مسیر بهبودی من,داستان بهبودی,ابتدای بهبودی,بدنبال بهبودی,درد اعتیاد

مسیر بهبودی من,داستان بهبودی,ابتدای بهبودی,بدنبال بهبودی,درد اعتیاد


مسیر بهبودی من

مسیر بهبودی من,داستان بهبودی,ابتدای بهبودی,بدنبال بهبودی,درد اعتیاد

سلام دوستان من سوروجيت هستم، یک معتاد. بسیاری اوقات برای ارسال نوشته ای به مجله راه NA تامل کرده ام (مجله ای که واقعا از خوندنش طی سال های گذشته لذت بردم)، اما مطمئنا تا حالا هیچوقت دستم به نوشتن نرفت.

هنگامی که به عناوین پیشنهادی برای مشارکت در www.naway.org نگاه می کردم عنوان ” کار کرد قدم ها برای شما چه معنایی دارد؟ ” چشم های من رو میخ کوب کرد، چون داستان بهبودی من در همین چند واژه خلاصه می شود.

در آغاز، باید اعتراف کنم که مسیر بهبودی من بسیار شخصی بوده است، یک بچه ی غیرعادی، به مفهوم واقعی که در NA تعریف شده. چهار قدم نخست را در بازپروری نوشتم، جائی که در ابتدای بهبودی مرا پذیرفتند. مسیر بهبودی من,داستان بهبودی,ابتدای بهبودی,بدنبال بهبودی,درد اعتیاد

هنگامی که از بازپروری بیرون آمدم (کمی بیش از 19 سال پیش)، با ویرانه زندگی ام روبرو شدم. بدون کار، بدون پول، و حس مطلق نا امیدی و تنهائی، زندگی ام را فرا گرفته بود. در حالی که با مادرم زندگی می کردم بدنبال کار بودم، اما هیچ چیزی درست در نمی آمد.

رفتن به جلسات NA را ادامه می دادم، حدس می زنم چون از مصرف وحشت داشتم، چسبیدم به اعضاء و به آرامی، بسیار آرام، زندگی داشت دوباره حالت عادی به خود می گرفت. کار پیدا کردم، رفتن به جلسات را ادامه دادم، دختری را ملاقات کردم (که اکنون همسر من است و رابطه ای را آغاز کردم، و به آهستگی حس کردم که حتی یک معتاد مثل من نیز دارای ارزش است.

سه سال گذشت، و به چند شهر تغیر مکان دادم. یکباره به نظر می رسید که ساعت به عقب کشیده شده است. ترس دوباره بر ذهن من غلبه کرد. پیش یک دوست زندگی می کردم و پول کمی داشتم، دنبال کار بودم، از خودم مطمئمن نبودم، انجمن NA در آنجا برام کاملا تازه بود، پس کسی رو نمی شناختم.

اون موقع زندگی یک تازه وارد را دوباره تجربه کردم. همه در جلسات همدیگر را می شناختند، و من تنها در گوشه ای ایستاده، امیدوار بودم کسی با من حرف بزند. بالاخره کاری پیدا کردم، با دختری که رابطه پیدا کرده بودم ازدواج کردیم، ودختر کوچک و دوست داشتنی را به فرزندی پذیرفتیم – زندگی من در سراشیبی قرار داشت، کار تازه، خانواده تازه، و تنها کاری که از من ساخته بود، به موقعیت ام بچسبم و تقریبا هر روز عصر به یک جلسه بروم. این تنها چیزی بود که من را سلامت و پاک نگه می داشت؟

تا اینجا، یعنی برای مدت طولانی، راهنما نداشتم از اول گفتم که غیرعادی بودم، نگفتم؟ بهر حال رفتن به جلسات به من خیلی کمک می کرد. آرام آرام تعدادی دوست پیدا کردم و احساس کردم زندگی به آن بدی ها هم نیست – تا این که دوستانم که همگی رهجویان یک راهنما بودند، تصمیم گرفتند که برای بهتر کار کردن قدم ها باید آنها را به صورت کتبی کار کنند، باید دقیق باشند، و اعتماد راسخی به خداوند داشته باشند.

