قصه تعطیلات من با NA,دوران مصرف,فروشنده مواد,دنبال مواد مخدر,دوستان انجمنی

قصه تعطیلات من با NA,دوران مصرف,فروشنده مواد,دنبال مواد مخدر,دوستان انجمنی


قصه تعطیلات من با NA,دوران مصرف,فروشنده مواد,دنبال مواد مخدر,دوستان انجمنی

قصه تعطیلات من با NA,دوران مصرف,فروشنده مواد,دنبال مواد مخدر,دوستان انجمنی

من می دانم که اکثر آدم ها دنبال این نیستند که تا آخر عمر برای تعطیلات رفتن یک فهرست جلسات NA را با خودشان یدک بکشند، ولی برای من درست همین طور بوده است.

اشتباه نکنید: قبل از این که پاک شوم، روح بی قرارم مرا وادار می کرد به اکثر نقاط جهان سفر کنم. آن زندگی ظاهرا تیره و ملال آور اکثر معتادان، شامل حال من نمی شد، من ترجیح می دادم دیوانه وار در سراسر دنیا بگردم و از کسانی مواد مخدر بگیرم که به همشهری های خودشان هم رحم نمی کردند، یا نشئه نشئه در هتل های مجلل اروپا وقت گذرانی کنم.

من در تایلند جنس حقي مصرف کردم که نظیرش در دنیا کم پیدا می شود، و به نظرم خیلی باحال بود که همراه با عملی های پاریس نشئه کنم. به دنبال این راه تا افغانستان رفتم و از کلمبیا، قاچاق مواد مخدر کردم.

وقتی پاک شدم بزرگترین ترسم این بود که بهترین روزهای زندگی ام دیگر تمام شده (فقط یک معتاد آن روزها را بهترین روزها می داند!)؛ اما از قضا عکس این اتفاق افتاد.

من هنوز هم روحی بی قرار دارم، شاید حتی بی قرار تر از همیشه من بیشتر دوران مصرفم را در نیویورک سیتی زندگی می کردم و فقط شب های آن جا را دیده بودم. فرصت تماشای موزه ها، معماری شهر، کتاب فروشی ها، پارکها، نمایش های برادوی و بقیه دیدنی ها را از دست داده بودم.

زمانی که پاک شدم، تمام شهر دوباره برایم زنده شد، می توانستم در کافه ای در ویلیج بنشینم و دنیا را برای اولین بار ببینم بدون آن که مجبور باشم در انتظار فروشنده مواد، هر پنج دقیقه یک بار ساعتم را نگاه کنم.

چند سال پاکی داشتم که با یک فهرست جلسات NA در جیب شلوارم و بدون پول یا برنامه خاصی به استرالیا رفتم.

از آن جا که پر از انرژی بودم، تمامی آن قاره شگفت انگیز را سیاحت کردم و هیچ کدام از مکان های شگفت انگیزش را از قلم نینداختم. به جلسات رفتم، خدمت گرفتم و تشکیل خانواده دادم.

ازدواج کردم، بهترین دوست زندگی ام را پیدا کردم و شوهرم، که لغزش کرد و مرد، دختری برایم باقی گذاشت. قصه تعطیلات من با NA,دوران مصرف,فروشنده مواد,دنبال مواد مخدر,دوستان انجمنی

من لغزش کردم، دوباره پاک شدم و زندگی ادامه پیدا کرد. بعد به دلیل شغلم به آسیا رفتم، و در حالی که فهرست جلسات NA در جیب شلوارم بود، دوباره سفرهایم را شروع کردم.

در آسیا به جای این که دنبال مواد مخدر باشم، به دنبال جلسات بودم و اگر جلسه ای پیدا نمی کردم، خودم آن را راه می انداختم. قصه تعطیلات من با NA,دوران مصرف,فروشنده مواد,دنبال مواد مخدر,دوستان انجمنی

من تمامی آن فرهنگ های شگفت انگیز را با چشمانی پاک تجربه کردم. به جلسات تایلند رفتم و آنجا راهنمای کنونی ام را ملاقات کردم؛ و الان بیش از ده سال است که او راهنمای من است.

