مصرف یکبار زیاد و هزار بار کافی نیست

مصرف یکبار زیاد,هزار بار کافی نیست,اجتماع معتادان گمنام,مصرف الکل,انواع مواد مخدر

آیاکسی سرگذشت مرا باور می کند؟

به نام خدا از طرف یک عضو کوچکی از اجتماع بزرگی به نام معتادان گمنام هستم. وقتی با الکل آشنا شدم و مصرف را شروع کردم احساس شادمانی داشتم. بعد از 5 سال مصرف الکل با انواع مواد مخدر آشنا شدم و بصورت غیر دائم مصرف میکردم. سرانجام به این نتیجه رسیدم که برای دست یافتن به آرزوهایم و سرکوب احساسات منفی ام، قدرت الکل کافی نیست تصمیم گرفتم هر از گاهی از مواد مخدر نیز استفاده کنم، حدود ۳ سال هر موقع دوست داشتم از مواد مخدر استفاده می کردم در آن موقع من از لحاظ اقتصادی و اجتماعی موقعیت خوبی داشتم.

اطراف من پر بود از کسانی که چشمشان به این بود که من کی و کجا می خواهم مصرف کنم. مصرف می کردم، ورزش میرفتم، درس می خواندم و مشغول کارم بودم، انگار هیچ چیز کم نداشتم. برای هر بار مصرفم کلی هزینه می کردم تا به گمانم وانمود کنم که مصرف مواد اثر منفی در زندگی من ندارد. سعی می کردم تا موفقیتهای اجتماعی من به خطر نیفتد. خوب میخوردم تا ظاهر جسمی خودم را حفظ کنم.

مصرف یکبار زیاد,هزار بار کافی نیست,اجتماع معتادان گمنام,مصرف الکل,انواع مواد مخدر

اوایل مصرف

در اوایل مصرف فقط به مناسبتهای مخصوص مثل عروسی، عزا و یا جشن تولد و…، مصرف می کردم. در این کار حدود ۲ سال موفق بودم. اما یک باره متوجه شدم مصرف من روزانه شده و اگر یک روز مصرف نکنم خمار میشوم. سیستم دفاعی بدنم به هم می خورد و نمی توانستم بدون مصرف کردن به مسائل زندگی ام بپردازم. حتی آداب معاشرت نیز داشت از یادم، میرفتم سر کلاس درس، حوصله نشستن نداشتم در محیط کار، آرام نمی گرفتم. بدخلق و ناراضی و عصبانی بودم. دیگر من نبودم که برای مصرف کردن مواد وقت و زمان مشخص کنم بلکه مواد مخدر بود که فرمان میداد، کی و کجا و چه مقدار مصرف کنم.

مصرف یکبار زیاد,هزار بار کافی نیست,اجتماع معتادان گمنام,مصرف الکل,انواع مواد مخدر

قلب تاریک

کم کم اطرفیانم متوجه اوضاع غیرعادی و آشفتگی من شدند و اعتیادم برملا شد. هر کدام به نحوی سعی در کمک کردن به من داشتند. روش های قطع مصرف گوناگونی را تحت نظر پزشک تجربه کردم و یا مدتها در قرنطینه به سر میبردم. به حال خودم افسوس میخوردم مواد مصرف نمی کردم ولی عصبانی بودم احساس تنهایی می کردم. ناراضی بودم از همه چیز. نا امید بودم. حتی از زندگی و زنده بودنم. آه که چه روزهای تلخ و شبهای سردی را گذراندم. نه زندگی می کردم و نه می گذاشتم کسی زندگی کند. من زشت بودم و در نتیجه همه را هم زشت میدیدم. قلبم تاریک بود نه نوری و نه گرمایی. حدود ۸۰ بار تصمیم گرفتم قطع مصرف کنم ولیکن در دراز مدت (یک هفته) جواب نمیداد. باز من مجبور بودم به مصرفم ادامه دهم.

مصرف یکبار زیاد,هزار بار کافی نیست,اجتماع معتادان گمنام,مصرف الکل,انواع مواد مخدر

آشفتگی بیشتر

در طول مصرف افرادی را می دیدم که اوضاع شان خیلی از من خراب‌تر بود و دائم در حال چرت زدن بودند وحشت زیادی داشتم که مبادا وضع من هم مثل آنها بشود. طولی نکشید که این کابوس صورت واقعی به خود گرفت. یک بار این فکر به ذهنم خطور کرد که برای یک بار فقط یک بار هم که شده هروئین را امتحان کنم و این کار را هم کردم. دیگر از آن موقعیت اجتماعی، ورزش و درس و کار و اخلاق خوب، هیچ خبری نبود. مصرف می کردم تا آرام شوم و نتیجه همیشه معلوم بود: آشفتگی بیشتر و اوضاع خراب‌تر.

