تجربه و برداشت من از قدم یک تا سه,ترک فیزیکی,قدم یک معتادان,کیفر اعتیاد,اعتیاد یک بیماری

تجربه و برداشت من از قدم یک تا سه

تجربه و برداشت من از قدم یک تا سه,ترک فیزیکی,قدم یک معتادان,کیفر اعتیاد,اعتیاد یک بیماری

شدت توهم دانایی لایه ی ضخیم و نفوذ ناپذیری روی مغز و دلم کشیده بود. می دیدم، می شنیدم، اما انگار نه انگار. دنیا هم چنان بر مدار “من” می چرخید.

مهم ترین کاری که مصرف مواد برایم کرد کرخ کردن احساس و بازداشتن مغزم از فعالیت مثبت و سازنده بود. من با روحی منجمد و روانی آشفته و سرگردان شهر و دیارم را ترک کرده؛ با این هدف که یک بار دیگر سلامتی جسمی ام را به دست آورم و مثل همیشه پس از ترک فیزیکی در عوالم رؤیایی خود پرسه بزنم. چند ماهی با جسم سالم این در و آن در بزنم و بعد هم به یک باره بدون آنکه بفهمم چه جوری و چرا، تصمیم می گرفتم یک بار دیگر مصرف کنم و….

الباقی ماجرا معلوم است: چند صباحی نشنه گی پشت نشئه گی تا این که کفگیر به ته دیگ برسد و هزار و یک رقم کثافت کاری شروع شود: دله دزدی کلاهبرداری، دروغ گویی، خیانت و … هر حرکت نادرستی که از دستم بر می آمد، می کردم تا از درد خماری دیوانه نشوم. بی خبر از این که دیوانه گی من در اصل ربطی به رسیدن یا نرسیدن مواد نداشت.

با ذهنی کاملا بسته و دلی مرده و خسته پس از صد روزی که از ترک فیزیکی ام می گذشت، تصمیم گرفتم قدم های دوازده گانه را شروع کنم.

غیر منتظره!

تجربه و برداشت من از قدم یک تا سه,ترک فیزیکی,قدم یک معتادان,کیفر اعتیاد,اعتیاد یک بیماری

قدم یک از من اقرار می خواست. اقرار به ناتوانی در برابر اعتیاد. آن هم به اقراری سربسته و خاموش برای خودم .  می بایست می نوشتم و برای یکی می خواندم. باید مثال زنده می نوشتم که برای تهیه ی مواد چه کار کرده ام؟

برای من دروغ گفتن همیشه آسان بوده، اما دروغ نوشتن را می خواستم آزمایش کنم، دیدم نمی شود. کلماتی که از مغز راه می افتند و به قلم می رسند تا روی کاغذ بنشینند و ثبت شوند. مسیر مغز تا کاغذ را نمی شود با کلمه های دروغ پیمود، دست و دل آدم می لرزد. با دست لرزان هم اگر بنویسی رسوا می شوی، این بود که از نوشتن خودداری کردم. می خواستم گزینشی بنویسم. هرکدام که دردم نمی آورد. می نوشتم. نمی خواستم نیشتر را روی دمل چرکی بگذارم و فرو کنم. می ترسیدم آن قدر چرکابه و خون فواره بزند که به سر صورتم بپاشد و چهره ی حقیقی ام عیان شود و همه را منزجر و فراری کند. ایراد کار آنجا بود که عنوان فصل اول داستان را «صداقت» گذاشته اند. هنوز نمی دانستم این جا سرزمینی دیگر است. قرار نیست من به خاطر گذشته ام محاکمه شوم و کیفری تحمل کنم.

