واژه معتاد

واژه معتاد,کلمه معتاد,دارای اعتیاد فعال,معتاد,ریشه اعتیاد,بیماری مرموز اعتیاد

از کودکی با کلمه معتاد آشنا بودم ، تقریبا بیشتر اعضای خانواده ای که در آن زندگی می کردم ، دارای اعتیاد فعال بودند و اجبار به مصرف مواد داشتند ، از آنجا که برخی از موارد می دیدم پدرم برای تهیه مواد مخدرش، ما را از یک طرف شهر به طرف دیگر شهر با خود همراه می کرد و احساس خماری او را بارها دیده بودم ، می دانستم که معتاد شدن به چه معنایی است .

کم کم بزرگتر شدم و از آنجایی که بیماری اعتیاد در درون من وجود داشت ، با چند دوست دوران جوانی بصورت تفریحی الکل مصرف می کردیم ، یک روز در یک مراسم مهمانی ، بیش از اندازه الکل مصرف کردم ، حال خیلی بدی را تجربه کردم ، مرا با تاکسی به منزلمان فرستادند .

وقتی به خانه رسیدم ، پدر و مادرم منزل نبودند و دو خواهر کوچکتر از من در منزل حضور داشتند ، حالم اینقدر خراب بود که نمی توانستم نفس بکشم ، گاهی بیهوش می شدم و چند دقیقه بعد نفس نفس زنان ، بهوش می آمدم .

خوب یادم هست که خواهرانم ، بسیار وحشت کرده بودند و حالم بقدری خراب بود که خودم اقرار می کردم که احتمال دارد بمیرم ، آنها با اقوامان تماس گرفتند و ماجرای حال خراب مرا به آنها گفتند .

هر کدام از آنها راه حلی پیشنهاد کردند ؛ یکی گفت آبلیمو بخورم ، دیگری گفت قهوه بخورم و یکی دیگر گفت …. بخور!

هیچ کدام از راه کارهای آنها نتوانست حال مرا بهتر کند ، و هر دقیقه ، حالم بدتر و بدتر می شد ، تا اینکه با یکی دیگر از بستگان مان که در نزدیکی ما اقامت داشت و مصرف کننده مواد مخدر بود ، تماس گرفتند و او گفت الان میآیم آنجا . معتاد,کلمه معتاد,دارای اعتیاد فعال,لذت طلبی مواد,ریشه اعتیاد

دیری نگذشت که او را بالای سرم دیدم ، و بمن گفت باید چند دود مواد مخدر مصرف کنی ؛ ای کاش نیامده بود و من آن شب یا می مردم یا زنده می ماندم و طمع مواد مخدر را نمی چشیدم!

با اولین بار مصرف ، احساس کاذب و لذت طلبی مواد زیر زبانم آمد و استارت معتاد شدنم خورد . با خود می گفتم من معتاد نمیشم ، معتاد شدن به همین سادگی نیست و بمدت 3 سال مداوم با معتاد نشدنم مبارزه می کردم .

وقتی می شنیدم می گفتن فلانی معتاد است !  با خودم می گفتم ، باید مراقب خودم باشم تا اجبار به مصرف به سراغم نیآید .

غافل از این بودم که ریشه اعتیاد در وجودم نهفته است و مانند غولی خفته در حال بیدار شدن و پر و بال گرفتن است ، اوایل هفته ای یکبار مصرف می کردم و بعد طی مدت کوتاهی همین طور روزهای هفته پر شد و یک آن بخودم آمدم و دیدم هفت روز هفته در حال مصرف کردن بودم.

بله آنجا بود که فهمیدم من معتاد شده ام ! و عملا هیچ مقاومتی نمی توانستم در مقابل بیماری مرموز اعتیاد داشته باشم ، اجبار به مصرف من حدود 15 سال ادامه داشت و زندگی مرا هر روز آشفته تر می کرد.

دیگر به عجز مواد مخدر و بیماری اعتیاد رسیده بودم ، بارها برای قطع مصرف اقدام می کردم ، ولی چون راهش را بلد نبودم و یا جایگزین می کردم ، مجددا به نقطه قبل باز می گشتم .

وقتی پیام انجمن را شنیدم ،احساس کردم راه جدیدی برای قطع مصرف مواد مخدر پیدا کرده ام ، دیری نکشید که قطع مصرف کردم و امروز 10 سال است که زندگی عاری از مواد مخدر دارم .

از تمام دوستان بهبودی و اعضای معتادان گمنام در سراسر جهان سپاسگزارم ، از خدمتگزاران بی ادعا و پرتلاش NA که عشق را بدون هیچ چشم داشتی به سایر اعضا اهدا می کنند ، ممنون ام .

معتادان گمنام ، سرزمین عشق بلاعوض است ، عشقی که آنقدر قدرت اش زیاد است که توانسته این همه معتاد را در سراسر جهان ، در حلقه ای از بهبودی نگهداری نماید ، در آخر از خداوند می خواهم که تمامی معتادان در عذاب به حلقه ما بپیوندند . (نویسنده گمنام)

 

منبع : مجله صدای بهبودی NA

 

Visits: 173

امکان ارسال دیدگاه وجود ندارد!