خود مشغولی های فکری من,شخصیت مجروح معتاد,نشخوار فکری اعتیاد,مشغولیت ذهنی,توان بهبودی

خود مشغولی های فکری من

خود مشغولی های فکری من,شخصیت مجروح معتاد,نشخوار فکری اعتیاد,مشغولیت ذهنی,توان بهبودی

من به عنوان یک بیمار دارای شخصیتی مجروح هستم و چون نمی توانم این جراحت های روحی ام را را مداوا نمایم لاجرم به دنبال راهی می گردم تا آنها را نادیده گرفته و یا به نوعی خودم را کرخت کنم و گاهی سعی می کنم آنها را دوباره در ذهنم به نمایش بگذارم و “خود” تنها تماشاگرشان باشم همواره این سؤال برایم پیش می آید که چرا ذهن ” من ” بیشتر اوقات” مشغول “است و چرا این نشخوار فکری متوقف نمی شود؟ کتاب پایه می گوید: «ما وقتی زندگی در زمان حال را متوقف می کنیم مشکلات ما بطرز نامعقولی بزرگ می شوند ». نمی دانم چرا تنهایی و بی کسی دست از سر من بر نمی دارد؟ نمی دانم چرا با یاد آوردن خاطرات دردناک گذشته دچار ناراحتی و تشویش می شوم و ساعت ها این افکار مرا مشغول می کند و زندگی ام غیر قابل کنترل می شود؟ و حتی روزی که اشتغال فکری به سراغم نمی آید نگران می شوم همواره برای برنامه ریزی در آینده نوعی و ترس و ناامیدی بر تمامی وجودم می نشیند و ذهنم را مشغول می کند. این اضطراب همیشه با من همراه است گویی که به عنوان بخش دائمی ذهن و روحم در آمده است. زمانی که این احساسات مرا با خود درگیر می کند بیشتر سعی دارم تا از این ترس ها فرار کنم چون فرار برایم آسان تر از ریشه یابی آنها است. احساس می کنم اگر مشغولیاتی نداشته باشم باید دور خودم بچرخم. هر چند می دانم که نمی توانم آینده ی نامعلومم را پیش بینی نمایم اما نبود اطمینان از آینده برایم ایجاد نگرانی و ترس » می کند و در طول روز با این نگرانی کلنجار ذهنی میروم. امروز« سرگرم کردن خود » شیوه ی همیشگی من شده تا از آزار تنهایی و بی کسی و سرگردانی و بیکاری نجات پیدا کنم گاهی از فرط بی هدفی و پوچی به فکر فرار از محیط کنونی ام می افتم تا شاید با تغییر مکان بتوانم از تحمل فشار روحی اطرافیان خاطرات تلخ گذشته، اضطراب های ناشی از آینده، رنجش ها و نفرت های موجود رهایی یابم. خود مشغولی های فکری من,شخصیت مجروح معتاد,نشخوار فکری اعتیاد,مشغولیت ذهنی,توان بهبودی

اگر زندگی در زمان حال متوقف شود، مشکلات ما بطرز نامعقولی بزرگ می شوند.