به من گفتند: تا حالا شنیده ای کسی را به جرم مرض قند سین جیم کنند؟ گفتم: نه، چه ربطی دارد؟ من بارها و بارها به جرم اعتیاد، یا دزدی به خاطر اعتیاد، کلاه برداری به خاطر اعتیاد، خیانت به خاطر اعتیاد، زندانی شده ام ، به نظر من اعتیاد یک بیماری چند بعدی و مصرف مواد مخدر تنها یکی از نشانه های بیماری من است که همه ی آن. تجربه و برداشت من از قدم یک تا سه,ترک فیزیکی,قدم یک معتادان,کیفر اعتیاد,اعتیاد یک بیماری

پس اگر من بیمار باشم راحت تر می توانم با گذشته ام کنار بیایم. تزریق منظم انسولین برای دیابتی امری طبیعی و ضروری است؛ کارهای گذشته ی من هم برای تهیه ی مواد برای خودم امری ضروری بوده. منتها این بیماری با بقیه ی بیماری ها تفاوت دارد. از جمله عوارض اعتیاد رفتارهای ضد اجتماعی است. و به همین دلیل تشخیص و طبقه بندی آن دشوار است. اعتیاد مثل بمب هسته ای است که پس از انفجار دایره ی وسیعی از پیرامون خودش را ویران می کند و تا سال ها بعد آلودگی حاصل از انفجار باقی می ماند. نمی شود که عامل این انفجار مرگبار را نوازش کرد. تنها در صورتی که جلو انفجارهای بعدی را از یک جایی بگیرم بیماری ام را متوقف کنم و مسًولانه برای ترمیم خرابی ها بکوشم، بخشوده می شوم.

نخستین گام برای رهایی، اقرار صادقانه به عجز و ناتوانی در برابر مواد مخدر است. اما مخ يخ زده و احساسات کرخ شده ی من کجا صداقت کجا؟ پس لازم است صداقت را یاد بگیرم و تمرین کنم. تجربه و برداشت من از قدم یک تا سه,ترک فیزیکی,قدم یک معتادان,کیفر اعتیاد,اعتیاد یک بیماری

کافی است نگاهی به گذشته بیاندازم و ببینم آیا در مقابل مواد، حق انتخاب داشته ام؟ او سوار من بود یا من سوار او؟ جوایش احتیاجی به فکر کردن ندارد. موقعی که همه ی ابعاد وجودی ام را، یعنی امنیت فردی و اجتماعی اعتماد به نفس، روابط عاطفی و عادلانه با دیگر انسان ها، قدرت تعقل، قدرت تشخیص نیک و بد و خلاصه همه ی خصایص یک انسان اجتماعی را با یک گرم مخدر معاوضه کردم و به جایش هزار و یک رقم توجیه و دلیل احمقانه می تراشیدم و به خورد مردم می دادم، دیگر چه حق انتخابی داشتم؟ وقتی که برای تهیه و مصرف مواد به هر کاری که در حقیقت دلم نمی خواست دست می زدم؛ جای چون و چرا نمی ماند که “من” حقیقی سال هاست که مدفون شده و من معتاد گیج و حیران، سگ مرگی را به جای زندگی نشخوار می کردم. شواهد مثل روز روشن را به فرمان بیماری ام آنقدر انکار کردم که دروغ های شاخدار حتی برای خودم عین حقیقت شده بود.

گامی به سوی هویت بخشی

تجربه و برداشت من از قدم یک تا سه,ترک فیزیکی,قدم یک معتادان,کیفر اعتیاد,اعتیاد یک بیماری

ظاهرا خستگی و درماندگی کامل بالاخره زورش به “انكار” چربید. مجبور شدم و اگر راستش را بخواهید با “دودلی” بین خود و آدم های عادی تفاوت قاٌیل شدم و خودم را به عنوان بیمار پذیرفتم. چون تصورم بر این بود که ایراد کار من فقط در مصرف کنترل نشده ی مواد مخدر خلاصه می شود. فکر بیمارم به من می گفت: « اگر بتوانی کنترلش کنی یا حتی اگر اصلا نكشی و به جای کشیدن فقط بخوری و آن هم هفته ای یک بار ! دیگر مشکلی در میان نیست.»

