صرف نظر از سن,اسم معتادان گمنام,تا گلو در اعتیاد,بزم مواد مخدر,احتیاج به بهبودی

صرف نظر از سن,اسم معتادان گمنام,تا گلو در اعتیاد,بزم مواد مخدر,احتیاج به بهبودی


صرف نظر از سن

صرف نظر از سن,اسم معتادان گمنام,تا گلو در اعتیاد,بزم مواد مخدر,احتیاج به بهبودی

اولین عضو NA که با او حرف زدم هم سن و سال مادرم بود. سال اول دبیرستان بودم و از تابستان به این طرف چیزی مصرف نکرده بودم. قبلش فقط چند ماه مواد مخدر مصرف کرده بودم؛ اما همان چند ماه بدترین روزهای عمر من بود. در عرض مدت کوتاهی مرا تحت نظر پلیس قرار داده بودند، از دبیرستان بیرونم انداخته بودند، و والدینم مجبورم کرده بودند که خودم را به بازپروری معرفی کنم.

هم از این که مشکل دارم با خبر بودم، هم از این که کمک لازم دارم. اسم معتادان گمنام را اولین بار در جزوهای در همان باز پروری دیدم. دستم چندان برای انتخاب باز نبود، این شد که تصمیم گرفتم امتحانی بکنم. اولین چیزی که با ورود به NA متوجه شدم این بود که همه سن و سال شان خیلی از من بیشتر است. به ندرت می شد اعضای جوان تری را پیدا کرد که مثلا فقط ده سال از من بزرگتر باشند.

موقعی که که این جماعت مشغول نشئه بازی بودند من هنوز به دنیا نیامده بودم. وقتی من در مهد کودک بازی می کردم، این جماعت مشغول ساقی گری بودند، دستگیر می شدند و تا گلو در اعتیاد فعال فرو رفته بودند. من چه چیز مشترکی ممکن بود با این ها داشته باشم؟

اما هنوز حتی جلسه شروع نشده بود که جواب این سئوال معلوم شد؛ وقتی یکی عضو NA که سن مادر مرا داشت، از من پرسید آیا معتاد هستم؟ اولین بار بود کسی چنین چیزی از من می پرسید و من نمی دانستم چه بگویم. لازم نبود بگویم. احساسش کردم. رشته پیوندی میان ما بود که از سن و سال فراتر می رفت : من این پیوند را از صدای آن زن، از نگاهش، و در وجودش احساس می کردم.

چیزی در آن مکان بود که من پیش از این هرگز تجربه نکرده بودم و دل می خواست باز هم آن را حس کنم.

صرف نظر از سن,اسم معتادان گمنام,تا گلو در اعتیاد,بزم مواد مخدر,احتیاج به بهبودی
رفتم و آن آخر آخر نشستم. هیچ کدام از حرفهایی که در آن جلسه زده شد یادم نیست، فقط یادم هست که این جمله را از میان خواندنی ها شنیدم: «هر کسی می تواند صرف نظر از سن به ما بپیوندد.» و این همان چیزی بود که تشنه شنیدنش بودم.

چنان نا امیدانه محتاج یکرنگی و احساس تعلق بودم که این کلمات را قاپیدم و پایم به جلسات باز شد. هر چه بیشتر به مشارکت ها گوش میدادم، کم تر به تفاوت سنی فکر می کردم. وقتی بعد از یک جلسه با اعضا خوش و بش می کردم و می رفتیم شامی با هم بخوریم، «بزرگتر» بودن آنها ، رنگ می باخت و با هم دوست می شدیم. وقتی از احساساتم برایشان می گفتم، واکنش شان چنان فهیمانه بود که از هیچ کدام از آدم های غیر معتاد هم سن و سال خودم نمی توانستم ببینم.

صرف نظر از سن,اسم معتادان گمنام,تا گلو در اعتیاد,بزم مواد مخدر,احتیاج به بهبودی
حالا من سال سوم دبیرستان هستم و طرز زندگی کردنم با بچه دبیرستانی ها خیلی فرق دارد. جمعه شب ها که بیشتر هم کلاسی های من بزم مواد مخدر راه می اندازند، من به گروه NA خانگی ام میروم.

آن جا از احساساتم با دیگران می گویم، از آن چه باید در موردش تلاش کنم، و از این که چه طور ممکن است بتوانم آدم بهتری بشوم. بعد از جلسه هم با معتادانی که دو برابر من سن دارند به گردش می روم. صرف نظر از سن,اسم معتادان گمنام,تا گلو در اعتیاد,بزم مواد مخدر,احتیاج به بهبودی

من هنوز هم در بیشتر جلسه ها کم سن و سال ترین عضو گروه هستم. پاک شدن در سن کم، موهبتی کمیاب و گران بهاست. بهبودی یک روند عمری است، و من خوشحالم از این که سال ها زندگی پیش رو دارم. من به تک تک لحظات این فرصت نیاز دارم.