ساعت ها این عوامل مرا درگیر خویش کرده و با من گفتگو می کنند متأسفانه هرگز با گریختن از یک جا و پناه بردن به جایی دیگر مشکلم حل نشده است. می دانم به نوعی دارم از خویشتن می گریزم و همیشه «اینجا» را جهنم توصیف کرده و «آنجای خیالی »را بهشت می بینم. ساعاتی را در خیالاتم زندگی می کنم و با ایجاد این مشغولیت ذهنی، امروزم را از دست می دهم. گاهی ذهنم بر این امر می گذرد که دیگر حضور در انجمن بس است. بعد از سه سال و اندی جلسه رفتن دیگر باید به زندگی عقب افتاده ات بپردازی، باید جبران مافات کنی، ماشین شیک ، خانه زندگی مرفه، گردش و تفریح پول اعتبار اجتماعی و اقتصادی و… به دست آوری، هجوم این افکار به نوعی در من ایجاد یأس و مشکل می کند و چون من از بیماری لاعلاجی رنج می برم واکنش های افراطی از خودم نشان می دهم و ذهن بیمارم سریع ایجاد توهم و تصور غلط می کند. معمولا بعد از رسیدن به بن بست راه سیاه گذشته را جلوی چشمانم می آورم و گاهی فرش قرمز وسوسه جلوی پایم پهن شده و مصرف دوباره به عنوان تنها راه حل موجود جلوه گر می شود. توقعات و انتظاراتم زیاد شده، احساس می کنم مردم باید بابت پاکی ام، هورا بکشند و مرا بر دوش خود حمل کرده و حلقه ی گل پیروزی بر گردنم بیندازند. امروز دوربین حساسیت هایم روشن شده و بر روی هر که بخواهم زوم می کنم و نواقص دیگران را تعیین و تفسیر و قضاوت کرده و در آخر حکم خویش را صادر می نمایم. این رفتار بیشتر اوقات روزانه ام را پر کرده و برای ذهنم ایجاد مشغولیت و از خود دورم می کند. دوست دارم بیشتر صحبت کنم احساس می کنم می توانم با این عمل عقده ی حقارت، کمبودهای جنسی و غرورم را ارضا نمایم دوست دارم خود را اثبات کنم و همه ی این ها در طول روز برایم اشتغال ذهنی ایجاد کرده، تمامی ذهنم را تسخیر می کند و فرصت بهبودی را از من می گیرد. تا جایی که چندین روز توان بهبودی ام ضعیف و از خود دور می شوم. دوست دارم ذهنی آرام و ساکت داشته باشم اما در طی روز ناگزیرم برای فریب دهنم هر چه می توانم او را مشغول کنم نشخوار خاطرات گذشته و برنامه ریزی برای آینده زمانی که او را مشغول می کنم کمی دست از سرم بر می دارد تا بتوانم تنهایی و ترس هایم را چند ساعتی مخفی نگه دارم. بعد از چند سال پاکی و جستجو برای آرامش امروز وضعم که بهتر نشده هیچ، بلکه رو به وخامت هم می رود. امروز باز احساس می کنم به عوامل تخدیر کننده احتیاج دارم. عواملی که دیروز ذهن مرا مشغول می کردند امروز هم باید مرا سرگرم کنند. پس معما چیست؟ آیا زندگی من داستانی تکراری است؟ مشکل در کجاست ؟ چه باید بکنم؟ خود مشغولی های فکری من,شخصیت مجروح معتاد,نشخوار فکری اعتیاد,مشغولیت ذهنی,توان بهبودی

مثلث…

مشکلات من به طور حتم درد مشترکی است که اگر صادقانه با آن مواجه شویم بیشترمان با آن درگیر هستیم امروز بیشتر احساسات ما به نوعی مشترک است. NA به ما جواب می دهد. تنها راه کار مشترک «پاکی از مواد مخدر » و یافتن راهی «جهت بهبودی » است که آن را برنامه به من نشان داده است و برای هموار کردن این مسیر باید اصولی را که خیلی ساده بیان شده اند جدی وارد زندگی ام کرده و به آن عمل نموده و لذت آن را ببرم. خود مشغولی های فکری من,شخصیت مجروح معتاد,نشخوار فکری اعتیاد,مشغولیت ذهنی,توان بهبودی

 کار اصلی من این نیست که ببینم آن دور دور ها چه چیزی به شکل مبهم به چشمانم می خورد بلکه وظیفه دارم ببینم آنچه که امروز در دسترس من است چیست ؟

من امروز وظیفه دارم گذشته های خود را که باعث آشفتگی من می شود در گور خود دفن نمایم. اگر بار سنگین گذشته همراه با بار فردا، امروز روی دوشم قرار گیرد جز توقف حاصلی نخواهد داشت. من درهای آینده و گذشته را محکم می بندم آینده یعنی “امروز”، نجات من در امروز اتفاق می افتد من هر چقدر هم که کارم دشوار باشد برای یک روز می توانم آن را انجام دهم من می توانم تا یک روز پاک بمانم، می توانم تا غروب امروز عاشقانه صبورانه پاک و با آرامش زندگی کنم کتاب پایه می گوید : « زندگی فقط برای امروز بار سنگین گذشته و ترس از آینده را کاهش می دهد » . خود مشغولی های فکری من,شخصیت مجروح معتاد,نشخوار فکری اعتیاد,مشغولیت ذهنی,توان بهبودی