 طول دوران مصرف را مرور می کردم؛ دیدم حساب ترک ها و بازگشت ها را نمی توانم بکنم. بارها به زور و اجبار قانون، یا ترفندهای افراد خانواده و دوستان، یا این اواخر که دیگر از خستگی نا نداشتم، به میل و رغبت خودم، یا به خاطر این و آن ترک کردم. مدتی هم پاک و سالم زندگی کردم. ولی آخرش هم نفهمیدم چه جوری و چرا تمامی رشته هایم پنبه می شد. تنها در این دنیای جدید است که به علاج ناپذیری بیماری ام پی برده ام و راه در حالت ترک باقی ماندن را می آموزم و تمرین می کنم.

برای من همین حدود آگاهی کافی بود تا دست هایم را در برابر همه ی مخدرهای دنیا بالا ببرم و سر جایم بنشینم و تسلیم برنامه شوم. تجربه و برداشت من از قدم یک تا سه,ترک فیزیکی,قدم یک معتادان,کیفر اعتیاد,اعتیاد یک بیماری

من از سال ها پیش میل صادقانه ای به رهایی از اعتیاد داشته ام، اما نمی دانستم که “تمايل” و “صداقت” شرط لازم “بهبودی” است، اما کافی نیست “تمايل” بلیط ورود به سالن است، ولی مگر می شود توی سالن تاریک سینما بنشینی و چشم هایت را ببندی و فیلم را ببینی؟”روشن بینی” یعنی باز کردن چشم ها و دیدن. دیدن آدمهایی که مثل خودت از درد اعتیاد رنج برده اند و حالا در این دنیای جدید “تولد مجددی” یافته اند. “روشن بینی” به نظر من یعنی قدرت تشخیص.

تحمل خار و چیدن گل

تجربه و برداشت من از قدم یک تا سه,ترک فیزیکی,قدم یک معتادان,کیفر اعتیاد,اعتیاد یک بیماری

با این نگرش به قدم دو رسیدم. فکر می کنم برای من “روشن بینی اصلی” ترین ابزار در قدم دو است.  من اما با هسته ی اصلی قدم، یعنی نیروی برتر مشکل داشتم، باوری که بیشتر از سر لج بازی و خود محوری شدید در من وجود داشت مثل انکار نیروی برتر، لج بازی با سیستم فکری یی که احساس می کردم از آن لطمه ها خورده ام.

به هر حال با آن طرز تفکر خاص با این قدم نمی توانستم کنار بیایم. چیزی که مانع جا زدن من شد، “نرمش” حساب شده و دقیقی است که در روح برنامه NA جریان دارد. هیچ اجبار و تعصبی در کار نبود. هیچ اعتقاد به خصوصی تبلیغ نمی شد. نیروی برتر آن طوری که خودم دلم می خواهد و خودم درک می کنم. خدایی که خودم می دانم که می تواند به من کمک کند. یعنی این نیرو هرچیزی می توانست باشد غیر از “خودم” با این روش برنامه “تفکر اعتیادی من به طرزی زیرکانه ارضا می شد و دیگر جایی برای مخالفت نمی ماند. ما معتادان هرجا که “خودمحوری” مان آسیب ببیند، معمولا کمک را نمی پذیریم.

من در این قدم دو مشکل داشتم: یکی این که به نیروی برتر اعتقادی نداشتم و دیگر آن که غرورم را نمی خواستم از دست بدهم. آخر تنها چیزی که برایم مانده بود. همین غرور به دردنخور و اسقاطی بود.

“صداقت” را در قدم یک تا حدودی یاد گرفته بودم. با مفهوم “روشن بینی “هم آشنا شده ام. با این دو تا ابزار به سراغ سئوالات کار کرد قدم “می روم: تجربه و برداشت من از قدم یک تا سه,ترک فیزیکی,قدم یک معتادان,کیفر اعتیاد,اعتیاد یک بیماری

“فکر قدرت مند ” کدام قدرت، کدام فکر؟ عجب فکر قدرت مندی که بیست سال از بهترین لحظات عمرم را دیوانه وار به باد داد. فکر من تنها در یک زاویه قدرت مند بود: سماجتی که در ویرانی داشت فوق العاده بود. کسی که دو دهه از عمرش را بی وقفه بسازد و بعد ساخته ی خودش را به دست خودش ویران کند، فکور نیست بلکه دیوانه است.

