خطاب به تازه وارد عزیز

خطاب به تازه وارد عزیز,احساس تنهایی معتاد,عواقب مصرف مواد,آرامش رهایی معتاد,تمرین بهبودی

اولین باری بود که به یک جلسه NA می رفتم، احساس تنهایی، درماندگی و ناامیدی می کردم و فکر می کردم تنها کسی بودم که نمی خواستم در آنجا باشم، یکی از اعضا، از روی پمفلت چنین خواند: “ تنها لازمه ی عضویت، تمایل به قطع مصرف است ، من چنین تمایلی نداشتم، اما تمایل داشتم که فقط عواقب مصرف ام را متوقف کنم.

به خودم می گفتم: “تو به اینجا تعلق نداری و جایت اینجا نیست، تا آنجایی که مقدور بود، از وسط جلسه فاصله گرفته و نزدیک درب خروجی نشستم، می خواستم بلافاصله پس از به پایان رسیدن آن جلسه ی طاقت فرسا، از آنجا فرار کنم.

خیالی که در ذهن ام وجود داشت، دائما در حال وزیدن بود و من اصلا از این حالت خوشم نمی آمد، سعی کردم تمرکزم را متوجه هر موضوع دیگری بکنم و برای چند لحظه توجه ام به جملات کوتاهی که دیگران مشارکت می کردند جلب شد، ذهنم مرتبا با من حرف میزد و افکار جدیدی توأم با تجربه، نیرو و امید دیگران، که در آن مقطع وراجی به نظرم می رسید، سراغم می آمد.

در آن زمان با الگوی افکارم که اکنون برایم عادی شده، آشنا نبودم، آنچه که افکار و توجه مرا به خود جلب می کرد، پرحرفی دیگر اعضا نبود، بلکه واژه ها و جملات کوتاهی بود که در میان مشارکت ها به گوش می خورد. خطاب به تازه وارد عزیز,احساس تنهایی معتاد,عواقب مصرف مواد,آرامش رهایی معتاد,تمرین بهبودی

یکی از اصطلاحاتی که توجه ام را به خود جلب کرد این بود : “اگر بیش از حد نزدیک درب ورودی جلسه بنشینی توسط گرگ ها ربوده خواهی شد! یا چیزی مشابه آن، خیلی سریع مفهوم اصطلاحاتی را که برخی از اعضا عنوان می کردند، درک کردم.

یکی دیگر از اعضا به نکته ای دیگر اشاره نمود: ” هیچ مشکلی را نمی توان با همان افکاری که آن مشکل را ، ایجاد کرده اند حل نمود و برای حل آن مشکل به افکار وسیع تری نیاز است، با شنیدن این جمله به خود آمدم، تا آن لحظه متوجه نشده بودم که برای تغییر دادن شرایطم، باید اول طرز تفکرم را تغییر دهم.

خطاب به تازه وارد عزیز,احساس تنهایی معتاد,عواقب مصرف مواد,آرامش رهایی معتاد,تمرین بهبودی
با نگاهی به اعضای دیگر در اطراف جلسه سعی کردم به مشارکت دیگران توجه نکنم و یک باره چشمم به کلمه ی “آرامش که روی یکی از بنرها ، نوشته شده بود، افتاد.

سپس وزش طوفان مجددأ در ذهنم شدت گرفت و من دنبال چیز دیگری گشتم تا افکارم را از آن منحرف کنم، مشارکت یکی دیگر از اعضا توجه ام را جلب کرد و دلیل آن صداي خونسرد و اطمینان بخش مشارکت کننده بود، سپس زمانی که در فکر پیدا کردن مورد دیگری برای جلب توجه ام بودم، عضو دیگری چنین مشارکت کرد: “ آرامش رهایی از طوفان نیست، آرامش آسایشی است که در اینجا بدست می آوریم”.

از خودم پرسیدم : آیا این اشخاص قادرند افکار مرا بخوانند؟ و بلافاصله متوجه شدم که جواب این سؤال منفی است و موضوع، چیز دیگری است، به نظرمی رسید که علیرغم تفاو تهایی که بین افراد مختلف وجود داشت، نقاط تشابه زیادی نیز در میان آ نها دیده می شد و درک این واقعیت برای منِ تازه وارد کمی مشکل بود.