وقتی فرد کم سن و سالی وارد جلسه می شود، تلاش می کنم حامل این پیام باشم که بهبودی در هر سن و سالی ممکن است. برای کسانی مثل من شاید این فکرها وسوسه برانگیز باشد که من آن قدر مریض نیستم که احتیاج به بهبودی داشته باشم؛ یا من زیاد مواد مخدر سنگین مصرف نکرده ام؛ یا آخر خط من آنقدرها هم آخر خط نبوده. به قول راهنمای من، آخر خط هر کس همان است که از قبر گندن دست بردارد. پیوستن به انجمن ربطی به عرض و طول تجربه های قبلی ندارد.

من تلاش می کنم آنچه را به دست آورده ام در اختیار اعضای جوان تر NA بگذارم ، وقتی برای پیام رسانی به بازپروری های مخصوص نوجوانان می روم، از عمق احساس شاکر بودن می کنم که پیامی به من داده شده است ، اکنون بخت در اختیار قرار دادنش را دارم.

یکی دو سال قبل فرصتی نصیب من شد تا در همایش منطقه مان با عنوان «جوانان در بهبودی» صحبت کنم. من این خدمت را واقعا از اخلاص و فروتنی بر عهده گرفتم.

وقتی چشمم به آن همه نوجوان افتاد، حضور نیروی برترم را احساس کردم. پیش از این هیچ وقت این همه معتاد در حال بهبودی نوجوان ندیده بودم. شبیه تالار کنفرانس دبیرستان بود؛ مملو از معتادان نوجوانی درست مثل خود من. صرف نظر از سن,اسم معتادان گمنام,تا گلو در اعتیاد,بزم مواد مخدر,احتیاج به بهبودی

متوجه شدم که بالاخره این قدرها هم با بقیه فرق ندارم. بعد از جلسه، نوجوانی آمد سراغم و گفت مشارکت من انگار شرح حال خودش بوده. برای من هم بارها و بارها پیش آمده که در جلسه ای بنشینم و احساس کنم سخنران انگار دقیق دارد سرگذشت مرا می گوید، چه سخنران هم سن و سال خودم بوده چه بسیار مسن تر. میدانم همیشه هستند کسانی که بتوانم با آنها هم ذات پنداری کنم، هم به لحاظ تجربه های عینی و هم به لحاظ روحانی .

من تعجب می کنم که اعضای مسن تر گاهی می گویند من خیلی خوش شانس هستم که در سن پایین پاک شده ام. بله، من خیلی خوش شانس هستم، درست مثل سایر اعضای معتادان گمنام. من ترجیح میدهم خودم را عضوی از انجمنی پر از جان های خوش بخت ببینم، نه فردی که به شکلی استثنایی شانس آورده. اگر خودم را از سایر اعضای NA متفاوت ببینم، ممکن است از مسیر بهبودی دور بشوم.

صرف نظر از سن,اسم معتادان گمنام,تا گلو در اعتیاد,بزم مواد مخدر,احتیاج به بهبودی
قضیه این است که هر کسی می تواند به ما بپیوندد و درست مثل دیگران خود را جزئی از برنامه بداند.

هیچ وقت یادم نمی رود در جلسه ای بودم که فقط یک عضو دیگر داشت. هوا کولاک بدی بود، اما از قضا خانه ما به جلسه خیلی نزدیک بود بنابراین هر طوری بود ، من خودم را به جلسه رساندم. آن یکی شرکت کننده، پنجاه سال از من بزرگتر بود. من هنوز به سن قانونی برای کار کردن نرسیده بودم، و او مدتی قبل بازنشسته شده بود. قبلا شنیده بودم که او در مورد احساس تفاوتش مشارکت و دیگران خیلی کوچک تر از او بودند. آن شب، ما در مورد زندگی و تجربه هایمان با هم صحبت کردیم.

جزئیات متفاوت بود، اما احساسات و روحیه ما دو نفر فرق چندانی با هم نداشت. موضوع دیگر از این روشن تر نمی شد. ما انجمنی هستیم با طیف متنوعی از تجربه ها، و هویتی واحد: معتاد در حال بهبودی.

صرف نظر از سن,اسم معتادان گمنام,تا گلو در اعتیاد,بزم مواد مخدر,احتیاج به بهبودی

منبع : کتاب پایه

 

 

Visits: 27

امکان ارسال دیدگاه وجود ندارد!