد وديعه از طرف کل انجمن به خدمات جهاني سپرده شده تا از آن محافظت نمايد.
کتاب ها
نشريات ، آرم و نام NA متعلق به هيچ شخص خاص، کميته و يا هيئت خاصي نيست و بر طبق قرارداد وديعه از طرف کل انجمن به خدمات جهاني سپرده شده تا از آن محافظت نمايد.
مجلات راه NA
نشريات، آرم و نام NA متعلق به هيچ شخص خاص، کميته و يا هيئت خاصي نيست و بر طبق قرارداد وديعه از طرف کل انجمن به خدمات جهاني سپرده شده تا از آن محافظت نمايد
نرم افزار موبایل
لطفا براي ايجاد امکان سرويس دهي بهتر از انتشار مستقيم نرم فزار هاي اين صفحه خودداري نموده

