جلسه ای در روستا

جلسه ای در روستا
جلسه ای در روستا
26 تیر 1404

"داستانی الهام‌بخش از بهبودی از اعتیاد و تأسیس یک گروه بهبودی در یک جامعه روستایی."


امروز که این نامه را می‌نویسم، نزدیک به هشت سال است که پاک هستم و از خداوند مهربان بی‌نهایت سپاسگزارم. من در یک خانواده پرجمعیت در روستا زندگی می‌کنم و فرزند آخر خانواده هستم. دوران کودکی‌ام معمولاً در سکوت و دور از توجه دیگران سپری می‌شد؛ نه به این دلیل که خانواده‌ام مرا دوست نداشتند، بلکه به دلیل مشغله‌ها و سختی‌های کاری در روستا که همه اعضای خانواده درگیر آن بودند. همین بی‌توجهی‌ها باعث شد در سن کم به دام اعتیاد بیفتم و خیلی زود درگیر مصرف مواد مخدر شوم.

متأسفانه خیلی زودتر از آنچه تصور می‌کردم، مسیر اشتباه اعتیاد مرا به زندان کشاند. هرگز فکر نمی‌کردم روزی کارهایی پرخطر و دردسرساز انجام دهم و باعث شرمندگی خانواده‌ام شوم. پشیمانی و عذاب وجدان داشتم اما نمی‌دانستم که گرفتار یک بیماری لاعلاج، پیشرونده و کشنده شده‌ام. به خاطر دارم بعد از آزادی از زندان هیچ کس به استقبالم نیامد و این موضوع حس رنجش و کینه را در من تشدید کرد. تمام آن سختی‌ها را نادیده گرفتم و دوباره به مسیر اعتیاد و مصرف مواد مخدر قبلی بازگشتم.

دوازده سال گرفتار مصرف مواد مخدر بودم تا این که روزی یکی از نزدیکانم که خود نیز مصرف‌کننده بود، پیام برنامه را به من رساند و مرا با انجمن آشنا کرد. اوضاع زندگی‌ام چنان آشفته بود که دیگر چیزی برای از دست دادن نداشتم. ناامید و تنها بودم، اما صدایی از درون به من می‌گفت این راه را امتحان کن، شاید راه نجاتی باشد. قبول کردم و در یک جلسه بهبودی شرکت کردم.

بعد از چند روز شرکت در جلسه، تصمیم به قطع مصرف گرفتم و بعد از قطع مصرف به صورت مرتب و منظم در جلسات بهبودی شرکت کردم. همان جلسه، اول حس خوشایندی به من دست داد، انگار کورسوی امیدی در زندگی‌ام روشن شد. جلسات بهبودی برایم به مکانی امن تبدیل شد. کم‌کم راهنما گرفتم، شروع به کار کردن روی قدم‌ها کردم و در مسیر خدمت قرار گرفتم. به مرور، از طریق رهنمودهای برنامه، فردی قابل اعتماد برای خانواده و اجتماع شدم.

به لطف خداوند و با کمک اعضای قدیمی و خدمتگزاران کمیته، ما توانستیم اولین جلسه بهبودی را در روستای‌مان راه‌اندازی کنیم. آن زمان جلسه را با ۷ یا ۸ عضو شروع کردیم، اما اکنون نزدیک به ۴۰ تا ۵۰ نفر در جلسه شرکت می‌کنند و توانسته‌ایم تعداد قابل‌توجهی تازه‌وارد را نیز جذب کنیم.

در اولین سالگرد تأسیس جلسه بهبودی روستای‌مان، با کمک خدمتگزاران کمیته روابط عمومی و حمایت دوستان بهبودی از شهرهای همجوار، یک جلسه باز برای معرفی انجمن به مسئولان و خانواده‌ها برگزار کردیم و جشن یک سالگی گروه را گرفتیم. این اتفاق یکی از زیباترین لحظات زندگی من بود، چرا که نشان می‌داد مسیر برنامه نه تنها برای من، بلکه برای دیگران نیز به منبع امید تبدیل شده است.

از روزی که عضوی از انجمن معتادان گمنام شدم، زندگی‌ام سرشار از برکت و لطف خداوند بوده است. انجمن به من نه تنها پاکی بلکه زندگی دوباره‌ای هدیه داد. اکنون افتخار می‌کنم که در این مسیر قدم برداشتم و سهم کوچکی در انتقال پیام و هدف اصلی برنامه دارم.

برگرفته از نشریه پیام بهبودی سال بیست و یکم / شماره 82 / بهار 1404 


لینک کوتاه: https://nairan.org/fa/b/382592
پیام را از یک پزشک گرفتم

پیام را از یک پزشک گرفتم

قبلی
بحران های عاطفی و روحی

بحران های عاطفی و روحی

بعدی