به نظر می آمد که من با هیچ یک از این موارد مطابقت نداشتم. بی خدا بودنم، مثل تیر آخربرای آنها بود (مثل این که از داخل گنجه بیرون آمده بودم، دیگر نمی توانستم تظاهر کنم، در نتیجه حدود هفت سال پاکی داشتم که بی خدا بودنم را مشارکت کردم)

مسیر بهبودی من,داستان بهبودی,ابتدای بهبودی,بدنبال بهبودی,درد اعتیاد

یکباره توسط همان افردای که دوستان من بودند، طرد شدم، دو تا سه سال بعد تاریک ترین دوران بهبودی من بود. از خودم مطمئن نبودم، خودم را خیلی تنها حس می کردم، و تعجب می کردم که چگونه همه این افراد گروه دوستانم) من را رها کردند.

آنها در باره این که برنامه را کار نمی کنم، نظرات تندی می دادند، و احتمال الغزش ام را بالا می دیدند. حتی فکر لغزش هم پشت من را می لرزاند، به ویژه که در آن موقع اوضاع درون خانه هم چندان روبراه نبود. مشکلات زناشوئی داشتم، دائم دعوا میکردیم، و پدر بودن برایم عادی و روزمره شده بود. خوشحالم که بطور مرتب به جلسات رفتم. اگر در آن روزها یک چیز من را پاک نگه داشت، همان رفتن به جلسات بطور مرتب بود!

به آهستگی از لحاظ معنوی به بدترین شرایط خود رسیدم و با چنگ و دندان خودم را به سوی بالا کشیدم. کارم را تغییر داده و در مسیر موفقیت های حرفه ای قرار گرفتم از لحاظ مادی زندگیم بهتر شد، همراه همسرم به مشاور خانوادگی رفتیم، در آنجا متوجه شدم که باید برای برخی از مسائل دوران کودکی ام کمک حرفه ای بگیرم.

بنابر این چهار سال بعد را به جلسات درمانی رفتم. در همه این اوقات، حضور من در جلسات به قوت خودش باقی ماند: سه تا چهار جلسه در هفته. زندگی دوباره و به آهستگی آغاز به ساختن خودش در اطراف من کرد؛ دوستان تازه ای در انجمن پیدا کردم، موفقیت های حرفه ای من را در بازسازی اعتماد به خودم، کمکم کرد و رابطه ام با همسر و دخترم بهتر و عمیق تر شد.

مسیر بهبودی من,داستان بهبودی,ابتدای بهبودی,بدنبال بهبودی,درد اعتیاد

امروز، 19 سال گذشته؛ هنوز در همان جلسات قبلی شرکت می کنم. خانواده ام خوشحال هستند، با خنده های فراوان در منزلم. دخترم سال نخست کالج را آغاز کرده و در کار، اکنون یک متخصص عالی رتبه موفق و محترم در رشته خودم هستم. هنوز قدم ها را نمی نویسم، چون نیاز به نوشتن ندارم.

راهنمائی دارم که با او گفتگو می کنم، و هنوز برای اعتقاد به خدا مشکل دارم. آیا قدم ها را کار می کنم؟ البته که پله، کار می کنم. آیا قدم ها را مانند خیلی ها که در NA هستند کار می کنم؟ خيره من مثل خودم سورو جهت کار می کنم، و همین باعث شد تا امروز این نامه را بنویسم – و به معتاد دیگری مثل خودم که گم شده و نمی داند که آیا قدم ها را کار می کند یا نه، کمک کنم. پیام من این است که به نظر من – اینجا محلی برای متعصب بودن نیست .

مسیر بهبودی من

 

تو تصمیم می گیری که آیا قدم ها را کار می کنی یا نه. فکر می کنم نوشتن یک ابزار است، و برخی اوقات ما ابزار کار را با خود کار اشتباه می گیریم، البته من نمی گویم، آنها که می نویسند قدم ها را کار نمی کنند.

برخی اوقات از کسانی که می گویند و به نظر می آید که اصرار نیز دارند (بله، آنها به دفعات و با صدای بلند اصرار دارند) تنها زماتی قدم کار می کنید که بنویسید، رنجش می گیرم. من تقریبا به بیرون رانده شدم، چون یک گروه از اشخاص تصمیم گرفتند که من با جمع شان جور نیستم، و آنقدر پیش رفتند که من حس کنم برنامه و قدم ها را کار نمی کنم.

