دم سوم چگونه بر زندگی من تأثير گذاشت,وابستگی مواد مخدر,باور خودمحورانه,رفتار اجباری معتاد,تصمیم معتادگونه

قدم سوم چگونه بر زندگی من تأثير گذاشت؟

قدم سوم چگونه بر زندگی من تأثير گذاشت,وابستگی مواد مخدر,باور خودمحورانه,رفتار اجباری معتاد,تصمیم معتادگونه

در قدم اول من به این نتیجه رسیدم که علت آشفتگی های درونی و بیرونی من بیماری اعتیاد است که مصرف مواد مخدر. من تحت تأثیراین بیماری، از روی اجبار و بدون داشتن حق انتخاب، طوری عمل می کردم که باعث سرخوردگی، نارضایتی ، دردسر و احساسات دردآور برای خود می شدم. از طرف دیگر برای پوشاندن این احساسات آزار دهنده و فراموش کردن دردهای خود، مواد مخدر مصرف می کردم.

در قدم دوم، متوجه شدم که این عجزها و رفتارهای اجباری، به علت نداشتن سلامت عقل است، چون نداشتن سلامت عقل و باورهای خود محورانه جزیی از وجود من هستند که به تنهایی نمی توانم کاری برای آنها انجام دهم و برای تغییر، باید به یک نیروی برتر از خودم متکی باشم تا با حرکت من و لطف او این کار صورت گیرد.

 اما قدم سوم برای من ماجرای دیگری داشت. در این قدم من اقدامات عملی و تجربه کردن نتیجه ای را که از قدم اول و دوم گرفته بودم، شروع کردم. من دانش و باوری را که از دو قدم قبلی به دست آوردم با عمل کردن و تجربه نمودن در قدم سوم به ایمان و آگاهی تبدیل کردم، به خداوند اعتماد کرده و متعهد شده که زندگی دیگری داشته باشم.

تجربه ی قریب پنج سال پاکی ام نشان می دهد که هیچ راه دیگری برای من وجود ندارد به جز راه پیشنهادی معتادان گمنام. من باید این تصمیم را بگیرم و چاره ای ندارم. در طول این مدت خیلی وقت ها توانستم امورات خود را به خداوند بسپارم. خیلی اوقات هم نسپردم و درد آن را کشیدم. بعضی وقت ها سپردم و دوباره پس گرفتم. ولی هرچه بود به مرور تمایل من برای سپردن اراده و زندگی ام به خداوند بیشتر شد و جالب این که به همان نسبت میزان آرامش و آزادی و رضایت خاطری که احساس می کردم و بیشتر شد. البته این آرامش یک باره ، به دست نیامد و در طول برنامه با کار کردن دوازده قدم و خصوصا ارتباط بیشتر با خدا و از راه دعا به طور نسبی کسب شد.

از این که باید این راه را تا آخر عمر انجام دهم، راضی هستم چون احساس شادمانی و رضایت خاطر بیشتری به من دست خواهد داد.

 روزهای اول خیلی سعی داشتم به سرعت بفهمم که اراده و خواست خداوند برای من چیست؟ راهنمایم خواست که عجله نکنم تا کم کم به قدم های بعدی برسم و فعلا اگر دست از کنترل بردارم و طبق اصول روحانی زندگی کنم و ارتباط خود را با خداوند مهربان، عمیق تر کنم این یعنی سپردن به او. 

 درک این مساله برایم خیلی سخت بود و ارتباط” سپردن به او” وآرامش را نمی فهمیدم. به مرور متوجه شدم که با دست برداشتن از کنترل کردن مردم و اطرافیان، توجه ی من از بیرون قطع شده و فرصتی ایجاد می شود تا کمی بیشتر به درون خود نگاه کنم و با توجه کردن به احساسات، أعمال و افکار خویش، آگاهی ام نسبت به خود بیشتر شده که رسالت بزرگ این برنامه آشنا کردن و شناسایی خودمان به خودمان است. مهم ترین اتفاقی که در این قدم برایم افتاد این بود که از تقلا کردن و دست و پا زدن های بیهوده دست برداشتم و تصمیم گرفتم که با سپردن به او، دیگر پیش از این خود را برای این که وقایع و قضایا را به شکل دلخواه خود در آورم، خسته و مجروح نکنم، عمیقا تسلیم شده و توانستم آرامش بهتری پیدا کنم و چون نتیجه ی خوبی گرفتم، روز به روز تمایل بیشتری به سپردن پیدا کردم.

