نوعی خرسندی خاموش,معتادان هم مصرفی,موهبت های دوران بهبودی,سنگ بنای بهبودی

نوعی خرسندی خاموش,معتادان هم مصرفی,موهبت های دوران بهبودی,سنگ بنای بهبودی


نوعی خرسندی خاموش

نوعی خرسندی خاموش,معتادان هم مصرفی,موهبت های دوران بهبودی,سنگ بنای بهبودی

در خیابان های نایروبی در کنیا، شرق آفریقا، اسم من بسته به پیشرفت بیماری ام عوض می شد. در روزهای آخر مصرف، اسم من فقط «آن یارو عملی که عینک آفتابی می زند» بود.

من در حلبی آبادهای نایروبی به دنیا آمدم و از همان کوچکی با واقعیت های شیوه زندگی در آن جا آشنا شدم: مواد مخدر، بزهکاری، و مرگ . اینها جزئی جدایی ناپذیر از زندگی در حلبی آبادها بود. ده سالم بود که مادرم درگذشت، و خواهرم را به یتیم خانه فرستادند. من خوش شانس بودم که معلم دینی مان، یک مبلغ مذهبی اهل نروژ، مرا به فرزندخواندگی پذیرفت.

من در بهترین دبیرستان آن حوالی تحصیل کردم و به منظم بودن مشهور بودم. در ورزش سرآمد دیگران و کاپیتان تیم فوتبال مدرسه مان بودم. مدتی در تیم ملی بازی می کردم و از طرف دانشگاهم به عنوان ورزش کار نمونه ، برگزیده شدم. زندگی به کامم بود و به نظر می رسید آینده درخشانی در انتظار این بچه حلبی آبادهاست.

سیگار کشیدن و مشروب خوردن را در دوران دانشگاه شروع کردم. سیگار کشیدن باعث شد دچار تنگی نفس بشوم و چیزی نگذشته بود که دیگر نمی توانستم فوتبال بازی کنم. برای فرار از این ناراحتی، به افراط در مشروب خوردن رو آوردم. خدا را نفرین می کردم که از پرداختن به ورزش محبوبم ، محروم شده ام . کارم به جایی کشید که هر ماده مخدری را که تعارفم می کردند مصرف می کردم. بالاخره دانشگاه را تمام کردم ، با نمره های خوب، و اعتیاد. نوعی خرسندی خاموش,معتادان هم مصرفی,موهبت های دوران بهبودی,سنگ بنای بهبودی

پس از فارغ التحصیلی، شغلی در یک شرکت دارویی پیدا کردم ، و اعتیادم فوری اوج گرفت. خودتان ببینید چه معجونی می شود: کلید یک انبار دارو ، در دست آدم معتاد! چند هفته هروئین مصرف می کردم، بعد با داروهایی که از شرکت جور کرده بودم ، مثلا خودم را سم زدایی می کردم. تعجبی ندارد که رئیسم تصمیم گرفت مرخصم کند.

روابط عاشقانه و دوستانه من هم در آستانه متلاشی شدن بود . نامزدم، وقتی که سه هفته قبل از مراسم ازدواج همه چیز را به هم زدم، از شدت ناراحتی مریض شد. خوشبختانه انتقالی گرفت و به شهر دیگری رفت. یک پسر نازنین هم داشتیم که این وسط گیر افتاده بود. من به یک عملی آس و پاس تبدیل شدم. هروئین کاملا مرا در چنگ خود گرفته بود.

رفتن از پیش این دکتر به مطب آن روان پزشک شروع شد. یک بار یکی از این دکترها گفت: تو آخرش می افتی توی خیابان و از بیش مصرفی می میری. به آدم هایی مثل تو هیچ امیدی نیست. این را که شنیدم، احساس کردم مجوز گرفته ام که خودم را با مواد خفه کنم. نوعی خرسندی خاموش,معتادان هم مصرفی,موهبت های دوران بهبودی,سنگ بنای بهبودی

هنوز یک سال نگذشته بود که پیشگویی آن دکتر حاذق درست از آب درآمد و من داشتم توی خیابان گوش بری می کردم. از دوستان و همکاران سابقم کلاهبرداری می کردم. هر از چند گاهی به شهرهای دوردست میرفتم تا ترک کنم. اما هر بار وقتی به نایروبی برمی گشتم، عین آدم های خواب گرد به سمت مصرف کشیده می شدم و برمی گشتم سر خانه اول. این دوران، پر از وقایع جنون آمیز بود. یک بار برای کسی رگ گرفتم و وقتی تزریق کرد و مرد، جیب اش را زدم. بعد دویدم که از همان جنس بخرم. فکر این بود که متاعی که آن مرحوم زده حتمأ جنس حقي بوده.

