دهمین همایش جهانی من,کلی آدم پاک,زبان NA,شریک بهبودی

دهمین همایش جهانی من,کلی آدم پاک,زبان NA,شریک بهبودی


دهمین همایش جهانی من

دهمین همایش جهانی من,کلی آدم پاک,زبان NA,شریک بهبودی

ماجراهای سی و دومین همایش جهانی NA. برای من از همان اولین روز ثبت نام اینترنتی شروع شده یعنی از اول دسامبر ۲۰۰۶. یکی از رهجوهایم تلفن زد که: «هنوز ثبت نام نکردی؟» معلوم است که ثبت نام کرده بودم: مدت ها بود که صبورانه منتظر رسیدن روز و ساعات ثبت نام بودم! بعد دیگر همه داشتند از هم می پرسیدند که آیا به همایش میروی؟» و بعد، در دو هفته ای که به شروع همایش مانده بود، ایمیل و پیامک و تلفن بود که بین من و دوستان انجمنی در سراسر آمریکا رد و بدل می شد. من این را می خواستم بدانم: در همایش ۳۲ چه کسانی را خواهم دید؟

دهمین همایش جهانی من,کلی آدم پاک,زبان NA,شریک بهبودی
از سن فرانسیسکو به دنور من توی هواپیما فقط چرت می زدم، ولی هواپیمای دنور به سن آنتونیو تأخير داشت، و من دزدگی چشمم افتاد به آرم NA روی تی شرت زنی که همان نزدیکی ها بود. خودم را معرفي کردم، همدیگر را بغل کردیم؛ و آن وقت بود که سیل معرفی کردن ها و بغل کردن ها راه افتاد. طوری که توجه دیگران به «ما» که منتظر پرواز ۸۴۸ بودیم جلب شده بود. بنا کردیم به گفتگو از همایش های جهانی قبلی که از کی این همایش دیگر سالیانه نبود و دوسالانه شد، همایش تورنتو قبل از همایش شیکاگو بود یا بعدش، و آن همایشی که ژاپنی ها هم برای اولین بار در آن حاضر بودند . و ما چنان برای بغل کردن ریختیم سرشان که نپرس؛ این دهمین همایشی بود که من قرار بود در آن شرکت کنم، و هیجانم درست به اندازه همان اولین باری بود که داشتم با ماشین به همایش جهانی پورتلند (۱۹۹۰) میرفتم .

دهمین همایش جهانی من,کلی آدم پاک,زبان NA,شریک بهبودی
وقتی بالاخره هواپیما در سن آنتونیو فرود آمد، می خواستم بدوم سمت قسمت بار؛ ولی چیزی دیدم که لحظه ای خشکم زد و احساس شکر گزاری غریبی به من دست داد. توی فرودگاه، روی اعلامیه بزرگی نوشته شده بود: «به سی و دومین همایش جهانی NA خوش آمدید!» خانمی رسیدیم! توی تاکسی، برای راننده از همایش گفتم .

جایی که کلی آدم پاک، دست جمعی جشن می گیرند و خوش میگذرانند؛ به هتل که رسیدیم، به سرعت اسمم را در دفتر نوشتم و لباس عوض کردم (هوا حسابی شرجی بود) و بعده بدو بدو رفتم آن طرف خیابان به مقر همایش، مطابق معمول، به کسانی که قبلا برای همایش ثبت نام کرده بودند.

بسته ای می دادند که شامل بعضی از محصولات و اطلاعات مربوط به همایش بود، بسته را گرفتم و رفتم توی صف غرفه فروش محصولات تا آن موقع، حدودا ۱۵۰ نفر را بغل کرده بودم که بعضی هایشان را می شناختم و بعضی هایشان فقط لبخندی به من زده بودند که به زبان NA یعنی بغل بده ؟ مگر نه؟)

