برنامه ریزی

دوست دیگری که البته او هم در زندان بود، به بانک رفت تا سپرده گذاری کند و در حالی که آینده ی غمناک خود را مجسم می کرد، تصمیم گرفت در عوض، بانک را سرقت کند، با استفاده از ذهن درخشان معتادش، یادداشتی نوشت و آن را به تحویل دار داد و در نتیجه، با یک بسته اسکناس قشنگ از بانک خارج شد، در حالی که فکر می کرد با  این ثروت تازه به دست آمده چه کند، به سمت خانه رفت ولی از دیدن پلیس که قبل از او به آنجا رسیده و انتظارش را می کشید، غافلگیر شد، در آخرهم، یک اتاق مجانی و به به و چه چه هیئت مدیره ی زندان ایالتی نصیبش شد! ... ادامه مطلب