در آخر یک جلسه رفتم

در آخر یک جلسه,یک معتاد هستم,راههای قطع مصرف,معتادی مثل من,یک راهنما گرفتم

اسم من شهریار و یک معتاد هستم.

من همیشه عاشق این بودم که به چشم بیام و برای جلب توجه همه کار میکردم . من دوست داشتم که آدم مشتی و باحالی باشم. دوستانم همیشه از من بزرگتر بودند و اهل همه نوع خلاف. اما احساسی عجیب ، همیشه با من بود که مرا از هر آنچه که داشتم ناراضی میکرد.

معتاد مصرف کننده خطرناک

اینطور به نظر می رسید که همه چیز تو زندگی من دست به دست هم داده بود تا معتاد شوم. در ابتدا تفننی، شروع به مصرف مواد کردم، ولی بعد از چند سال تبدیل به معتاد مصرف کننده خطرناکی شدم که در هر شرایطی به دنبال مواد می گشت، زالویی تمام عیار، دزدی حرفه ای، که مال و اموال دوستان و عزیزترین کسان خودش را می دزدید. چندین بار به جرم همراه داشتن و مصرف مواد، راهی زندان شدم. تصمیم گرفتم که قطع مصرف کنم، ولی موفق نشدم. تصمیم گرفتم که ازدواج کنم، با این خیال که می تواند به من کمک کند، اما زهی خیال باطل.! سرانجام همه مرا تنها گذاشتند، پدر و  مادرم، دوستانم و همسر دوست داشتنیم، من به شدت تنها شده بودم.

در آخر

در آخر، از طریق یکی از دوستان عزیزم پیام NA به من رسید. باور نمیکردم که یک معتاد توان پاک شدن و بهبود یافتن را داشته باشد چون من تمام راههای قطع مصرف را امتحان کرده بودم و هر بار نتیجه اش نا امیدی بود. به یک جلسه NA رفتم. نمیدانم که چه اتفاقی افتاد، اما آن شب یکی از زیباترین شبهای زندگیم بود. در اواخر مصرف ام، آنهایی که دوستشان داشتم آرزوی مرگ مرا می کردند ولی در آن جلسه معجزه ای رخ داد. برای معتادی مثل من که آرزویش فقط یک شب بدون مصرف بود، رویاها داشتند تبدیل به واقعیت می شدند. آن شب یک نفر مرا  در آغوش کشید و بغل کرد، کسی که مرا  نمی شناخت.! یک عضو مهربان دیگر دستم را فشرد و عشق ناب را با من تقسیم کرد.!

جبران خسارت

همانطور که دیگر اعضا به من گفته بودند، به طور مرتب در جلسات شرکت کردم. یک راهنما گرفتم و قدم هایم را کار کردم و توانستم رفتارم را با کارکرد قدمهای دوازده گانه NA تغییر دهم. هیچ چیزی به اندازه یک معتاد در حال بهبودی که به معتاد دیگری کمک می کند، ارزشمند نیست. و خود من هم شروع به این کار کردم. به کمک راهنمایم مصمم به جبران خسارت شدم. روز فوق العاده و خوشحال کننده ای که از خواهرم بخاطر آسیب وارده به او، جبران خسارت کردم را هرگز فراموش نمی کنم و اون روز همیشه در خاطرم هست. خانواده ام مرا بخشیدند، بعد از گذشت چهار و نیم سال همسرم به خانه بازگشت و پس از یک سال زندگی مجدد با او، همزمان با تولد شش سالگیم، بهترین هدیه ی خداوند، پسرم، به دنیا آمد. به زودی پسرم شش ساله میشود و من هم دوازده سال پاکیم را جشن خواهم گرفت.

خدمت

من قدردان NA هستم و زندگیم را مدیون انجمن معتادان گمنام. بهترین لحظه زندگیم، وقتی است که بهبودیم را با یک معتاد دیگر در میان می گذارم. خدمت به یک معتاد دیگر تضمین زندگی من است.

 

شهریار ن- تهران، ایران

مجله NAWAY جولای 2018

در آخر یک جلسه,یک معتاد هستم,راههای قطع مصرف,معتادی مثل من,یک راهنما گرفتم

Visits: 38

امکان ارسال دیدگاه وجود ندارد!