بین کارتن خواب ها زندگی می کردم و می دیدم چه بلاهایی بر سر هم می آورند. اما هیچ احساسی نداشتم. ناچار بودم گدایی کنم، و از بس مفت کشی کرده بودم حتی آن «تفاله های اجتماع» هم از من دوری می کردند. تمام دنیا، از جمله معتادان هم مصرفم، مرا طرد کرده بودند. ساقی ها دیگر از تزریقی ها خوششان نمی آمد. هیچ کدام شان خوش نداشتند کسی جلو در خانه شان سقط بشود. کاسبی شان را خراب می کرد. نوعی خرسندی خاموش,معتادان هم مصرفی,موهبت های دوران بهبودی,سنگ بنای بهبودی

خوشبختانه من دزدی بلد نبودم، در نتیجه از زندان رفتن در امان ماندم. این که پول خریدن مواد نداشتم و دزدی هم بلد نبود، در من سبب اشتیاق برای تغییر شد. با نیروی اراده، کتاب های خودیاری، ایمان به خدا، و تغییر محل سکونت موفق می شدم خودم را جمع و جور کنم و مدت کوتاهی پاک بمانم، اما در نهایت دردها و سختی های زندگی بدون مصرف، بر آزادی نویافته ام از اعتیاد فعال غلبه می کرد. به سراغ شفادهنده ها و جادوگرها رفتم، که هنوز هم آثار تلاش هایشان به شکل انواع خال کوبی ها روی سینه ام باقی است. این هم فایده ای نداشت.

سه ماه بود هروئین مصرف نکرده بودم که روزی یکی از هم مصرفی های سابق را دیدم. دوستم پاک پاک به نظر می رسید. طالب شدم بفهمم او چه کرده. دوستم مرا به اولین جلسه معتادان گمنام راهنمایی کرد. به صورت غریزی فهمیدم کمکی را که به آن نیاز دارم بالاخره پیدا کرده ام. در آن جلسه، بعضی از هم مصرفی های سابقم را دیدم. برای خودم فنجانی قهوه ریختم و دانستم که به سرمنزل رسیده ام. چیزی که من لازم داشتم، دیدن پاکی یکی از آشنایان زمان مصرف بود، تا باور کنم بهبودی من هم ممکن است .

بعد از آن جلسه اول، مدتی در رفت و آمد بین مصرف و انجمن بودم، ولی به هر حال دیگر فهمیده بودم راه چاره ای هم برایم وجود دارد. ته دلم می دانستم چاره معضل مصرف من در همان جلسات است، می دانستم NA خانه امید من برای بهبودی است. من هیچ وقت شکی در این واقعیت نداشته ام.

در حال حاضر، سه سال از پاکی من می گذرد. در این مدت شاهد پیوستن کسانی مثل خودم به انجمن بوده ام، و تغییراتی را که بر اثر شرکت پیوسته در جلسات در آنها رخ داده به چشم دیده ام. دیدن این تغییرات یکی از بزرگترین موهبت های دوران بهبودی من بوده است. نوعی خرسندی خاموش,معتادان هم مصرفی,موهبت های دوران بهبودی,سنگ بنای بهبودی

جلسات کنیا کم جمعیت و مدت پاکی اعضا اندک است. به طور متوسط هر جلسه چهار تا پانزده نفر عضو دارد که اغلب زیر یک سال پاکی دارند. برای اعضایی که انگلیسی نمی دانند، مانع زبان هم مشکلی است.

اخیرا آگاهی مردم در مورد NA بیشتر شده است. در مومباسا و مالیندی، شهرهای ساحلی کشور ما نیز جلساتی در حال راه افتادن است. کشمکش هایی هم در انجمن وجود دارد که به من گفته اند ،جزء مایملک گروه های در حال رشد است. اذعان دارم که ما می توانستیم بهتران از این عمل کنیم. با این همه، پیشرفت ها را هم می بینم. نواهای شادمانی را می شنویم که جلسات رشد می کنند . هر چند گاهی جز یک نفر کسی به جلسه نمی آید.

شخصا وقتی سر و کله کسی در جلسه NA پیدا نمی شود، از سکوتی که در جلسه هست لذت می برم. هر بار که می بینم در جلسه تنها هستم، به نوعی باعث تجدید عهد من با بهبودی می شود ، هر چند این روزها، در بیشتر جلسات دست کم چهار نفر از اعضا حاضر هستند (گاهی هم حتی بیست نفر).

