گوش فرا دادن به صدای بهبودی ام

گوش فرا دادن به صدای بهبودی ام,رفتارهای خودویرانگرانه معتاد,صدای اعتیاد,صدای بهبودی

چند روز پیش داشتم پیتزا می خوردم! دقیق تر بگم، داشتم سعی می کردم پیتزای بیشتری نخورم، همین طور که مشغول تفکر راجع به تلاشم برای اداره نمودن، مقدار پیتزای مصرفی ام بودم، لحظه ای را که طی آن دخترم علت چاقی برخی افراد را از من سئوال کرده بود، به خاطر آوردم.

دخترم اصلا نمی توانست درک کند که چرا بعضی افراد نمی توانند با وجود داشتن یک شکم پر، از خوردن دست بردارند، سئوال خوبی بود که در پاسخ آن گفتم: «بعضی وقت ها حتی اگر شکم پر باشد، دهان می تواند هنوز گرسنه باشد».

چند لحظه از خوردن دست برداشته و در مورد آن گرسنگی که مرا مجبور به ادامه خوردن می کرد،  فکر کردم، این گرسنگی از کجا نشأت می گیرد؟  ماهیت دقیق آن چیست؟ سپس متوجه شدم آن خلأیی است که بیماری اعتیادم در آنجا زندگی می کند، ناگهان بیماری ام با استفاده از آن صدای نرم، اغوا کننده و بسیار معقولش در گوشم گفت : مابقی این پیتزا را تمام کن.

یک تکه دیگر که تو را نمی کشد، در ضمن اتلاف و دور انداختن غذا حرام است، در ادامه این جملات، بیماری ام یک سری دلایل، درخواست ها و توجیحات همیشگی را که به خوبی با آنها آشنا هستم، نیز ارائه کر، به نظر می رسید صدایی در ذهن من وجود داشت که مرا  تشویق به ادامه رفتارهای گذشته می کرد.

گوش فرا دادن به صدای بهبودی ام,رفتارهای خودویرانگرانه معتاد,صدای اعتیاد,صدای بهبودی
در آن لحظه تصمیم گرفتم کمی مکث کنم، یک نفس عمیق بکشم و سعی کنم به صدای بهبودی ام گوش فرا دهم، این صدای کاملا متفاوتی بود، صدایی آرام و با متانت که به طوری غریزی مرا به سوی تصمیم گیری درست و سپس کار درست راهنمایی می کرد.

با خواندن دعای قدم سوم (خداوندا: اراده و زندگی ام را به تو می سپارم. مرا در بهبودی ام راهنمایی کن. به من نشان بده چطور زندگی کنم) تکه پیتزا را سر جایش گذاشته و از اینکه ناهار فردا هم مهیا شده بود خدا را شکر کردم.

مهم تر از همه، متوجه شدم موضوع اصلی پیتزا نبود، موضوع خود من بودم که اکنون گزینه متفاوتی را برای پرداختن به چالش های زندگی دراختیار داشتم، سپس در مورد تمام دفعاتی که صدای اعتیادم مرا به سوی رفتارهای خودویرانگرانه سوق داده بود تعمق کردم.

برخی اوقات صدای اعتیادم فریبنده بود و در اوقات دیگر همانند یک افسر مافوق در ارتش با عصبانیت به من فرمان می داد، در دیگر اوقات، آه و ناله می کرد، اشک می ریخت و با خواهش و تمنا میگفت “اشکالی نداره، این دفعه فرق می کنه، یک بار که مهم نیست! حالا این رو تموم کن، فردا دوباره از نو شروع می کنیم، کسی متوجه نمیشه، تو کارت درسته، دیگه برنامه رو گرفتی، زود باش: الان دیگران میرسن و مچت باز میشه و غیره و غیره .

گوش فرا دادن به صدای بهبودی ام,رفتارهای خودویرانگرانه معتاد,صدای اعتیاد,صدای بهبودی
آن صدای اعتیاد مرا روانه کوچه پس کوچه هایی کرده که تنها خوش اقبالی ام باعث شد، بتوانم از آنجا زنده بیرون بیایم، او مرا وادار به گرفتن تصمیم های آنی و احمقانه نمود و در نهایت هر آنچه را که برایم ارزشمند بود، از من گرفت.

صدای بهبودی ام با من به لحنی آرام، لطیف و پرمحبت صحبت می کند، او برای من اعتماد به نفس، اطمینان خاطر و تمایل به تسلیم نمودن اراده خود را فراهم کرده و همچنین نیرویی را در من به وجود می آورد که بواسطه آن بتوانم مکث نموده، یک نفس عمیق کشیده و مشکلات را رها کنم.

صدای بهبودی ام همچنین مرا قادر می کند به قلب یک معتاد دیگر نیز گوش فرا دهم . (مایکل ف- منطقۀ سونوما کاونتی… ژانویه، فوریه و مارس)

گوش فرا دادن به صدای بهبودی ام,رفتارهای خودویرانگرانه معتاد,صدای اعتیاد,صدای بهبودی

منبع : خبرنامۀ صدای بهبودی؛The voice of recovery

Visits: 83

امکان ارسال دیدگاه وجود ندارد!