سفر، ذهن و بهبودی,وسعت می بخشد,معتاد هستم,چنگ بیماری اعتیاد,آکنده از بهبودی

سفر، ذهن و بهبودی,وسعت می بخشد,معتاد هستم,چنگ بیماری اعتیاد,آکنده از بهبودی


سفر، ذهن و بهبودی را وسعت می بخشد

سفر، ذهن و بهبودی,وسعت می بخشد,معتاد هستم,چنگ بیماری اعتیاد,آکنده از بهبودی

پس از سال ها گام برداشتن در مسیر این برنامه، ناخواسته وارد یک دوره پر از مشکلات شدم که روزگار بر سر راهم گذاشته بود. در واقع دوره ای از شکست های پی درپی بود که چند سال طول کشید.

متأسفانه طرز فکر همگانی در جلسات منطقة ما، چیزی بود که من اسمش را «توهم مدیریت» می گذارم؛ به این معنا که معتقد بودند با این برنامه می شود بر همه چیز زندگی مسلط شد؛ و در ضمن سرنوشت و بدبیاری را از بیخ منکر می شدند و آن را به رفتار در آمدن بیماری می دانستند و محکوم می کردند.

این بود که من سخت احساس تنهایی و طردشدگی کردم و دیگر به جلسات نمی رفتم، و طبعا قلبم مملو از رنجش بود.

اما نیروی بر ترم امتحان بعدی را هم سر راه من گذاشت: سفر کاری به اتفاق چند نفر که از قضا خودشان جزو مشکلات من بودند. قرار بود یک هفته آزگار، شب و روز در هتل اسیر این جماعت باشم؛ حتی بعد از ساعت کاری، چون شرکت تصمیم گرفته بود با ترتیب دادن تفریحات دسته جمعی برنامه ریزی شده، نگذارد به ما غریبه های بیچاره بد بگذرد!

سخت در عذاب بودم. همان توی هواپیما نشستن با این جماعت و بدتر از آن، ساعت ها چپیدن توی اتوبوسی که ما را از فرودگاه به هتل می برد، به علاوه شنیدن صدای آنها توی راهرو برای تمام عمرم بس بود و احساس می کردم انگار دارند مثل سایه تعقیبم می کنند. آدم مو به تنش راحت میشد! سفر، ذهن و بهبودی,وسعت می بخشد,معتاد هستم,چنگ بیماری اعتیاد,آکنده از بهبودی

سفر، ذهن و بهبودی را وسعت می بخشد

سفر، ذهن و بهبودی,وسعت می بخشد,معتاد هستم,چنگ بیماری اعتیاد,آکنده از بهبودی

در اوج ناامیدی، دیدم کم کم دارد حالم به هم می خورد از این که معتاد هستم و محرومم از گریز به یک چیز حال عوض کن تا به کمک آن بتوانم این همه مشقت را تحمل کنم.

این جا بود که متوجه شدم در چنگ بیماری اعتیاد گرفتار شده ام و باید کاری بکنم – آن هم فورا. خوشبختانه، وسط این آشفتگی عاطفی و ذهنی، نسخه الکترونیک راه NA به دستم رسید و من غرورم را به دست کم به خیال خودم به کنار گذاشتم، و با خدمات جهانی NA تماس گرفتم تا شماره تلفنی از انجمن در محل اقامتمان در مدت آن سقر بگیرم.

راستش را گفته باشم، سه روز طول کشید تا من به آن شماره تلفن بزنم. در این سه روز خودم را با گشتن با یکی از خانم های همکار که کمتر از بقیه از او بدم می آمد عذاب دادم و مدام با اختراع انواع و اقسام بهانه ها، از خودم در برابر او که می خواست مرا برای رفتن به مشروب فروشی ترغیب کند دفاع کردم؛ و این باعث شد مثل آدم هایی جلوه کنم که در مملکت غریب دست و پایشان را گم می کنند.

