دیگر مجبور به مصرف نیستم

دیگر مجبور به مصرف نیستم,جهنم لغزش,درد و ترس معتاد,شرم و گناه

من معتادی هستیم که پس از لغزش در سال دوم پاکی ام ، که حدود هشت سال طول کشید، به برنامه بازگشته ام، خوب است بدانید که با وجود مصرف بسیار کمتر نسبت به بار اولم، دوران لغزش، از پانزده سال اول مصرفم بالاتر بود.

همان طور که در نشریات ما آمده با پیشرفت بیماری ام، زندان و تیمارستان ، را تجربه کردم و فکر و اقدام به خودکشی و خودزنی شیوه زندگی ام شده بود .

من می خواستم متفاوت باشم،به ظاهر با الكل مشکلی نداشتم و نمی خواستم یک معتاد باشم ،از در خارج شده و وارد جهنم شدم. در این جهنم لغزش، نمی توانستم مصرفم را حتی وقتی در بیمارستان روانی حبس بودم ، قطع کنم. در یکی از آخرین معالجات روانی ام، شب ها مواد انرژی زا مصرف می کردم و صبح ها به من شوک الکتریکی داده می شد. اما چرا هنوز فکر خودکشی داشتم؟* این پرسشی بود که از خودم می پرسیدم .

آخرین باری که بستری شده بودم، هر روز همراه با یک دوست هم مصرفی ؛ پنهانی مشروب و مواد مصرف می کردم و توان قطع مصرف  نداشتم، نمی خواستم زنده بمانم و آسایش را در برنامه ریزی برای خودکشی جستجو می کردم، گم شده بودم ،نا امید و ترسان بودم و در ذهنم مرگ بهتر بود.

مادر دوست هم مصرفي که همیشه مدیون او هستم ، مشکل مرا می دانست. البته از مصرف مان در بیمارستان خبر نداشت و تعدادی از نشریات مربوط به ترک اعتیاد را ، که از اینترنت گرفته بود. برایم آورد. در یکی از آن ها شماره تلفن NA نیز درج شده بود. دیگر مجبور به مصرف نیستم,جهنم لغزش,درد و ترس معتاد

در نامیدی مطلق تماس گرفتم، هیچ کس روی خط نبود، پیغام گذاشتم، دوباره زنگ زدم و پیغام گذاشتم ، روز بعد با من تماس گرفتند: خانمی که زنگ زد ، نامش را به خاطر نمی آورم، اما زندگی مرا نجات داد در حالی که توضیح می دادم به کمک نیاز دارم، کمی با من صحبت کرد.

او از یک شهر دیگر بود، اما با کسی در نزدیکی محله ما آشنا بود که قرار شد با من تماس بگیرد. او به من امید داد، پایان همان روز ، یازدهم سپتامبر (شهریور) ۲۰۰۸، آقایی از منطقه ای که من در آن زندگی می کردم، تماس گرفت. ما کمی صحبت کردیم و او به من گفت مجبور به مصرف نیستم و از امید سخن گفت و این که من دیگر مجبور نیستم به خودم صدمه بزنم.

او برای ملاقات من در بیمارستان، برای روز شنبه هماهنگ کرد، آن روز با روز بعد مصرف نکردم ،،وقتی روز شنبه به ملاقاتم آمد، از مرخصی ام استفاده کردم ، چرا که اجازه نداشتم به تنهایی خارج شوم  و برای صرف قهوه با او رفتم و با هم گپ زدیم.

داستانم را برایش گفتم و ترس و نا امیدیم را با او در میان گذاشتم، پس از سال ها این اولین باری بود که در مورد این چیزها صادق بودم ،او هم با من حرف زد و به من گفت : دیگر مجبور به مصرف نیستم و قرار گذاشتیم آن روز مرا به یک جلسه ببرد ،آن روز هم مصرف نکردم ، منطقه ای که من در آن بودم و جلسه در آنجا برگزار می شد، از جایی که دوره ی اول بهبودی ام را گذراندم ، دور بود. دیگر مجبور به مصرف نیستم,جهنم دیگر مجبور به مصرف نیستم,جهنم لغزش,درد و ترس معتاد,شرم و گناه

دلم نمی خواست با کسانی که پیش از لغزشم، مرا می شناختند، روبرو شوم، چون پر از شرم و گناه بودم، گمان می کردم دیگر مرا نپزیرند، با این حال جلوی در جلسه ،دو نفر که از بار اول بهبودی ام می شناختم، ایستاده بودند.

من ترسیده بودم ، اما آنها با آغوش باز ، عشق و خوشحالی واقعی از بازگشت من، به من خوش آمد گفتند. آنها با من حرف زدند و به آشفتگی حال من گوش کردند و هنوز مرا دوست داشتند .

به من گفتند: مشارکت کن، من هم مشارکت کردم، با درد و ترس هایم گریه کردم. اعضا پس از جلسه مرا در آغوش گرفتند و به من خوش آمد گفته و می گفتند دیگر مجبور به مصرف نيستم و این که دیگر مجبور نیستیم ،تنها بمانم و این که در امانم.

بعد از آن جلسه دیگر مصرف نکردم، آقایی که به ملاقاتم آمده بود قرار گذاشت یکشنبه مرا به جلسه ی دیگری ببرد. من هنوز در بیمارستان بودم و وقتی او نمی توانست، اعضای دیگر مرا هر روز به جلسات NA می بردند .

از آن زمان به بعد هر روز در یک جلسه شرکت می کنم و در حال حاضر در یک محیط نیمه درمانی هستم، همه افرادی که در این داستان همراهم بودند، امروز در زندگی ام حضور دارند. قدم دوازدهم از ما می خواهد تا پیام را به معتادی که هنوز در عذاب است برسانیم و این افراد نه تنها پیام را به من رساندند بلکه آن را برای من مجسم کردند.

آنها برای متن الگو های درخشانی از این که این برنامه چگونه کار می کند، بودند. آنها با برنامه زندگی می کنند، بخشی از قدم دوازدهم می گوید: این اصول را در تمام زندگی خود به اجرا در آوریم» و این افراد چنین کردند، من از اعماق قلبم از آنها سپاسگزارم از آنها و افراد بسیار دیگری که از آن زمان ملاقات کرده ام ،سپاسگزارم.

همه شما زندگی مرا نجات دادید، آنچه را امروز در زندگی ام دوست دارم، تفاوت بسیاری با چند ماه پیش دارد، سپاس از پیام ساده فقط برای امروز: من مجبور نیستم مصرف کنم. تمایل آنها برای به مشارکت گذاشتن آنچه که دریافت کرده بودند، باعث شد من امروز زنده باشم .

دیگر مجبور به مصرف نیستم,جهنم لغزش,درد و ترس معتاد,شرم و گناه

نویسنده : (اسکات – جی)

دیگر مجبور به مصرف نیستم,جهنم لغزش,درد و ترس معتاد,شرم و گناه

 

منبع : مجله NA TODAY

 

 

 

 

Visits: 78

امکان ارسال دیدگاه وجود ندارد!