خاطره دومین همایش قوچان,تولدمجدد,گام های بهبودی,احساس اتحاد

خاطره دومین همایش قوچان


خاطره دومین همایش قوچان

خاطره دومین همایش قوچان,تولدمجدد,گام های بهبودی,احساس اتحاد

به نام دوست که هرچه هست از اوست

شنیدن خبر دومین همایش شهر قوچان توی اطلاعیه گروه مان خبر خوبی بود. جمعه 16/11/83 از ساعت 10 صبح الی 13  قوچان یکی از شهرهای استان خراسان و به فاصله 130 کیلومتری مشهد قرار دارد. بچه های گروه، تدارک سفر را می دیدند. حتی برف شدید و سرمای هوا توی این تصمیم خللی وارد نمی کرد. من هم به اتفاق چندتا از دوستان با قرار قبلی صبح زود حرکت کردم. حدود ساعت 30/9 صبح بود که به میدان اصلی شهر رسیدیم. از دور تجمع بچه ها و ماشین ها، همه حکایت از استقبال گرم اعضا می کرد. امروزسرمای قوچان برای آنها معنایی نداشت، گوئی همه شهر درخواب زمستانی فرو رفته بود و تنها بیدار دلانی که به یمن طلوعی دیگر و تولدی مجدد شکرگذار پروردگار خود بودند، پاک و هوشیار و بیدار، دستان یکدیگر را به گرمی می فشردند. خوش آمدگوها با کت و شلوار و لباس های آراسته گوئی جشن عروسی شان است، با خنده ای شیرین خوش آمد می گویند و با اشاره دست ماشین ها را به سمت راست ساختمان هدایت می کنند. استقبال گرم و در آغوش گرفتن های صمیمانه و شنیدن صدای گام های بهبودی و سلامتی و تپش زندگی در ضربان دلمان. سر در ورودی سالن رمز موفقیت و ماندگاری انجمن نوشته شده است ” من نمی توانم ولی ما می توانیم” این یعنی باهم بودن، یعنی اتحاد، یعنی دست خدا همراه گروه است. من اگر ما نشویم تنهاییم، تو اگرما نشوی خویشتنی. همهمه و ولوله داخل سالن، گرمای خاصی به آن جا بخشیده بود. بچه های شیروان، بجنورد، درگز، بیرجند، تربت و حتی خیلی از بچه های مشهد که چندوقت بود هم دیگر را ندیده بودند دیداری تازه کردند. چقدر بی تکلیف و ساده، چه زیباست وقتی بدون چشم داشت کسی را دوست می داری سلام های گرم در یک روز بسیار سرد زمستانی. سالن مملو از جمعیت بود، حضور خانواده ها رنگ و جلای دیگری به جمع داده بود و احساس اتحاد و همبستگی را تشدید می کرد. با هر زحمتی بود در گوشه ای از سالن برای خود جائی دست و پا کردم و ایستادم. گرداننده جلسه را با دعوت به سکوت آغاز کرد. به راستی سکوت بلندترین فریادهاست. گوئی مدت ها است کسی در این سالن حضور ندارد. سکوت بود و سکوت. هرکس در دل خود و در سکوت خود ، نجوایی سرداده بود و عهدی می بست و درآن لحظه دریافتیم که سکوت سرشار از ناگفته هاست. جزوه ها خوانده شد و از یکی از دوستان که 4 سال پاکی داشت، دعوت شد که تجربه ای از زندگی گذشته اعتیادی و آشنایی با انجمن و دوران پاکی اش را در اختیار حضار قراردهد، بار دیگر قدرت خداوندی، این رمز اعلای هستی را به وضوح می توانستیم مشاهده کنیم . آنقدر دوران پاکی اش  شیرین و جذاب بود که گوئی می خواست هرچه سریعتر از گذشته اش بگذرد و به زمان حال برسد.

پنداری همه چیز در امروز و در همین لحظه جاری است. گذشته جز خواب و سرابی بیش نبوده است و امروز ما را با خواب و سراب کاری نیست بهبودی یعنی حرکت هرچند اندک. اعتیاد، زن و مرد نمیشناسد. اگر قرار است سقف خانه ای فرو ریخته شود، شرافتی گرفته شود، هویتی از دست رود و انسانیت در غبار دود و دم گم بشود هیچ مهم نیست که از آن کیست، صاحب آن مردی است رنج کشیده یا زنی است داغدار  و همدرد و سخنران بعدی یکی از خانم های قوچان بود. تجربه ای جالب زیبا و درعین حال غم انگیز که همه را در بهتی غریب فرو برده بود. همه در سکوت می گریستند. رهاوردهای خاص زندگی در سکوت پیشکش می شود در این سکوت حقیقت ما نهفته است، حقیقت تو و من صحبت از پژمردن یک برگ نبود. حدیث از دست دادن شریک و همراه زندگی و پاره های وجود مادر بود و دریغ از لحظه ای ابراز وجود در این چندسال و تنها یک صدا است که می ماند “تو را به خدا می سپارم، دوستت دارم ” این را دختر 16 ساله اش می گوید در آخرین لحظه ی جدایی و اوست که امانت را به سرمنزل مقصود می رساند و امروز با قلبی شاد با 2 سال و اندی پاکی در انجمن معتادان گمنام حضور دارد.