این جا روابط دوستانه بسیار گستردهای بین اعضای انجمن وجود دارد. ما در تولدها کیک درست می کنیم و با هم صمیمی هستیم ، می دانید که، معتاد جماعت اصولا آدم های خاکی ای هستند. بعد از جلسه هم بازار خنده و شوخی داغ است. نوعی خرسندی خاموش,معتادان هم مصرفی,موهبت های دوران بهبودی,سنگ بنای بهبودی

حافظه موبایل من این روزها شبیه دفتر تلفن NA شده است. با هم سینما می رویم، بولینگ بازی می کنیم، و دسته جمعی شام می خوریم. چند وقت پیش یکی از دوستان جدید NA، غواصی و جت اسکی و پاراسل به من یاد داد. من چنین کارها و تفریح هایی را حتی به خواب هم نمی دیدم. دوستان من، دوستان واقعی من، اکنون اعضای NA هستند. .

خدمت همیشه سنگ بنای بهبودی من بوده است. دوستانم به من می گویند در مورد صحبت از کارهایی که می کنم همیشه شکسته نفسی به خرج می دهم، با این همه من در زمینه خدمت، از ریا کاری خیلی می ترسم. سعی می کنم خدمتم توام با فروتنی باشد. هیچ لذتی قابل قیاس با خدمت کردن نیست؛ در میان گذاشتن راه و رسم NA با دیگران، چیدن میز و صندلی ها، شرکت در جلسات، آشنا کردن اعضا با یکدیگر، توزیع کتاب ها و نشریات NA، همراهی با اعضایی که به کنیا سفر می کنند، برگزار کردن کارگاه های روابط عمومی، کمک به تشکیل گروه های جدید خارج از نایروبی، و به تازگی هم راهنما شدن برای سایر اعضا.

اخیرا کشورهای اطراف از جمله رواندا، اوگاندا، و تانزانیا هم درخواست نشریات را آغاز کرده اند و ما مشغول تهیه اقلام مورد نیاز آنها هستیم. مفید بودن، سخت باعث رضایت خاطر بیشتر می شود. اما خواهش می کنم این حرف را به معنای فخر فروشی از بابت کارهایی که می کنم نگیرید.  نوعی خرسندی خاموش,معتادان هم مصرفی,موهبت های دوران بهبودی,سنگ بنای بهبودی

بهبودی من بر سه واقعیت بنیادین استوار شده است که تا به حال برایم مفید بوده : اول، مصرف نکردن، هر چه پیش آید ، چون هر احساسی دیر یا زود گذراست. دوم، جلسه رفتن؛ و سوم، دعا. به رهجوهایم هم همین ها را می گویم. تجربه به من نشان داده چیزهای دیگر همه به نوعی فروع این سه اصل است. اما هنوز خیلی چیزها مانده که من از آیین NA باید یاد بگیرم.

چندی پیش من متوجه شدم که هپاتیت سی دارم و از اعضایی که کیلومترها دورتر از من زندگی می کنند جواب های فراوانی در مورد کنار آمدن با این مشکل دریافت کرده ام. اکنون که دچار چنین وضعیتی شده ام، دوستانم در انجمن (و حتی خانواده هایشان) مدام می پرسند چه کاری از دستشان برای من بر می آید. به آنها می گویم همین که مایلند کمک کنند، مایه خوش حالی من است. در ضمن این روزها برای دوره ارشد، دوباره مشغول تحصیل شده ام. اکنون با پسرم که عملا او را در دوران مصرف از دست داده بودم، تماس دارم و چندی پیش از او شنیدم که دوستم دارد. او دوازده ساله است و قبلا هرگز چنین چیزی به من نگفته بود. از بیانش عاجزم که این مسئله چه قدر برایم ارزشمند است ، و آن هم پس از این همه خرابی هایی که به بار آورده بودم.

من به برکت بهبودی، در حال تجديد رابطه و ایجاد روابط جدید هستم. همچنین در کار خودشناسی هستم و کم کم دارم به هویت و قابلیت هایم پی می برم. تمام اینها پیش از پیدا کردن NA، حتی از تصور من فراتر بود.

انجمن ما در این کشور هنوز نوپاست. آشنایی با اعضای NA در جاهای دیگر برای ما بسیار مفید بوده است. شخصأ به این وسیله کسانی را یافته ام که با آنان احساس نزدیکی می کنم، چیزهایی یاد گرفته ام که می توانم عملا در زندگی ام به کار کیرم، و هدفی یافته ام که خلأ وجودی مرا پر کرده است. هر وقت خواستید به دیدار ما در نایروبی، کنیا بیایید، مقدمتان را گرامی میداریم. خداوند نگه دار معتادان گمنام باشد.

نوعی خرسندی خاموش,معتادان هم مصرفی,موهبت های دوران بهبودی,سنگ بنای بهبودی

منبع : کتاب پایه

 

Visits: 15

امکان ارسال دیدگاه وجود ندارد!