چیزی که می توانم بگویم این است که مسیر برنامه بسیار پهناور است، و هر یک از ما باید راه خود را پیدا کنیم، مسیری که برای ما کار می کند و آنرا دنبال نماییم خوشحالم که به اندازه کافی در برنامه دوام آورده ام و مسیر خودم را پیدا کرده ام و به همین خاطر امروز در زندگی و خانه ام خنده هست.

مسیر بهبودی من,داستان بهبودی,ابتدای بهبودی,بدنبال بهبودی,درد اعتیاد

امروز برای من از صبح که بیدار می شوم تا زمانی که در شب بخواب می روم، قدم ها وجود دارند. برای من قدم ها در چیزهای ساده ای مانند قدم زدن صبحگاهی ام هستند، دست تکان دادن برای همسرم هنگامی که برای درس دادن به مدرسه می رود، تعلیم یک کارمند تازه کار، مشارکت با یک رهجو، و لبخند زدن به مردم است، یا زمانی که اشتباه می کنم و در خواست پوزش می نمایم، یا هنگامی که از نقص هایم آگاه می شوم و تغییر می کنم، قدم ها در میان میلیون ها تعامل کوچکی که زندگی را می سازند، وجود دارند.

در صبح پراز ترس از خواب بیدار شدن و باز هم در زندگی حضور بافتن: در جلسات نشستن و گوش دادن و در یادآوری به خودم که من فقط یکی از اعضاء هستم که تلاش می کنم تا پاک بمانم. هنگامی که صدای دخترم را در تلفن مي شنوم که در مورد زندگی کالج اش هیجان زده است، و فکر می کنم که چگونه در برابر چشمانم از دختر کوچکی که به زندگیم وارد شد تا خانم جوانی که به کالج میرود، تغییر پیدا کرده است، صدانی در گوشم می گوید “فکر می کنم در حال کار کردن قدم هایت با تمام توانت هستی، و نتیجه اش زندگی ات را احاطه کرده است.

خوشحالم که به اندازه کافی در برنامه دوام آورده ام و مسیر خودم را در قدم ها، بهبودی و زندگی پیدا کرده ام. امروز زندگی به من آموخته و این اعتماد را به من داده تا بگویم که با بهترین توانائی ام در حال زندگی با برنامه هستیم، برخی اوقات بهترین توانائی ام فقط به اندازه ای است تا یک روز را طی کنم، و برخی اوقات به نظر می رسد زندگی راهی شیرین است که رقص کنان از میان آن می گذرم.

بهر طریق، این بهترین من است، و برای من به اندازه کافی خوب است و از جلسات و انجمن NA برای این که نجاتم دادند و در دوران تاریک زندگیم مرا حفظ کردند، سپاسگزارم، به این شناخت رسیدم که راه های متعددی برای کار کردن قدم ها در زندگی وجود دارند، و همه این راه ها درست هستند، این جا محلی برای تعصب و ریشخند کردن دیگران به دلیل این که آنها قدم ها را مثل من کار نمی کنند، نیست.

در عوض از برداشت های گوناگون شادم و از هر فردی که آموخته ها و مسیرهایشان را با من سهیم شده اند بسیار سپاسگزارم. در پروسه این برنامه، مانند یک انسان رشد می کنم و روز به روز پاک می مانم.

امروزه در تفاوت ها رشد می کنم و متوجه شده ام یک سایزی که قواره همه باشد وجود ندارد. اندیشیدن با ضوابط محدود می تواند افراد را دور نماید، همانگونه که تقریبا برای من در سال های گذشته رخ داد. و هیچ چیز – نه ایمان، نه باورها، و نه هیچ چیز دیگری – ارزش این را ندارد که یک معتاد از ما رانده شود. آنگونه که پذیرفتیم، باید باور داشته باشیم هر معتادی که بدنبال بهبودی است، نباید از درد اعتیاد بمیرد، حتی اگر مسیری را دنبال کند که با مسیر من فرق می کند؟ مسیر بهبودی من,داستان بهبودی,ابتدای بهبودی,بدنبال بهبودی,درد اعتیاد

مسیر بهبودی من

منبع : مجله راه NA 

Visits: 372

امکان ارسال دیدگاه وجود ندارد!