به طور معمول من، رویای باغ پر گلی را در آن سوی افق ها در سر می پرورانم و از شکفتن گل هایی که درست بیرون پنجره اتاقم روییده، لذت نمی برم روزهای اول بهبودی، تحمل عقیده ی دیگران و احساس تفاوت مرا آزار می داد، خشمگین شده و تحمل دیگران را نداشتم. زمانی رسید که متوجه شدم دیگر از کسی خشمگین نیستم، دیگرانی که غیر قابل تحمل بودند تبدیل به انسان هایی دوست داشتنی شده اند. یعنی چه اتفاقی افتاده است؟ در یک کلام «در من توانایی دوست داشتن به وجود آمده است. » ما معتادان در حال بهبودی معمولا دیر یاد می گیریم که زندگی یعنی امروز، یعنی در هر ساعت زیستن، من امروز فریاد می زنم که «ای فردا هر چه می خواهی بکن که من امروزم را به زیبایی زیسته ام» خود مشغولی های فکری من,شخصیت مجروح معتاد,نشخوار فکری اعتیاد,مشغولیت ذهنی,توان بهبودی

زندگی جریانی گذرا است آنچه واقعی است زمان حال است راهنمایم می گوید چرا زیبایی امروز را با تفکر درباره ی مشکلات آینده ای مبهم و پر از احتمالات، آینده ای که هیچ کس نمی تواند آن را پیش بینی کند را از دست می دهی من به روی گذشته و آینده درهای آهنین می کشم و هر روز برای همان روز زندگی خواهم کرد.

فقط برای امروز می توانم زندگی رضایت بخش و مفیدی داشته باشم. یک زندگی که حتی تصورش را هم نمی کردم بهبودی افق های جدیدی را به روی من گشوده و برای جستجوی آنها من را مجهز کرده است. من یاد گرفته ام که ایجاد درگیری با گذشته کلید گشایش آن نیست و خوب می دانم من نمی توانم گذشته را دستکاری کنم و در آن دخالت نمایم و تغییرش دهم من می دانم گذشته به جز آزار من و درگیر کردن ذهنم کار دیگری انجام نمی دهد پس از خداوند طلب آرامش در برخورد با آن می کنم امروز اگر زیبا زندگی کنم دیروزم سرشار از رویای شادمانی خواهد بود و فردایم تصویری از امید. من یاد گرفتم همه چیز را همان گونه که هست بپذیرم چون این اولین قدم در غلبه بر ناکامی هاست. آرامش ذهن حاصل همین پذیرش است که برنامه در هر قدم از اصول دوازده گانه، روی آن تأکید دارد. امروز خودم را باور داشته و سعی می کنم زمانی که غم و اندوه به من هجوم می آورد و مشکلات احاطه ام می کند به قسمت مضحک زندگی فکر کنم خنده را تمرین کرده و خوب می خوابم. سعی می کنم در طول روز موسیقی گوش بدهم تلاش می کنم هر روز ایمان به خداوند را تمرین کنم. حضور در جلسات و مشارکت احساساتم مرا تخلیه و رها می کند. ارتباط با دوستان بهبودی تسلای خاطر برایم ایجاد کرده و ارتباط با راهنما، حس اعتماد به نفس را برایم زنده می کند. مطالعه ی نشریات و کتب NA در پر کردن اوقات فراغت روزانه خیلی به من کمک می کند. تلفن به دوستانی که احتیاج دارند با آنها تماس گرفته شود مرا در شکرگزاری از خداوند کند. خود مشغولی های فکری من,شخصیت مجروح معتاد,نشخوار فکری اعتیاد,مشغولیت ذهنی,توان بهبودی

