فکر می کردم معتاد نیستم

فکر می کردم معتاد نیستم
فکر می کردم معتاد نیستم
21 اردیبهشت 1404

این متن روایت شخصی نویسنده از مبارزه با اعتیاد و کشف بیماری خود از طریق جلسات انجمن معتادان گمنام است. پس از هجده سال پاکی، او پیام رهایی را به دیگران منتقل می‌کند و امیدوار به بهبودی برادرش است.


سال‌ها بود که با مواد مخدر آشنا بودم و هرازگاهی به‌صورت تفریحی در جمع‌های دوستانه مواد مصرف می‌کردم، اما در خانواده‌ام کسی از مصرف من باخبر نبود. تا اینکه حدود هجده سال پیش، یک شب پدرم مرا صدا کرد و گفت: «برادرت مدتی است مواد مخدر مصرف می‌کند و من در جیبش مقداری مواد پیدا کرده‌ام.» او با حالتی سرشار از نگرانی و تأسف ادامه داد: «من و مادرت پیر و زمین‌گیر شده‌ایم و دیگر از ما کاری برنمی‌آید. تو برادر بزرگ‌ترش هستی؛ قبل از اینکه دیر شود، کمکش کن.»

احساس مسئولیت کردم و رفتم با برادرم صحبت کنم. ابتدا او موضوع را کاملاً انکار کرد، اما کمی بعد قبول کرد که درگیر مصرف مواد مخدر شده و اعتیاد دارد. در نهایت قرار شد برای قطع مصرف اقدام کند. در همین زمان، یکی از دوستانم که او هم اعتیاد داشت، اما پاک شده بود و عضو انجمن معتادان گمنام (NA) بود، این انجمن را به ما معرفی کرد و گفت که انجمن معتادان گمنام می‌تواند به برادرم کمک کند. او پیشنهاد کرد که جلسات بهبودی را به برادرم معرفی کنم. آدرس یک جلسه بهبودی را از او گرفتم و قرار شد شب، برادرم را به آنجا ببرم.

آن روز، ساعت هفت بعدازظهر با برادرم به آن آدرس رفتیم. وقتی وارد حیاط مکان جلسه شدیم، فردی با گردن‌آویز خوش‌آمدگویی، با حالتی که انگار از قبل منتظرمان بود، به‌طرف من آمد تا مرا در آغوش بگیرد. به او گفتم: «آقا، اشتباه گرفته‌اید.» سپس به برادرم اشاره کردم و گفتم: «ایشان برای شرکت در جلسه به اینجا آمده‌اند.» آن شخص گفت: «هیچ‌کس اشتباهی اینجا نمی‌آید» و سپس من و برادرم را در آغوش گرفت.

در تمام طول عمرم به یاد ندارم کسی این‌گونه مرا در آغوش گرفته باشد. احساس کردم تکه‌ای از قلب او به قلب من پیوند خورد. از او تشکر کردم، دست برادرم را گرفتم و به داخل جلسه رفتیم. جلسه شلوغ بود. یک جای خالی پیدا کردیم و نشستیم. ابتدا تمام حواسم به برادرم بود که به صحبت‌های اعضای جلسه خوب گوش کند. با دقت مراقبش بودم، اما پس از چند دقیقه، نمی‌دانم چه اتفاقی افتاد که کاملاً غرق صحبت‌های اعضای جلسه شدم. احساس کردم تمام احساسات و حرف‌های دلم را از زبان آن‌ها می‌شنوم. به خودم گفتم: «خدایا، این صحبت‌هایی که اعضا می‌کنند، تمام مشکلات سالیان سال من است که بر دوش کشیده‌ام.»

آن شب، موقع اعلام پاکی، دست برادرم بالا نیامد، اما من با تمام ترس‌ها و احساساتی که داشتم، خودم را به‌عنوان یک معتاد و یک تازه‌وارد معرفی کردم. من آن شب به‌واسطه برادرم، پیام برنامه را دریافت کردم. تا آن روز، یک باور اشتباه درباره اعتیاد و معتاد داشتم. فکر می‌کردم معتاد کسی است که همه‌چیز خود را از دست داده و به آخر خط رسیده باشد. همیشه فکر می‌کردم که من معتاد نیستم، اما با شرکت در اولین جلسه و شنیدن مشارکت اعضا، متوجه شدم که من هم یک معتاد هستم و بیماری‌ای به نام اعتیاد دارم که زندگی‌ام را کاملاً تحت تأثیر قرار داده است.

به‌طور کامل مصرف را قطع کردم و اکنون حدود هجده سال است که به‌صورت مرتب و منظم در جلسات بهبودی شرکت می‌کنم و رهنمودهای برنامه را انجام می‌دهم. حالا باور دارم که انجمن معتادان گمنام، صرف‌نظر از مقدار و نوع ماده مخدر مصرفی، پیام رهایی از اعتیاد را به هر معتادی که جویای بهبودی باشد، ارائه می‌دهد. پیام انجمن معتادان گمنام فراگیر است و به روش‌های مختلفی به معتادان خواهان بهبودی ارائه می‌شود.

برادرم هنوز در حال مصرف مواد مخدر است، اما من در این سال‌ها به این درک رسیده‌ام که مسئولیت من در قبال او و سایر همدردانم که در عذاب هستند، حفظ پاکی، رعایت اصول برنامه و اجرای قدم دوازدهم در بهبودی‌ام است. امیدوارم او هم مثل من روزی پیام برنامه را دریافت کند. دعا می‌کنم که او و دیگر همدردانم که در عذاب هستند، فرصت شنیدن پیام و زندگی کردن به شیوه برنامه معتادان گمنام را داشته باشند.
برگرفته از نشریه پیام بهبودی / سال بیستم / شماره 81 / زمستان 1403


لینک کوتاه: https://nairan.org/fa/b/382580
این خبر را به اشتراک بگذارید:
رهگذر کوچه های اعتیاد

رهگذر کوچه های اعتیاد

قبلی
خویشتن پذیری

خویشتن پذیری

بعدی