خود این قضیه بیشتر عصبانی ام کرد. اگر این خانم می دانست که من قبلا در همین مملکت زندگی و مصرف کرده ام و تمام زیر و بالای این جور زندگی را در آورده اما بالاخره رضایت دادم و به آن شماره تلفن زدم.

آن قدر فکرم مسموم شده بود که راستش انتظار داشتم هیچ کس تحویلم نگیرد. با ترس به بدترین حالتها فکر می کردم. اما در کمال تعجب، مردی که آن طرف خط بود پرسید دوست دارم کسی بیاید دنبالم و مرا به جلسه ببرد یا نه. احساس کردم انگار از غرق شدن نجاتم دادند.

راستش پس از مدتها احساس خوشحالی کردم، او تعارف های مرا که گفتم انتظار ندارم او مثل تاکسی بیاید دنبالم قیچی کرد و فقط پرسید کی میتوانم حاضر بشوم. باورم نمیشد. حسابی هیجان زده شده بودم.

سفر، ذهن و بهبودی را وسعت می بخشد

سفر، ذهن و بهبودی,وسعت می بخشد,معتاد هستم,چنگ بیماری اعتیاد,آکنده از بهبودی

در کمال افتخار و امتنان، به همکارانم گفتم از طرف من از بقیه عذرخواهی کنند چون آن شب با اعضای خانواده ام قرار دارم. و برای اولین بار در دوران بهبودی، از ته دل این حرف را زدم. NA به واقع در حکم خانواده من بود. سفر، ذهن و بهبودی,وسعت می بخشد,معتاد هستم,چنگ بیماری اعتیاد,آکنده از بهبودی

استیو» هر شب می آمد دنبالم، و هر شب هم جلسات عالی و آکنده از بهبودی بود. من توانستم پیام بهبودی را از زاویه ای کاملا تازه دریافت کنم. من به نوعی تازه وارد بودم چون تازه نجات پیدا کرده بودم.

در یکی از جلسات یک جلد ویراست ششم کتاب پایه هدیه گرفتم، و در جلسه بعدی جشن تولد برگزار شد که همراه با سخنرانی و یکی از آن کیک های آبرودار آمریکایی بود که در کشور ما مرسوم نیست).

با همسر استیو و دوستش «جان» هم آشنا شدم. برای شام مرا به رستورانی بردند که یک گروه موسیقی هم در آن اجرای زنده داشت، و یکی از اعضای گروه بعد از اجرا میخک سرخی به من داد و گفت: «یک رسم قدیمی آمریکایی است.» قلب من از شوق به تپش در آمد. آمریکا با گذشته خیلی فرق داشت؛ دورانی که من یک خط در میان در حال مصرف یا خماری بودم، چون دستم به ساقی نمی رسید.

آن موقع قول دادم مطلبی برای مجله راه NA بنویسم، اما هر بار که دست به کار شدم جملات مناسب را پیدا نکردم. سخت مشتاق سفر کاری امسال بودم، و بعد باخبر شدیم که به دلایل اقتصادی این سفر امسال برگزار نمی شود.

خیلی احساس ناکامی کردم. اما بعد یادم آمد که من هنوز به آدمهایی که ملاقاتشان کردم، به انجمن، و به کسانی که کمکم کردند تا با دوستان شهر پراویدنس تماس بگیرم یک مقاله مدیونم که دست کم شاید در مجله خودمان چاپ شود.، از NA در رود آیلند، از خدمتگزاران مورد اعتماد و کارکنان خدمات جهانی NA، و بیش از همه، از دوستان تازه ام استیو، همسرش، و جان، سپاس گزارم .

سفر، ذهن و بهبودی,وسعت می بخشد,معتاد هستم,چنگ بیماری اعتیاد,آکنده از بهبودی

منبع:  مجله راه NA

 

Visits: 13

امکان ارسال دیدگاه وجود ندارد!