در دوران مصرف همیشه در توهم به سر می بردم. توهم شجاعت، توهم خدایی و خیال پردازی در ساختن ده ها شخصیت کاذب. تجربه و برداشت من از قدم یک تا سه,ترک فیزیکی,قدم یک معتادان,کیفر اعتیاد,اعتیاد یک بیماری

آیا در زندگی تان ترسی دارید؟ “صداقت” و “روشن بینی ” کار خودش را کرد. نیم نگاهی به درون خودم انداختم، معد نی بی انتها از ترس های جورواجور، شناخته شده و ناشناخته را دیدم. با خود گفتم: آدم مغرور که ترسو نمی شود. همین جا یک پای غرورم لنگید. اولین تصمیمی که بر مبنای خودمحوری گرفتم، مصرف مواد بود. درست زمانی که در خانه ی پدری یک استقلال نسبی به دست آوردم و فرصتی برای خودنمایی به دست ام رسید؛ نشنه بازی را شروع کردم. پس هر چه بدبختی تا به امروز کشیده ام از همین “خود” دیوانه ام تراوش کرده ریشه ی همه ی مشکلات و گرفتاری ها در خودم بوده. وقتی کارهای نا عاقلانه ام را نوشتم، با خود گفتم: ظرف این همه سال به کجای خودت مغرور بوده ای؟ آیا فرصت هایی که تو از دست داده ای واقعا بالیدن و مغرور شدن هم دارد؟

سعی کردم شخصیت درونی خودم را ببینم و با واقعیت ام که عیان بود مقایسه کنم. شلم شوربایی بود. واقعیت من یعنی همان چیزی که دیگران می دیدند و برای خودم نامرئی بود؛ یک پارچه حقارت و نیاز، وابستگی مطلق، دروغ و نیرنگ و ستم بود. اما در درونم شاهزاده ای زیبا و خوش اندام سوار بر اسب سفیدش جولان می داد. این همان توهمی بود که من سال ها در آن غوطه می خوردم. من هیچ چیز نبودم. من مجنونی این چنین بودم. فکر می کنم همین ها کافی بود تا این بار غرورم سرافکنده و شرمسار، پرچم را زمین بگذارد و بی سروصدا گوشه یی بنشیند. پروبالم که ریخت فهمیدم من

ناقص عقل دیگر هیچ کاری نباید انجام دهم مگر با مشورت. تجربه و برداشت من از قدم یک تا سه,ترک فیزیکی,قدم یک معتادان,کیفر اعتیاد,اعتیاد یک بیماری

حسابی تکیده شده ام، هر چه قدر هم میان این دو قدم خواستم جاخالی بدهم، نشد. ضربه ها حساب شده بود. از پا در آمده ام. قدم سه به من می گوید: بیا و لطف کن و جنازه ات را به مراقبت خدای خودت بسپار.

برای با تو بودن باید از ” بودن” گذشت

تجربه و برداشت من از قدم یک تا سه,ترک فیزیکی,قدم یک معتادان,کیفر اعتیاد,اعتیاد یک بیماری

 در حقیقت “تصمیم گیری” در این قدم در قدم های یک و دو پی ریزی شد. من به جایی رسیده بودم که جز عمل به این تصمیم راهی برایم نمانده بود.  در ابتدای قدم سوم، سه گزینه در برابرم بود: یا برگرد و برو پی کارت یا همین جا سرت را زمین بگذار و بمیر، یا تصمیم بگیر.

توان بر گشتن را اصلا نداشتم، جرأت مردن هم نبود. راستش با همه ی تلخی هایی که قدم های یک و دو داشت، خودم را سرخوش و پر انرژی احساس می کردم. پس خود به خود گزینه ی سوم انتخاب شد. اولین نشانه ای که حکایت از شروع روند بازگشت “سلامت عقل” بود. تجربه و برداشت من از قدم یک تا سه,ترک فیزیکی,قدم یک معتادان,کیفر اعتیاد,اعتیاد یک بیماری

 در قدم یک “خود” بیماری ام را شناختم و ماهیت بیماری برایم روشن شد.

