روزهای روشن بهبودی

روزهای روشن بهبودی,روزهای تاریک اعتیاد,پسوند معتاد,بیماری کشنده ی اعتیاد

از خداوند مهربان سپاسگزار هستم ، که مرا از روزهای تاریک اعتیاد به روزهای روشن بهبودی هدایت نموده است و فرصت زندگی دوباره ای را به من هدیه کرد ، تا این نامه را برای شما دوستان بهبودی بنویسم.

امروز 7 سال و 17 روز از پاکی من می گذرد ، می خواهم تجربه ی تلخی که در بهبودی داشته ام با شما دوستان بهبودی به مشارکت بگذارم .

حدود 10 سال پیش با مواد مخدر آشنا شدم و بی خبر از روزهای تلخی که در انتظارم بود از مصرف هیچ نوع موادی ، ترسی نداشتم و به طور افراطی موادهای مخدر گوناگون را امتحان می کردم.

کم کم آن دوران خوش به پایان رسید و من اجبار به مصرف پیدا کردم و برای انجام امور زندگی مجبور به مصرف بودم و به خاطر مصرف مواد خیلی از چیزهای زندگی ام را از دست دادم و کل زندگی من در مواد مخدر خلاصه شده بود.

از همه فراری بودم و بیشتر اوقات عمرم را در تنهایی مطلق سپری می کردم ، تا اینکه یک روز به طور کاملا اتفاقی با معتادان گمنام آشنا شدم و با نا امیدی مطلق وارد اولین جلسه NA شدم.

برای اولین بار آغوش گرمی را که سال ها برایم بیگانه بود تجربه کردم و مشارکت هایی در جلسه شنیدم که در تمام عمرم نشنیده بودم ، کلماتی مثل صداقت، روشن بینی، تمایل ،پاک بودن و خداوند و عجیب تر از همه این بود که همه ی آنها خودشان را با پسوند معتاد معرفی می کردند.

با گذشت زمان من یک راهنما برای خودم گرفتم و شروع به کار کردن قدم ها کردم . چند سال گذشت ، چند روز به تولد 5 سالگی ام مانده بود که ،به خاطر مسائل پزشکی به ایالت نیوجرسی رفتم و بعد از آزمایش خون متوجه شدم دچار بیماری ایدز شده ام.

اولین باری که این جمله را از پزشک شنیدم خشکم زد و برایم باور نکردنی بود، نمی دانستم در آن لحظه چه کار کنم یا چه بگویم، می خواستم فریاد بزنم و بگویم دروغی بیش نیست ، ولی واقعیت بود.

بواسطه استفاده از سرنگ آلوده در زمان اعتیاد فعال ام ، این مشکل برای من پیش آمده بود ، بانومیدی و چشم گریان آنجا را ترک کردم، در ایالت نیوجرسی می گشتم و به حال خودم گریه می کردم. روزهای روشن بهبودی,روزهای تاریک اعتیاد,پسوند معتاد,بیماری کشنده ی اعتیاد

از همه متنفر شده بودم، دلم میخواست تنها باشم ، نه دوستان بهبودی ، نه NA و نه هیچ چیز دیگری ، برایم کار نمی کرد و فقط دوست داشتم بمیرم ، روزهایی بود که حتی به زندگی حیوانات حسادت می کردم.

از طرفی بیماری اعتیاد و از طرفی بیماری کشنده ی ایدز و از همه بالاتر برخورد بعضی از دوستان بهبودی که از همه بیشتر مرا آزار می داد، خیلی ها از من فرار می کردند، خیلی ها در مورد من حرف می زدند و خیلی ها هم مرا با آغوش باز پذیرا بودند .

از طرفی خداوند شخص مهربانی را در همان ایالت نیوجرسی سر راهم قرار داد ، که از دوستان بهبودی جدیدم بود و مرا بیشتر از بقیه درک می کرد ، که امروز او ، راهنما و بهترین دوست زندگی من است. روزهای روشن بهبودی,روزهای تاریک اعتیاد,پسوند معتاد,بیماری کشنده ی اعتیاد

ولی باز هم نواقص من فوران می کرد و نقص حسرت گذشته یک لحظه راحتم نمی گذاشت. باتلاقی از ترس مرا احاطه کرده بود، از اینکه در زمان مصرف ام چه کار اخمقانه ای انجام داده بودم  ، بسیار پشیمان بودم ، ولی پشیمانی سودی نداشت. تنها کسی که کمی آرامم می کرد ، صحبت های راهنمایم بود .

به هر حال آن روزها گذشت و با کمک و یاری خداوند و راهنما و دوستان بهبودی پاک ماندم، امروز 2 سال از آن ماجرا گذشته و از آن همه احساسات بد خبری نیست و به آرامش نسبی رسیده ام.

با راهنمایم شروع به کار کردن قدمها کرده ام و فقط به امید روز 8 سال پاکی ام زنده هستم ، و مطمئنا خداوند به من کمک خواهد کرد، من جز خداوند و شما دوستان کسی را ندارم ، برای من و سایر همدردانم در سراسر دنيا دعا کنید، نتیجه اینکه ، با رعایت اصول نهفته در قدم ها، زندگی بدون موادمخدر در سخت ترین شرایط هم روزهای روشن بهبودی ممکن است .

روزهای روشن بهبودی,روزهای تاریک اعتیاد,پسوند معتاد,بیماری کشنده ی اعتیاد

نویسنده : (گمنام)

روزهای روشن بهبودی,روزهای تاریک اعتیاد,پسوند معتاد,بیماری کشنده ی اعتیاد

منبع : مجله ی صدای بهبودی معتادان گمنام

 

 

Visits: 13

امکان ارسال دیدگاه وجود ندارد!