باید دلیل خوب و موجه ای برای اینکه من به آنجا تعلق نداشتم پیدا می کردم، با استفاده از آن جهلی که در آن مقطع در من وجود داشت توانسته بودم دیوار مقاومتی را در مقابل برنامه بنا کنم.خطاب به تازه وارد عزیز,احساس تنهایی معتاد,عواقب مصرف مواد,آرامش رهایی معتاد,تمرین بهبودی

احساس می کردم که اصطلاحات “نیروی برتر” و “خداوند بدانگونه که او را درک می کنیم ، الفاظی مذهبی بودند و انجمن هم یک فرقه ی شبه مذهبی بود، روی قسمت جلوی صندلی ام نشستم و مغرورانه به خودم گفتم آها..، من به ماهیت این اشخاص پی برده ام، این جا نوعی مذهب را به آدم یاد می دهند.

همین که غرور و خودپرستی ام عود می کرد با شنیدن جمله ی دیگری از مشارکت کننده ی بعدی، آن تبدیل به فروتنی وحس خجالت می گردید: ” انجمن ما یک برنامه مبتنی بر اصول روحانی است و این اصول ما را متحد می سازد، متوجه عدم آگاهی خود شده و کمی از خودم خجالت کشیدم.

خطاب به تازه وارد عزیز,احساس تنهایی معتاد,عواقب مصرف مواد,آرامش رهایی معتاد,تمرین بهبودی
باز هم به جلسات بازگشتم اما دلیل این کار را نمی دانستم، در ابتدای جلسه این جمله را شنیدم: اگر طی ۲۴ ساعت گذشته مواد مصرف کرده اید، لطفأ از مشارکت خودداری کنید، اما خواهش می کنیم ، در جلسه حضور داشته باشید.

پمفلت های مختلف طبق معمول خوانده شدند، متوجه سکوت کاملی شدم که در جلسه حکم فرما بود، به دیگر اعضا نگاهی انداختم و به خودم گفتم : فقط یکی دو نفر از این اعضا طی ۲۴ ساعت گذشته مواد مصرف نکرده اند، سپس احساس کردم که دیگران داشتند به من نگاه می کردند و به خودم گفتم: اگر ساکت بمانی فکر می کنند تو مصرف کرد ه ای.

غرورم به من گفت که باید چیزی بگویی تا آنها این فکری را درباره تو نکنند، بدون اختیار گفتم: سلام اسم من کوین است و طی ۲۴ ساعت گذشته مواد مصرف نکرده ام.

وقتی که همه گفتند، سلام کوین و برایم دست زدند، خجالت کشیدم و گونه هایم سرخ شدند، دیگران همه به من نگاه کردند و احساس کردم انتظار داشتند حرف های بیشتری بزنم، اما توانایی این کار را نداشتم و احساس حماقت شدیدی به من دست داد.

در مابقی جلسه منتظر ماندم تا کسی راجع به من صحبت کند و مرا مورد تمسخر قرار دهد، امیدوار بودم که این اتفاق می افتاد تا بهانه ای برای ترک جلسه و باز نگشتن به آنجا به دست می آوردم، اما این اتفاق نیفتاد و در عوض آنچه که در جلسه شنیدم، مرا مطمئن کرد که ، تنها این من نبودم که احساس تنهایی، درماندگی و ورشکستگی می کردم، دیگران هم این احساس را داشتند و طوفان مشابه ای را در ذهنشان تجربه کرده بودند. خطاب به تازه وارد عزیز,احساس تنهایی معتاد,عواقب مصرف مواد,آرامش رهایی معتاد,تمرین بهبودی

در سال اول پاکی ام، من به بیش از ۴۰۰ جلسه رفتم، اکنون هم در بهبودی هستم و چهار جلسه را در هفته پر می کنم، با راهنمایم تماس داشته و مرتب او را ملاقات می کنم.

با کمک انجمن و اعضای آن هنوز هم تلاش می کنم، هم خودم و هم بیماری ام را بهتر بشناسم، همانطور که وکلا و پزشک ها به یادگرفتن و تحصیل ادامه می دهند تا در کارشان مهارت بیشتری بدست بیاورند، من هم بهبودی ام را در حد توانم تمرین می کنم،  این پایان کار نیست ، بلکه آغاز آن است . (آوریل، می و ژوئن 2018 ؛ منطقۀ سونوما کاونتی)

خطاب به تازه وارد عزیز,احساس تنهایی معتاد,عواقب مصرف مواد,آرامش رهایی معتاد,تمرین بهبودی

منبع : مجله the voice of recovery  صدای بهبودی na

 

 

Visits: 2710

امکان ارسال دیدگاه وجود ندارد!