مصرف یکبار زیاد,هزار بار کافی نیست,اجتماع معتادان گمنام,مصرف الکل,انواع مواد مخدر

قطع دست

همیشه سعی می کردم به نحوی اوضاع را روبه‌راه کنم ولی فایده ای نداشت. برای تهیه و مصرف سر از جاهایی در می‌آوردم که در خواب هم اگر میدیدم وحشت می کردم. کار، خانواده، جوانی،  اعتبار و آبرویم همه و همه را از دست دادم. در محیط کار، خماری و نشئگی باعث شد دستگاه نساجی دست چپم را از ناحیه مچ، قطع کند. بارها دستگیر شدم و محکومیت بخشی از زندگی من شده بود. دیگر زندگی برایم معنا و مفهومی نداشت. برای حل مشکلم تمام سعی خودم را می کردم حتی خودم را زندانی کردم ولیکن افسوس و دریغ از کمی موفقیت.

چه کارها که نکردم

مصرف گوناگون مواد مخدر هر روز مشکلاتم را اضافه می کرد. رفتار های معتادگونه من باعث آزار و اذیت اطرافیان، مردم و همسایه ها شده بود. دعوا و شکستن شیشه ها عادت هر روزه من شده بود. خاطرات آن روزها جز شرمساری چیز دیگری نیست. وقتی به خودم میایم که چه دلهایی را که شکستم، چه چشم‌هایی را گریاندم از خودم خجالت میکشم. چه کارها که نکردم، کجاها که نرفتم. نمی دانم چطور شد که یک باره چشمم به سرنگ افتاد و آن را هم امتحان کردم. همه چیز تمام شد بود و تیرخلاص اعتیاد در چله رها شدن بود. کاملا بیچاره و آواره خیابان ها شدم.

آشنایی با اعضای انجمن

درمانده و عاجز شده بودم که خداوند مهربان لطفی دوباره در حقم نمود و با دوستانی آشنا شدم که هدفشان نجات معتادان در حال عذاب بود. آنها اعضای انجمن معتادان گمنام بودند. با نا امیدی کامل در جلسات شرکت کردم و هر روز بر پاکیم اضافه می­شد. نور امید در من تابید. باورم شد که با رعایت اصول برنامه می توانم پاک بمانم. برای رسیدن به خدا و رشد روحانی و کارکرد دوازده قدم باید حرکت کنم تا دوباره احساسات خوب مانند دوست داشتن و دوست داشته شدن، توانمندی، تواضع، محبت و ایمان را به دست بیاورم. دوباره موقعیت اجتماعی ام به من برگشت به مرور به تمام آرزوهایم رسیدم.

تنهایی قادر نیستم

دیگر احساس تنهایی، یاس نومیدی و پوچی نمی کنم از زندگیم بسیار راضی هستم. نه این که مثلاً خیلی پولدار شده ام، نه، ولی بالاترین ثروت دنیا، یعنی پاکی را دارم و در حال بهبودی هستم. اکنون که این نامه را می نویسم واقعا اشک شوق از چشمانم جاریست تازه متوجه اشتباه بزرگ گذشته خودم شده ام و فهمیدم که به تنهایی قادر نيستم هیچ کاری بکنم. من دارای کلکسیون بزرگی از عجزهای گوناگون هستم و اگر لطف و محبت نیروی برتر، ثانیه ای از من دریغ شود، خواهم مرد. حالا من تبدیل به یک فرد مسئول، قابل قبول، و سازنده اجتماع خود شده ام. خداوند همیشه به من کمک می کند و من نیز درصدد کمک به دیگران و اطرافیانم هستم.

زندگی برایم زیباست فعلاً وسوسه ندارم. اصلاً مایل نیستم با افکار گذشته ام زندگی کنم. برنامه معتادان گمنام مرا و افکارم و اعمالم را تغییر داد و به من زندگی بخشید. بهترین کاری که انجام میدهم، شرکت مرتب در جلسات و تماس دائم با راهنمای عزیزم است.

هدیه پاکی

زمانی که دست چپ خود را از دست دادم خیلی شاکی و بر افروخته بودم. ولی الان می بینم که همین ماجرا، باعث شد تا عجز مصرف مواد مخدر از یادم نرود. اکنون که معتادان گمنام را پیدا کرده ام پذیرفته ام بنابراین از این قضیه اصلاً ناراحت نیستم چیزی را که خداوند در این انجمن به من هديه کرد، خیلی بیش از دست چپم برای من کار می کند. پاک باشم ولی بدون دست، برای من به مراتب بهتر است تا مصرف کننده ای باشم که با دست هایش همه جور خلاف میکند. خداوند را بخاطر هدیه پاکی سپاسگزارم.

 

فصل نامه پیام بهبودی

شماره اول-زمستان۱۳۸۳

مصرف یکبار زیاد,هزار بار کافی نیست,اجتماع معتادان گمنام,مصرف الکل,انواع مواد مخدر

Visits: 713

امکان ارسال دیدگاه وجود ندارد!