جلسه همیشگی و قدیمی من,نماد معتاد,یک فضای بهبودی

جلسه همیشگی و قدیمی من,نماد معتاد,یک فضای بهبودی


جلسه همیشگی و قدیمی من,نماد معتاد,یک فضای بهبودی

جلسه همیشگی و قدیمی من,نماد معتاد,یک فضای بهبودی

وقتی که من واقعا یک تازه وارد محسوب می شدم (نه به آن گونه که الان تازه وارد محسوب می شوم) ، به دلیل این که در منطقه دور افتاده ای در اطراف شهر زندگی می کردم با خط تلفن کمک NA تماس گرفتم .

من سم زدایی ام را در تریلی یکی از دوستانم در منطقه جنگلی خوش منظره ای که مشرف به یک دریاچه بود ، انجام دادم .

سرویس اتوبوس ، به ندرت به آن منطقه می آمد و من ، همین را بهانه کرده بودم تا قی وقتی پول داشتم ، سوار اتوبوس نشوم و آن را خرج نکنم.

هدف من از تماس با خط تلفن کمک NA، این بود که می خواستم وسیله ای برای رسیدن به جلسه پیدا کنم. جلسه همیشگی و قدیمی من,نماد معتاد,یک فضای بهبودی

مردی ، به دنبال من آمد و ما با هم به جلسه رفتیم . او شماره تلفن خود را به من داد و من بعد از این که در طول دو ماه ، دوبار جابه جا شدم ، دوباره به او زنگ زدم و او مرا به جلسه دیگری برد که به اندازه دو شهر ، از من دور بود .

او به من گفت که این جلسه ، جلسه بسیار خوبی است بنابراین من با انتظار این که ، آن جلسه ، باید جلسه نسبتا خوبی باشد، به آن جا رفتم.

تا آن زمان ، تجربه من این بود که جلسات محله خودم ، فضای غیر دوستانه ای داشتند. به خاطر می آورم که قبل از جلسه ، در وقت های استراحت یا بعد از جلسه، سعی می کردم از طريق حرف زدن با سایر معتادان ، با آن ها ارتباط برقرار کنم ولی کاملا نادیده گرفته می شدم . جلسه همیشگی و قدیمی من,نماد معتاد,یک فضای بهبودی

خوشحالم که آن جا را به یاد می آورم چون از این طریق می توانم مطمئن شوم که تازه واردین ، احساس پذیرفته شدن بکنند.

ما به آن جلسه رسیدیم و من نمی توانستم آن چه که اتفاق مي افتاد را باور کنم . معتادان ، خودشان را به من معرفی می کردند و طوری با من رفتار می کردند که احساس می کردم واقعا مهم هستم .

هفته بعد ، همان مرد ، مرا به همان جلسه برد و من از این که همان معتادانی که هفته قبل ، آن ها را دیده بودم اسم مرا به خاطر می آورند و طوری با من رفتار می کردند که دوباره احساس پذیرفته شدن می کردم ، شگفت زده شدم .

لازم به گفتن نیست که این جلسه تبدیل به جلسه همیشگی و قدیمی من شد و در جلسه بعدی ، من از یکی از اعضاء که نه سال پاکی داشت ، خواستم که راهنمایم شود .

آن جلسه، معتادان را از جاهای دور ، جذب می کرد ، بنابراین سن پاکی ها نسبتا بالا بود و ضمنا در آن جا یک مرکز درمانی هم وجود داشت که مشتریان اش در جلسات نیز شرکت می کردند .

کنترل در سیستم جلسه ما ، جایی نداشت و ما خیلی کم درباره آن چه که می توان یا نمی توان در طول جلسه انجام داد ، حرف می زدیم. جلسه همیشگی و قدیمی من,نماد معتاد,یک فضای بهبودی

این عالی بود. بیشتر جلسات به این صورت شروع می شد که رهبر از یک نفر می خواست تا جلسه را باز کند و بعد، جلسه، جریان طبیعی خود را طی می کرد.

معتادان، بدون این که از آن ها خواسته شده باشد و یا از ناحیه رهبر، کنترلی صوت گرفته باشد، به طور ناگهانی شروع به مشارکت می کردند. شاید چند بار، دو معتاد در یک زمان شروع به حرف زدن کردند که یکی از آن ها، اجازه صحبت را به دیگری داد بدون آن که مشکلی رخ دهد.

بعضی از شب ها ممکن بود چند بچه در حین جلسه در آن مکان بازی کنند ولی این اصلا مسئله مهمی نبود. جلسه همیشگی و قدیمی من,نماد معتاد,یک فضای بهبودی

من قتی به یاد می آورم که یک شب، پسر یکی از دوستان رفت و روی صندلی ای که ما در مرکز جلسه به نماد معتادی که هنوز در عذاب است، گذاشته بودیم، نشست. پسرک، پاهایش را تاب می داد و لبخند می زد. حداقل می توان گفت که بامزه بود.

اصلا مسئله مهمی نبود و ما یک سری قوانین مضحک کنترل کننده نداشتیم، بنابراین می توانستیم تمرکز خود را براین بگذاریم که دیگران احساس کنند پذیرفته شده و در یک فضای بهبودی، قرار گرفته اند.

تا آنجایی که به یاد می آورم، این بهترین تجربة من از یک فضای بهبودی است. چقدر دلم برای آن روزها در جلسه همیشگی و قدیمی ام تنگ شده است .

 

جلسه همیشگی و قدیمی من

جلسه همیشگی و قدیمی من,نماد معتاد,یک فضای بهبودی

منبه :مجله راه na

Visits: 15

امکان ارسال دیدگاه وجود ندارد!