پرداختن به امور روزانه و هدفمندی و برنامه ریزی هر روز برای همان روز توقعاتم را کاهش می دهد ارتباط نزدیک با دیگران و همکاری با جامعه احساس پذیرش و تغییر را در من نوید می دهد. رابطه ی صادقانه با خانواده مخصوصا، همسرم حس دلپذیری در من ایجاد کرده و باعث می شود از امروزم راضی و شادمان گردم و سعی کنم این ارتباط را را گسترش دهم من می دانم زندگی در انزوا و تنهایی برای سلامتی ام، مضر است و سعی می کنم با سهیم کردن بخش عاطفی وجودم با دیگران و ایجاد صمیمیت و نزدیکی از خود مشغولی های ذهنی رها شوم. سعی می کنم احساسات بر من مسلط نشود، اگر عصبانی هستم فریاد می کشم اگر ناراحت شدم گریه می کنم و اگر شاد هستم هورا و قهقهه راه می اندازم و اگر احساساتم نامطبوع و گنگ است آن را برای راهنمایم و یا در جلسه مشارکت می کنم. دیگر نمی گذارم احساسات در من سرکوب شوند و به آنها اجازه بروز می دهم امروز با کارکرد قدم ها و یافتن اصول روحانی نوع نگاهم نیز تغییر کرده است. من از امروزم خرسند هستم که دیگر فرصت پرداختن و درگیر شدن ذهنی و اشتغال فکری در مورد ترس، نگرنی، نفرت، خودخواهی، ناتوانی در سازش با اطرافیان، تأسف خوردن به حال خود گذشته گرایی و نگرانی از آینده ای مبهم را نخواهم داشت حوادث به خودی خود نمی توانند مرا سعادتمند یا بدبخت کنند بلکه واکنش من در مقابل آنهاست که نوع احساس من را مشخص می کند. مشکلات و نگرانی برای همه وجود دارد اما من احساس می کنم این مشکلات برای من دو چندان است چون هم باید با بیماری ام کنار بیایم هم با مشکلاتم من معمولا به چیزهایی که دارم کمتر فکر می کنم بلکه بیشتر بر روی چیزهایی که ندارم متمرکز می شوم زندگی کردن با داشته ها و پذیرش موقعیت ها در من ایجاد فروتنی می کند و توقعاتم را کاهش می دهد. من یاد گرفتم اگر بنا بر ضرورت رابطه ای مرد سعی کنم آن را دفن کنم و دیگر بر گور گذشته ها اشک حسرت نخواهم ریخت. من علت بیماری اعتیاد قاعده ی بازی را نمی دانم و همیشه درگیر شاخه های بیماری و اشتغال فکری می شوم و فرصت زندگی کردن در امروز را از خود خواهم گرفت. تنها یک راه برای سازنده بودن گذشته ام وجود دارد و آن هم این است که با آرامش به اشتباهات گذشته بنگرم، از آنها بهره بگیرم و برای امروزم استفاده کنم خلاصه ی کلام اینکه سپاس گزاری از خداوند در طول روز، نشاط و حرکت جدیدی در روحیه ی من ایجاد کند تا بتوانم با خود آشتی کرده و با دیگران رابطه ای سالم برقرار نمایم و خود را با رهایی از خود اشتغالی های ذهنی آماده خدمت به خویشتن خانواده جامعه و انجمن معتادان گمنام سازم. زندگی در زمان حال آزادی به دنبال دارد و در این لحظه می دانیم که در امان هستیم. مصرف نمی کنیم و همه چیزهای مورد نیاز خود را در اختیار داریم زندگی در زمان حال جریان دارد گذشته تمام شده و آینده هنوز فرا نرسیده است. نگرانی ما هیچ چیزی را تغییر نمی دهد امروز و در همین لحظه می توانیم از بهبودی خود لذت ببریم.

مجله پیام بهبودی. بهار 1387

خود مشغولی های فکری من,شخصیت مجروح معتاد,نشخوار فکری اعتیاد,مشغولیت ذهنی,توان بهبودی

Visits: 1028

امکان ارسال دیدگاه وجود ندارد!