خداوند بدان گونه که او را درک می کنم

قدم سوم چگونه بر زندگی من تأثير گذاشت,وابستگی مواد مخدر,باور خودمحورانه,رفتار اجباری معتاد,تصمیم معتادگونه

 قبل از آشنایی با برنامه به خداوند اعتقاد داشتم ولی درک درستی نداشتم، خداوندی که اعتقاد داشتم کسی بود که مرا به علت گناهانی که مرتکب شده بودم، دوست نداشت و قرار بود که بعد از مرگ به شدت مجازاتم کند. او خدای بعد از مرگ بود و هیچ نقشی در زندگی امروزم نداشت. منتظر بود که من بمیرم تا خدمتم برسد!

 خود را لایق نمی دانستم که به من کمک کند. همیشه پیش خود فکر می کردم که چرا خداوند معجزه ای در همین دنیا به من نشان نمی دهد تا او را بیشتر باور کنم و از آنجا که بر خلاف تصور باطل من او خیلی مرا دوست می داشت، معجزه را نشانم داد و آن چیزی نبود جز معجزه ی پاکی و محو وسوسه و اجبار به مصرف مواد مخدر.

 برایم خیلی عجیب بود. کاری که در مدت ۲۶ سال، من و هیچ کس دیگری نتوانست انجام دهد و برای من انجام داد. شاید برای شما باور کردنی نباشد ولی در همان جلسه ی اول متوجه شدم که اگر راهی وجود دارد. همین جاست و عجیب این که وسوسه ام از همان جلسه ی اول رفع شد، کجا رفت؟ نمی دانم چرا قبلا این طور نمی شد؟ نمی دانم. من هیچ چیز نمی دانم، فقط می دانم که بدین گونه بود که درک من از خداوند مهربان دستخوش تحول گردید.

نیروی برتر تا حدود سه سالگی

قدم سوم چگونه بر زندگی من تأثير گذاشت,وابستگی مواد مخدر,باور خودمحورانه,رفتار اجباری معتاد,تصمیم معتادگونه

 جمله ی « نیروی برتر بدان گونه که او را درک می کنید» و در این برنامه مرا به فهم جدیدی راهنمایی کرد. با کسب تجربه از دوستان بهبودی و برنامه و رجوع به قلب خود، خداوند من خدایی شد که نه تنها مجازاتم نمی کند بلکه دوستم دارد و بسیار مهربان است. چه دلیلی محکم تر از این برای مهربانی خدا که مرا به سوی انجمنی هدایت کرد تا پاک شوم و نجات پیدا کنم؟

بر خلاف افکار قبلی ام. من برای کمک گرفتن از او به هیچ گونه دانش و اطلاعات خاصی نیاز ندارم، فقط اگر طبق اصول روحانی NA زندگی کنم مرتب کمک های بیشتری از او دریافت خواهم کرد. همه ی این دستاوردها را در قدم سوم و با سپردن به او کسب کردم. من ازعهده ی انجام همه ی کارها بر نمی آیم ولی توانایی های او نامحدود است.

برداشت و درک فعلی از خداوند

قدم سوم چگونه بر زندگی من تأثير گذاشت,وابستگی مواد مخدر,باور خودمحورانه,رفتار اجباری معتاد,تصمیم معتادگونه

 در آستانه ی پنجمین سال پاکی، بعد از انجام قدم ها و پیشرفت در برنامه و خصوصا تجربه ی آزادی و رهایی از یکی دیگر از وابستگی هایم که به صورت یک معضل جدی، هستی و روحانیت مرا تهدید می کرد، تغییرات خوبی در زندگی ام ایجاد شده است. با کنار گذاشتن کنترل و تلاش نکردن برای تغییر مردم مطابق میل خودم، درک من نسبت به قبل اصلاح شده است. من با حفظ ارتباط روزانه با خداوند مهربان، در حال حاضر خدا را حقیقتی در درون خود و همراه خود می بینم که به من کمک می کند تا نلغزم و مواظب من است چون من به یادش هستم. یادش برای من کار می کند و شادی آفرین و آرامش بخش است. هر چه بیشتر به اصول روحانی و انجام آن ها، متعهد می شوم به من نزدیک تر می شود. در حال حاضر مشکلات من به دو دسته تقسیم می شوند. یکی مسائل درونی یعنی مشکلات روحی، احساسی و عاطفی که اصلی ترین مشکل زندگی ام بوده و هستند. این دسته از مشکلات به محض توجه به درون خود و ارتباط با او یا برطرف شده و یا کم رنگ می شوند و آرامش بر قرار می گردد. آن وابستگی ام که می رفت تا همه چیز من را بگیرد که تنها با دعا و مراقبه رفع شد بلکه در حال حاضر به محض این که دوباره احساس قبلی و یاد و خاطره ی آن به من دست می دهد و وسوسه غالب می شود به طور اتوماتیک توجه قلبی من به خداوند جلب شده و آرامش جایگزین آن وسوسه و احساس بد می گردد. یعنی مساله ای که قبلا بیش از هر چیز آزارم می داد حالا خود وسیله ای جهت آرامش و برگشت به درون و ارتباط با خداوند گشته است. دوم مسائل بیرونی ام هستند مثل کسب درآمد بیشتر و ثروتمند شدن و … به لطف اصولی مانند پذیرش و تسلیم به این باور رسیده ام که هر چیزی را که بخواهم، می توانم به دست آورم ولی بهایش را باید بپردازم. مثلا اگر من ماشین بهتری می خواهم باید به ساعات کار خود اضافه کنم تا بتوانم پس انداز بیشتری داشته باشم. راه میان بری در کار نیست. من اولویت اول در زندگی را حفظ پاکی و کسب احساس بهتر و آرامش بیشتر می دانم و گنج واقعی برایم آرامش درون است و این گنج با مراجعه به درون و ارتباط با خدا همیشه در دسترس من است و بابت این موضوع پیوسته خدا را شاکرم.