به همراه معتادانی که زبانشان را درک نمی کردم، گریه کردم وخندیدم. احساس وجد می کردم از دیدن پاک شدن آدم ها در کشورهایی که تا همین چند وقت پیش محل نشئه بازی من بود.

من نیروی برترم را در سفر به جایی کشف کردم که در زمان مصرف، اثری از خدا در آن نمی دیدم. هر از گاهی در این سفرها یک همسفر انجمنی پیدا می کنم و به اتفاق هم، در مکان هایی که تا به حال آنها را ندیده ایم، جلسات جدیدی را کشف می کنیم. قصه تعطیلات من با NA,دوران مصرف,فروشنده مواد,دنبال مواد مخدر,دوستان انجمنی

گاهی معتادی با دیدن نام NA که مثل یک طلسم خوشبختی از گردن من آویزان است، جلو مرا در خیابان می گیرد.

من در سراسر جهان دوستان انجمنی دارم زیرا همه ما مشتاقیم به هم وصل باشیم. ما می دانیم که به همین ترتیب پاک می مانیم: با کمک یک معتاد به معتاد دیگر.

من یاد گرفتم همان طور که روزگاری بهترین مواد مخدر را پیدا می کردم، حالا نزدیکترین همایش های NA را پیدا کنم. قصه تعطیلات من با NA,دوران مصرف,فروشنده مواد,دنبال مواد مخدر,دوستان انجمنی

معتادان در این همایش ها تبدیل به شبکه ارتباطی من شده اند. ما از گوشه و کنار دنیا با هم مکاتبه می کنیم و برای شرکت در همایش های پاریس، کلمبیا، کالیفرنیا، هاوایی یا شهر کوچکی که قرار است اولین همایش NA خود را برگزار کند و نیاز به حمایت سایر معتادان دارد، برنامه ریزی می کنیم.

من در همایش های موتورسوارها، اعضای قدیمی و زنان شرکت کرده ام. چند سال پیش این موهبت به من داده شد تا در همایش NA در پالم اسپرینگز کالیفرنیا صحبت کنم و سکه یک سالگی کوچک ترین خواهرم تنها خواهری که زنده مانده را به او بدهم.

امسال، «بچه وحشی من»، فرزندی که از شوهر در گذشته ام به جا مانده، در استرالیا پاک شد. قصه تعطیلات من با NA,دوران مصرف,فروشنده مواد,دنبال مواد مخدر,دوستان انجمنی

اکنون می دانم که رؤیاهای او هم به واقعیت خواهد پیوست. چند سال پیش، با یک معتاد در حال بهبودی دیگر آشنا شدم و با او ازدواج کردم؛ مردی که حالا تعطیلاتم در NA را با او سهیم هستم، و به این ترتیب بزرگترین آرزوهای زندگی ام به واقعیت پیوست.

ما تقریبا مثل بچه ها با استفاده از نقشه و کتاب، برنامه ریزی می کنیم که کجا برویم، چه چیزهایی را ببینیم و در کدام جلسات مقصد بعدی شرکت کنیم. وقتی از یک همایش جهانی بر می گردیم، پس انداز برای سفر به همایش جهانی بعدی را شروع می کنیم. قصه تعطیلات من با NA,دوران مصرف,فروشنده مواد,دنبال مواد مخدر,دوستان انجمنی

من اکنون در اجزيرة مائویی زندگی می کنم و بهشتی را که تمام عمر به دنبال آن بودم، پیدا کرده ام. زندگی ای دارم که حتی در رؤیاهایم نمی دیدم. شوهری دارم که عاشقانه مرا دوست دارد، و از نعمت وجود دوستان در حال بهبودی و طریقتی معنوی بهره مندم. همه اینها را انجمن معتادان گمنام به من بخشیده است.

 

منبع :  مجله راه na

قصه تعطیلات من با NA,دوران مصرف,فروشنده مواد,دنبال مواد مخدر,دوستان انجمنی

قصه تعطیلات من با NA 

Visits: 3

امکان ارسال دیدگاه وجود ندارد!