لحظات

لحظات,تعادل عاطفی معتاد,واقعیت اعتیاد,وسوسه نفسانی معتاد,بهبودی و اتحاد

اوایل ورودم به NA و در مقطعی از بهبودی، در مورد مراقبه تردید داشتم. من که در یافتن توجیه ی منطقی برای حمایت از مقاومت در برابر تلاش مهارت داشتم ، متنی در قسمت “چگونگی عملکرد” را در این زمینه برای خود توجیه کردم که: برای آن دسته از ما که دعا نمی کنند، مراقبه تنها راه کارکرد این قدم می باشد.” احساس بی نظیری داشتم: من تنها کسی هستم که مراقبه نمی کند، پس دعا تنها راه کارکرد این قدم بود .

همچنان که با قدم یازدهم آشنا شدم، از راهنما و دیگر اعضا پرسیدم: “چرا مراقبه ؟” جواب ساده است ؛ اگر می خواهم از تمامی مزایای NA بهره مند شوم، می بایست تمایل داشته باشم که همه اصول آن را تمرین کنم، نه فقط قسمت های انتخابی، البته مجبور به مراقبه نیستم ؛ در صورت انتخاب می توانم به مزایای محدود یک برنامه محدود رضایت دهم.

نشریات ما برخی از این مزایا را شرح می دهند: ” آرام کردن ذهن از طریق مراقبه ، آرامشی درونی به همراه می آورد” و “تعادل عاطفی یکی از نتایج مراقبه می باشد.” قدم یازده نمی گوید ما از طریق دعا یا مراقبه خواستیم، پس شروع به تمرین کردم.

در ابتدا متزلزل و نامطمئن شروع کردم، با همان ذهن باز اما کوته بینی که هر یک از قدم ها را با آن شروع کردم، تقریباً یک سال طول کشید تا بصورت ظریف اما عمیقی، تغییراتی که مراقبه ایجاد می کند را درک کنم.

برای من ، ظرافت ها اغلب کارساز نیستند، قبل از اینکه اقرار کنم به کمک احتیاج دارم ، به غیر قابل اداره کامل نیاز داشتم، در مورد مراقبه هم همینطور بود، من به یک تجربه غیر قابل انکار و بی پروا نیاز داشتم، و اولین تجربه این چنینی ام در طبیعت بود.

روی نیمکتی بالای صخره ای شیب دار و جنگلی نشسته و مشرف به غروب خورشید، اقیانوس آرام بودم، ساکت شدم، و رهایی از افکار خودمحورانه ای را یافتم و از محیط اطاقم آگاه تر گشتم.لحظات,تعادل عاطفی معتاد,واقعیت اعتیاد,وسوسه نفسانی معتاد,بهبودی و اتحاد

از میان موهای روی دست و سرم صدای باد شدیدی که از طرف اقیانوس به سمت صخره ها در حال وزش بود را احساس می کردم، بوی نمک دریا را می شنیدم که در همه جا نفوذ می کرد.

من انرژی این مکان جادویی را می دیدم که همه را شاد می کرد، در حالیکه زنان و مردان در ساحل پایین تر قدم می زدند، کودکان در آب و شن بازی می کردند، سگها یکدیگر را دنبال می کردند و امواج بی وقفه فرود می آمدند. با هر دو چشمم غرق شدن خورشید در آب های دوردست را می دیدم.

سپس برای لحظه ای کوتاه ، آفتاب از غرق شدن باز ایستاد ! سگها از دنبال کردن یکدیگر، کودکان از بازی و زوجین از راه رفتن دست کشیدند! باد ثابتی شروع به وزیدن کرد، تنفس و ضربان قلبم متوقف شد ، برای یک لحظه، لحظه ای ابدی، آن زمان این را می دانستم و اکنون نیز می دانم که وزش باد ثابت نبوده و نیست.

صداها، مناظر، قلب و احساساتم ، هیچ کدام ثابت نیستند، تمام واقعیت در حال ضربان است، در یک ریتم کامل، و من بخشی از آن ضربان هستم، نه دیگر می توانستم جایگاهم در این جهان را انکار کنم و نه ارزش مراقبه را، ذهنم آنقدر باز شده بود که بایستم و اجازه دهم روحانیت را کاملاً تجربه کنم، من بیدار بودم.