تصمیم گیری

قدم سوم چگونه بر زندگی من تأثير گذاشت,وابستگی مواد مخدر,باور خودمحورانه,رفتار اجباری معتاد,تصمیم معتادگونه

یکی از مشکلات زندگی من، تردید در انجام کارهاست. من کارهایم را با شک و تردید انجام می دهم. چون می ترسم نتیجه مطابق میلم در نیاید، همیشه دیگران برایم تصمیم می گیرند. رئیسم برای نحوه ی انجام کار، همسرم برای نحوه ی اداره زندگی و ….. من از دخالت کردن و همکاری می ترسم. زندگی من به شکل انفعالی است و هیچ وقت عمل کننده نیستم بلکه همیشه فقط واکنش نشان می دهم. خیلی وقت ها تصمیم می گیرم و مدتی هم روی حرفم هستم ولی دوباره فراموشم می شود و به روال قبلی می گردم. من از تغییر می ترسم و موجودی عادت پیشه هستم، از نوآوری وحشت دارم و روال کهنه و قدیمی را ترجیح می دهم. حالا با همه ی مشکلاتی که شرح دادم در قدم سوم از من خواسته شد که تصمیم بگیرم تا اراده و زندگی خود را به مراقبت خداوند مهربان بسپارم، طبیعی است که کار آسانی نبود.

در تصمیم به واگذاری و سپردن هم مثل سابق عمل می کردم. یک روز روی حرفم بودم، روز دیگر روش قدیمی، ساعتی این گونه و زمانی آن گونه. ولی به مرور و با تمرین و مشارکت کردن در جلسات در مورد «سپردن به خدا» به تدریج این کار برایم آسان شد.

اراده و زندگی

قدم سوم چگونه بر زندگی من تأثير گذاشت,وابستگی مواد مخدر,باور خودمحورانه,رفتار اجباری معتاد,تصمیم معتادگونه

اراده ی شخصی من همیشه بر پایه ی منافع فردی، لذت جویی، تأیید طلبی، غرور و خودنمایی و در یک کلام امنیت به و خود محوری استوار بوده است. قبل از آشنایی با برنامه همیشه طوری عمل می کردم و حرف میزدم که رضایت دیگران را فراهم آورم، بیشتر و بهتر بخورم، بیشتر بخوابم، بیشتر لذت ببرم و بیشتر تایید دیگران را به دست آورم. چون برای تأمین حس خود محوری و ارضای نفس در بیرون از خودم به جستجو بودم ناچارا همیشه توجهم به بیرون بود. در بیرون از خودم همیشه شرایط و مردم مقصرند. توجهم همیشه به کمبودها، خشونت ها، تجاوزها و مسائل منفی است، در نتیجه زندگی ام پیوسته آشفته بود و احساس ترس ، اضطراب ، غصه و رنجش مرا آزار می داد.

از رفتار فرزندم که مطابق میل من نبود، رنج می بردم و در منزل دعوا و مرافعه و درگیری بود. می خواستم به همسرم بفهمانم که نباید راجع به دیگران غیبت کند، زیاد با تلفن حرف نزند، بچه ها را لوس نکند و هزاران مسأله دیگر. در محل کار همیشه از این که خواسته ام بر آورده نمی شد از رئیس و همکارانم گله مند بودم. خلاصه همه چیز بر خلاف میلم بود. مجموع این شرایط زندگی ام را آشفته می کرد، اراده و زندگی ام در خدمت کنترل و قضاوت بیرون از خودم قرار داشت و همیشه احساس نارضایتی و نومیدی می کردم.