قدم دو خودم را به خودم شناساند و ارتباط این “خود” با “خود” بیمار فاش شد. در قدم دو فقط فهمیدم و پذیرفتم که نیرویی برتر از خودم هست که می خواهد و می تواند به من کمک کند، اما ماهیت این نیرو برایم روشن نبود، ناشناخته بود.

ترس از ناشناخته” از خصوصیات “من” معتاد است، روحیه ی “خطر کردن” با اصل اعتیاد من ناسازگار است. حالا چه گونه به چیزی که نمی شناسم و نمیدانم چیست اجازه دهم به من کمک کند؟ خنده ام گرفت کدام “من”؟ مگر “من”ی هم باقی مانده؟ تجربه و برداشت من از قدم یک تا سه,ترک فیزیکی,قدم یک معتادان,کیفر اعتیاد,اعتیاد یک بیماری

هي!…هی… تو در دو قدم کاملا رسوا شدی. یادت نره که دوازده قدم در پیش داری. جان کندن بس است. یک بار دیگر تسلیم شو.

تسلیم دوباره کار خودش را کرد. درست یادم نیست چه گونه ماهیت نیروی برترم برایم روشن شد.

دیگر بهانه یی برای “من من” کردن نمانده بود. اعلام تمایل لازم بود تا  حرکت به سمت عملی کردن تصمیم شروع شود.

گفتم: از ته دل تمایل دارم خدایی را که می شناسم یاری ام کند.

آیا مشکلی نداری؟ تجربه و برداشت من از قدم یک تا سه,ترک فیزیکی,قدم یک معتادان,کیفر اعتیاد,اعتیاد یک بیماری

چه مشکلی؟ اصلا و ابدا تجربه و برداشت من از قدم یک تا سه,ترک فیزیکی,قدم یک معتادان,کیفر اعتیاد,اعتیاد یک بیماری

احساس می کردم این قدم می خواهد حجت را تمام کند تا هیچ بهانه یی در دست «بیماری »ام نماند. خلع سلاح کامل، تصور می کنم چیزی را می خواهد به من بدهد که اول باید ثابت کنم ارزش اش را دارم.

چه کار می بایست بکنم؟ فکر کردم و جست و جو کردم. جست و جو کردم و فکر کردم.

دوستی گفت « تو بازیگری، بازی کن »

بس که تشنه بودم و جست و جو کرده بودم، فورا گفتم: زندگی را به بازی نمی گیرم. اما فهمیده ام که زندگی یک بازی بیشتر نیست. من فقط باید به بهترین حالت ممکن نقش خودم را بازی کنم. نتیجه ی بازی هم هر چه شد، به من بازیگر ربطی ندارد. تجربه و برداشت من از قدم یک تا سه,ترک فیزیکی,قدم یک معتادان,کیفر اعتیاد,اعتیاد یک بیماری

این گونه بود که نوشتن تجربه ی قدم سه برایم حکم نوشتن یک سوگند نامه را پیدا کرد. تعهدی در من به وجود آورد که کار روی باقی قدم ها، الزام این تعهد است. باید به او بسپارم و دست از کنترل کردن بردارم . برای من راهی دیگر وجود ندارد. تمایل به حضور خداوند در زندگی ام کلید این قدم است، سیر ما جرا دیگر از دستم خارج شده،

مجله پیام بهبودی زمستان 1385 تجربه و برداشت من از قدم یک تا سه,ترک فیزیکی,قدم یک معتادان,کیفر اعتیاد,اعتیاد یک بیماری

تجربه و برداشت من از قدم یک تا سه,ترک فیزیکی,قدم یک معتادان,کیفر اعتیاد,اعتیاد یک بیماری

Visits: 3172

امکان ارسال دیدگاه وجود ندارد!