دهمین همایش جهانی من,کلی آدم پاک,زبان NA,شریک بهبودی
همین طور که توی صف ایستاده بودم. داشتم دوروبرم را هم برانداز می کردم؛ به محوطه مجاور در بریج هال (بایگاه دفتر خدمات جهانی آپ در همایش نگاه می کردم که پرچم هایی از سقف بلندش آویزان کرده بودند، به جماعتی که توی صف قهوه و شیرینی ایستاده بودند و یادگاری های مختلف NA را با تفاخر به هم نشان می دادند، و به غرفه های مجله راه 94، ثبت جلسه خانگی و فروش نشریات. ایستادن توی صف غرفه محصولات مقداری دنگ و فنگ دارد، ولی من اذیت نمی شوم چون در طول این سال ها در همایش های جهانی NA کلی آدم های حسابی را توی صف غرفه فروش محصولات دیده ام. نوبتم که رسید، برای کامل تر شدن مجموعه ام چند تا لیوان تازه خریدم، و بعد به اندازه جیب و بودجه ام، برای رهجوها و دوستانم در سن فرانسيسكو سوغاتی گرفتم.

نوبت خدمت من در غرفه محصولات ساعت ۷ بعداز ظهر بود؛ بنابراین فرصت داشتم با ملت سلام و علیک بکنم، دنبال یکی از رهجوهایم بگردم، با خیلیها ملاقات بکنم، و باز هم کلی بغل کاسب بشوم. حال و هوای بهبودی چنان قدرتی به من داده بود که یک پایم توی کارگاه ها و جلسات سخنرانی و نمایش های کمدی همایش بود و پای دیگرم توی جلسه قدم با رهجوها و کارهای خدماتی، یک نوبت صندوق داری در غرفه محصولات این فرصت را به من داد که معتادانی از بحرین، کویت، برزیل، کلمبیا، کانادا، ژاپن و همین طور بسیاری از رفقای آمریکایی را در آغوش بگیرم کمک به غرفه راه NA این بخت را به من داد که با دخترهای جیمی کی و عضو دیگری از ژاپن دیدار کنم.

هنگام خدمت در هر دوی این غرفه ها. شانه به شانه آدم های بسیار نازنینی کار کردم؛ هم از دست اندرکاران دفتر خدمات جهانی NA، و هم از سایر بروبچه های خدمت گزار مدتی هم با راهنمایم بودم که ساکن میسوری است و با چند تا از رهجوهایم که از ویسکانسین و نوادا آمده بودند. دوباره بعضی از رفقای قدیمی را پیدا کردم، از جمله معتادهایی از منطقه میدوست که من آن جا پاک شدم و نه سال اول بهبودی هم آنجا بودم؛ همین طور دوستانی از نیویورک، هاوایی، و جاهای دیگر. با دوستان قدیم و جدید هم سفره و شریک بهبودی شدم. بعضی ها بودند که من فقط در همایش های جهانی می بینم شان، کسانی که سالها بود دلم برای شان تنگ شده بود . و چنان از دیدن شان خوشحال شدم که نگو! توی اتوبوس که به آلمادوم (مقر برگزاری همایش) می رفتیم، از شنیدن همهمه ای که به زبان های مختلف دورمان در گرفته بود حال خوشی پیدا کرده بودم، که انجمن ما چه عالم گیر شده است.

دهمین همایش جهانی من,کلی آدم پاک,زبان NA,شریک بهبودی
بعضی از ماجراها همینها بود. اما حال و هوای همایش را به این آسانی ها نمی شود وصف کرد. دل من لبریز از احساسات بود. چنان حس شکرگزاری غریبی داشتم که به وجد آمده بودم، و از هیبت و عظمت این رویداد تنم مور مور می شد، نظاره مهربانی اعضای انجمن در حق یکدیگر، آداب دانی شان در جمع، و حمایت شان از تازه واردها، تجسم مفهوم عشق بود، شاهدی بر حضور نوعی نیروی برتر بود در سن آنتونیو، من این آرمان را حي و حاضر پیش چشمانم دیدم که هر معتادی (حتی من) می تواند مصرف مواد مخدر را قطع کند، وسوسه مصرف را از دست بدهد، و راه تازه ای برای زندگی کردن پیدا کند .

دهمین همایش جهانی من,کلی آدم پاک,زبان NA,شریک بهبودی

منبع : مجله راه NA 

 

Visits: 9

امکان ارسال دیدگاه وجود ندارد!