امروز، مراقبه یک تمرین روزانه است، هنوز هم تجربیات عمیقی دارم، اما آنها از قاعده مستثنی هستند، در اکثر موارد هیچ اتفاقی نمی افتد ، و من کاملا با آن در صلح و آرامش هستم.

از طریق دعا و مراقبه به این تشخیص رسیده ام که تحت تسلط خودخواهی، خود شیفتگی و منیت خود قرار گرفته ام، با این حال، منیت من، مرا تعریف نمی کند، من این توانایی را دارم که از خواسته های خودخواهانه خود، چشم پوشی کنم و از طریق تمرین دعا و مراقبه، وارد حالتی از آزادی از وسوسه نفسانی شوم.

نفس من عادت دارد که سعی کند تا از همه استثمار کند، مگر به عنوان ابزاری برای جلب رضایت، نفس من از سستی بدنم وحشت زده است، نمی خواهد مجرا های کبدی یا کلیوی من را در نظر بگیرد.لحظات,تعادل عاطفی معتاد,واقعیت اعتیاد,وسوسه نفسانی معتاد,بهبودی و اتحاد

نفس من معمولاً مانند یک قلدر به بدنم دستور می دهد، اینکه به وظایفش وفادار بماند، در حال حاضر و در آرامش حاصل از مراقبه، نفس من سر درگم و کمرنگ است، زیرا تسلیم چیزی است که بیشتر از دَم . . و بازدم . . دَم. . و بازدم باشد.

نفس من راهی ندارد جز اینکه برخی از خواسته های خود را بخاطر آگاهی من کنار بگذارد ، سرانجام، بر روی این واقعیت فوق العاده و غیر قابل درکی که در حال نفس کشیدن هستم، تمرکز می کنم.

چالشی که با نشستن بی سر و صدا و انجام ندادن هیچ کاری غیر از آنچه که هست، فوق العاده است، نفس من حواسم را پرت می کند، چون سعی می کنم فقط تنفس کنم، احساس می کنم ، ذهنم در سفرنامه دیوانه وار خود به این سو و آن سو کشیده می کند.

وقتیکه تمام توجه ام به جای خواسته های بی وقفه نفس ام ، لحظه ای به سمت تنفس ام معطوف شود، ذهنم به آرامی شروع به رد کردن برخی از ادعاهای خود در مورد آگاهی ام می کند و اجازه می دهد تا داده هایی را که به طور معمول فیلتر می کند، وارد شوند، از چیزهایی آگاه می شوم که هیچ ارتباطی با نگرانی های معمول من ندارند: ضربان قلب ، تنفس ، اسکلت ، اندام، خون و محیط واقعی اطرافم.لحظات,تعادل عاطفی معتاد,واقعیت اعتیاد,وسوسه نفسانی معتاد,بهبودی و اتحاد

ناگهان چمن سبزتر و برف درخشان تر می شود، همه چیز برای یک لحظه متوقف می شوند، همچنان که ریتمی که به آن تعلق دارم را تشخیص می دهم ، بهبودی و اتحاد با نیرویی برتر و عاشق، سیاره مان و همه ساکنانش،  می دانم که نیازی به مراقبه ندارم، اما اکنون خواهانش هستم.

“بدون این قدم، بعید بنظر می رسد كه ما بتوانیم بیداری روحانی را تجربه كرده، اصول روحانی را در زندگی خود عمل كنیم یا پیام كافی برای جذب دیگران به بهبودی داشته باشیم.” فقط برای امروز، برای همیشه “به خاطر بهره مندی از ثروت روحانی که پیدا کرده ایم ، سپاسگزارم.” من بیدارم. (گمنام)

یادداشت ویراستار : تمامی نقل قول های نشریاتی این مقاله از تألیف مقاله قدم یازدهم در فصل “چگونگی عملکرد” کتاب پایه عنوان گردیده است.

لحظات,تعادل عاطفی معتاد,واقعیت اعتیاد,وسوسه نفسانی معتاد,بهبودی و اتحاد

 

Visits: 2

امکان ارسال دیدگاه وجود ندارد!