بی اختیار چشم هایم خیس می شوند شرمی در گونه هایم می نشیند. اما نه، چه باک، من امروز از این اشک ها شرمنده نیستم. با صدای دست ها به خودم می آیم و شروع به دست زدن می کنم دوستی دیگر با 4 سال پاکی، هدف و ماهیت قدم ها را در قالبی ساده و شیوا برای گروه بیان می کند. خاطره دومین همایش قوچان,تولدمجدد,گام های بهبودی,احساس اتحاد

20 دقیقه تنفس، پذیرایی و گپی گرم صمیمانه بین دوستان به میز نشریات نزدیک می شوم از نشریه “پیام بهبودی” روی میز تعجب می کنم. یک عدد بیشتر نمانده آن را می خرم احساس غرور و گرمای مضاعفی در وجودم احساس می کنم نشریه ای که مال خود ما بود از جنس ما بود خودخواهانه آن را زیر بغل می زنم و خلوتی برای خودم پیدا می کنم و شروع به خواندن آن می کنم. هجوم بچه ها به سالن خبر از شروع مجدد جلسه را می داد. این دفعه سریعتر وارد سالن شده و صندلی برای خودم پیدا کردم. سخنران بعدی دوست جوانی بود که 24 روز دیگر تا 4 سالگی اش داشت و من در حسرت این موضوع که چرا دیرتر از او با انجمن آشنا شدم.

حسادت و خودخواهی، لحظه ای تمام وجودم را تسخیر می کند اما به محض دیدن دوست مسنی که باموهای سپید تازه به انجمن پیوسته است آب سردی بر آتش حسدم ریخته شد. حضور خداوند را حس می کنم و پیام او را با گوش جان می شنوم. همین تنوع و گستردگی است که موجب غنا برنامه ما شده است. جای هر نا امیدی را از ما می گیرد تا امیدوارانه به زندگی و آینده نگاه کنیم. من شرمنده از قضاوت خود در صندلی جابه جا می شوم و گوش هایم را تیز می کنم در عین جوانی، اندیشه های بزرگ در سر می پروراند. داستان زندگی اش را بازگو می کرد درست در شب عروسی خواهرش تصمیم به خودکشی می گیرد ولی از ترس به هم خوردن مراسم عروسی، این تصمیم را به تعویق می اندازد می خواهد که خودکشی کند چرا که توان به دوش کشیدن این همه رنج را نداشت ولی امروز درهمایش قوچان شادمانه اقرار می کرد که: من رنج می کشم پس من هستم. چرا که امروز رنج و درد معنا پیدا کرده است پس قابل تحمل است ما شادمانی را وعده می دهیم اما رنج را تحمل می کنیم. با تشویق جمع صحبت هایش به پایان می رسد.

تا اینجا همه از دستاوردهای برنامه در زندگی شان گفتند و اینکه از طریق این برنامه چه هدایایی دریافت کردند اما وظیفه ما در مقابل این همه سخاوت و بخشش چیست؟ خاطره دومین همایش قوچان,تولدمجدد,گام های بهبودی,احساس اتحاد

سخنران بعدی دوستی بود که مدت 4 سال 8 ماه پاکی داشت و در مورد سنت ها صحبت می کرد از اتحاد گروه ها و بالاترین مرجع تصمیم گیری که همانا خداوند است برای ما صحبت می کرد. از تمایل به عنوان تنها شرط عضویت و از گمنامی و یکی شدن بدون هیچ برتری و کم و کاستی گفت. قطره اشک شوقی حسن ختام صحبت او بود. اما هر مرگ بشارتی است به حیات دیگر، تولد دوباره خود را جشن میگیریم. با اولین اعلام پاکی 24 ساعته سالن منفجر می شود جوانی 17 ساله، حیران و مبهوت از این همه ابراز عشق و محبت، آغوش گرم بچه ها در این هوای سرد زمستانی و به ترتیب یک ماه 60 روز، 90 و… 2 تولد یک سالگی و 2 تولد دو سالگی… و نغمه تولدت مبارک.

و در پایان بار دیگر گرد هم حلقه می زنیم یک زنجیر محکم را شکل می دهیم، یک از حلقه های این زنجیر من هستم یکی دیکر تو هستی و سکوت . دعای آرامش را می خوانیم گوئی قرار است همه جهان از حضور ما،  آگاه شوند تنها صدایی که من می شنوم و از شنیدن آن آرامش پیدا می کنم : خداوندا، آرامشی عطا فرما تا بپذیرم…

خاطره دومین همایش قوچان,تولدمجدد,گام های بهبودی,احساس اتحاد

منبع: پیام بهبودی بهار 1384

Visits: 55

امکان ارسال دیدگاه وجود ندارد!