واگذاری و سپردن

قدم سوم چگونه بر زندگی من تأثير گذاشت,وابستگی مواد مخدر,باور خودمحورانه,رفتار اجباری معتاد,تصمیم معتادگونه<تصمیم معتادگونه

خیلی طول کشید تا من درک واضحی از «سپردن» پیدا کردم ولی چون در برنامه بودم و سعی می کردم طبق اصول زندگی کنم بدون آن که خود متوجه باشم در حال گذراندن فرآیند «سپردن» بودم. من فکر می کنم سپردن یعنی رها کردن و نچسبیدن به خواسته ها، توجه به درون و افکار و احساسات. من تا زمانی که با اصرار از همسرم می خواستم رفتارش را عوض کند، اوضاع بدتر می شد. این در شرایطی بود که آنها به مدت ۲۶ سال مصرف مرا تحمل کرده بودند ولی من در آن زمان با یک سال پاکی می خواستم که آنها طبق اراده ی من زندگی کنند! از پسرم مصرانه می خواستم که رفتارش را عوض کند، چون من پاک شده ام همه باید در جهت سرخوشی من رفتار خود را عوض کنند! علت خودخواهی های من این بود که هنوز با قدم سوم آشنا نشده بودم و لزوم رها کردن کنترل مردم را درک نمی کردم.

ولی سرانجام در قدم سوم یاد گرفتم که کنترل را باید رها کنم و جالب این که به مرور اوضاع بهتر شد. در مورد کنترل نکردن، موفقیت های خوبی به دست آوردم و آن را به خدا سپردم ولی در مورد آن وابستگی خاصی که قبلا ذكر كردم، توفیق چندانی به دست نیاوردم زیرا به دلم نمی خواست که آن را هم «بسپرم» از این بابت خیلی درد کشیدم. راهنمایم از من خواست حالا که تمایل به سپردن این موضوع خاص نداری، لااقل برای «تمایل به سپردن » دعا کن. در این جا یاد گرفتم که باز هم باید دعا کنم و به خدا پناه ببرم. فهمیدم که اگر در سپردن به او شل کن، سفت کن راه بیندازم. آن نقص اوضاع مرا آشفته می کند و چه بسا مرا تا مرز لغزش پیش ببرد که خیلی ها را برده.

 خلاصه آن قدر درد کشیدم تا عاقبت تسلیم شدم. یعنی چاره ای جز سپردن نداشتم ولی بعد از واگذاری و رها کردن متوجه شدم که چقدر زندگی ام بدون آن نقص بهتر و شیرین تر شده است و لذت های روحانی بهتری هم وجود دارد که من تا قبل از قدم سوم از آن بی اطلاع بوده ام. در سپردن به او، من خود را کنار نمی کشم و این طور نیست که منفعلانه فقط نظاره گر اوضاع باشم. مثلا در مورد پسرم، من به انجام وظایفی که نسبت به او بر عهده ام بود، ادامه دادم، عشق خود را نثارش کردم، جبران خسارت نمودم. امکانات تحصيل در مدارج بالا را برایش فراهم کرده و بقیه امورش را به خدا سپردم، هنوز هم رفتارش با من زیاد خوب نیست ولی خیلی بهتر شده است. الان هم هر وقت در دو رنجی پرایم پیش می آید میفهمم که حتما موضوعی در زندگی ام هست که به آن چسپیده ام و آن را به خداوند واگذار نکرده ام.

برای من سپردن یعنی عمل کردن از روی آگاهی. من هر وقت عمل می کنم یعنی سپرده ام. هر وقت از روی احساس اجبار کاری را انجام می دهم و طبق میل شخصی ام حرکت می کنم یعنی نسپرده ام. من وقتی وضعیت موجود را پذیرفته ام یعنی سپرده ام. وقتی برای یک میل شخصی مقاومت می کنم و می جنگم یعنی نسپرده ام. سپردن یعنی پذیرفتن چیزهایی که قادر به تغییرش نیستیم، سپردن یعنی تلاش در جهت تغییر چیزهایی که توانایی اش را داریم.

مجله پیام بهبودی پاییز1385 قدم سوم چگونه بر زندگی من تأثير گذاشت,وابستگی مواد مخدر,باور خودمحورانه,رفتار اجباری معتاد,تصمیم معتادگونه

دم سوم چگونه بر زندگی من تأثير گذاشت,وابستگی مواد مخدر,باور خودمحورانه,رفتار اجباری معتاد,تصمیم معتادگونهدم سوم چگونه بر زندگی من تأثير گذاشت,وابستگی مواد مخدر,باور خودمحورانه,رفتار اجباری معتاد,تصمیم معتادگونه

Visits: 775

امکان ارسال دیدگاه وجود ندارد!