جا افتادن در انجمن,معتاد بودن,تباهی های اعتیاد,خفت های دوران مصرف,داغ اعتياد فعال

جا افتادن در انجمن,معتاد بودن,تباهی های اعتیاد,خفت های دوران مصرف,داغ اعتياد فعال


جا افتادن در انجمن

جا افتادن در انجمن,معتاد بودن,تباهی های اعتیاد,خفت های دوران مصرف,داغ اعتياد فعال

وقتی پاک شدم فقط ۲۹ سالم بود و می ترسیدم ، همه خیال کنند من برای معتاد بودن قربانی جوان هستیم . راستش بعضی از اعضا دقیقا به همین چشم به من نگاه می کردند ، هیچ کدام از اینها نه مرا می شناختند نه از سر گذشتم خبر داشتند .

اما جوان بودن معنی اش این بود که ، من طعم زندگی و بدبختی هایش را به اندازه بزرگترها نچشیده ام. هیچ کدام از این آدم ها نمی دانستند که من سه سال تمام بود، وقتی فقط ۱۱ ساله بودم ، شاهد عذاب و مرگ تدریجی مادرم بر اثر سرطان بودم . نمی دانستند که اعضای خانواده همه مرا ترک کردند و من مجبور بودم خودم از خودم مراقبت کنم .

من هم مثل همه در این انجمن تباهی های اعتیاد را تجربه کرده بودم. فقط بگذارید بگویم وقتی وارد NA شدم از نظر روحی ورشکسته و خراب بودم. نه عزت نفسی ، نه تشخیصی، نه تفکری – شخصیتم را به کلی گم کرده بودم .

در مشارکت بعضی ها می شنیدم که ۳۰ سال تزریقی بوده اند و تازه بعد از آن ده سال هم متادون مصرف می کرده اند. خب من هیچ وقت هروئین مصرف نکرده بودم و این بود که کم کم از خیلی از اعضا دوری کردم .

می شنیدم که بعضی ها می گویند: من آن قدر مواد نفله کردم ، که تو ، به عمرت ندیده ای و به این فکر افتادم که شاید بهتر است بروم و تا به کارتن خوابی نیفتاده ام و همه چیزم را از دست دادیم، به NA برنگردم .مثلا بیست سال بعد .

به هر حال، شکر خدا من به این فکرها گوش ندادم . من به رغم تمام این به اصطلاح تفاوت ها ، در انجمن ماندم و چیزی را که قرار بود بشنوم، شنیدم ، پیام بهبودی .

جا افتادن در انجمن,معتاد بودن,تباهی های اعتیاد,خفت های دوران مصرف,داغ اعتياد فعال
کم کم با سایر جوانان معتاد در حال بهبودی دوست شدم ، همین طور با معتادان مسنتری که در جوانی به انجمن آمده و مانده بودند. با آن ها بیرون می رفتم و قهوه و غذا می خوردم و خلاصه هر کاری می کردم تا ذهنم را از شیوه زندگی قبلی دور نگه دارم ، تا بالاخره کم کم احساس تعلق در من هم بوجود آمد .

من به پیشنهادهای برنامه عمل کردم – در  ۹۰ روز به ۹۰ جلسه رفتم ، راهنما گرفتم، و بنا کردم به کار کردن قدم ها.

خودم را چسباندم به برنامه – آن یکی عضو کم سن وسال هم همین طور ، به اتفاق هم مشغول کارهای خدماتی شدیم، هر دو با مسن تر ها بیرون می رفتیم و قهوه می خوردیم و هر کاری از دستان بر می آمد می کردیم.

وقتی تک و تنها بودیم و نمی توانستیم بعد از جلسه با دیگران باشیم سخت می گذشت؛ اما بیشتر اعضا ما را پذیرفتند و با ما گرم گرفتند . ما را به چشم معتادانی دیدند که دنبال بهبودی هستیم، به دو تا بچه اما در عمل، جا افتادن من به صورت یک جوان در حال بهبودی یکی دو سالی طول کشید.

بیش تر به این دلیل که در این مدت خیلی از جوان هایی که توی خیابان ها ولو بودند وارد انجمن شدند. آن ها هم شاید همین مراحل را طی کردند، ولی برای آن ها احتمالا ورود به انجمن ، و احساس نزدیکی با دیگران کمی راحت تر بود . چون حالا دیگر بودند کسانی که درست شبیه خودشان باشند.

جا افتادن در انجمن,معتاد بودن,تباهی های اعتیاد,خفت های دوران مصرف,داغ اعتياد فعال
توجه به تفاوت ها برای من خیلی راحت بود، پس به تدریج ياد گرفتم که بیشتر به شباهت ها دقت کنم. حالا که مدتی از دوران بهبودی ام میگذرد می فهم ، همدلی را در گوناگونی پیدا کردن یعنی چه .

بالاخره من در آن حوالی دو نفر دیگر هم پیدا کردم و بعد از آن ، همیشه با هم به جلسات می رفتیم . یکی شان سیزده ساله بود و دیگری پانزده ساله. من بیست سالم بود و می توانم رانندگی کنم، این بود که هر شب می رفتم دنبالشان ،  شاید به دلیل علاقه مشترکمان به موسیقی بود ، یا دست و پا چلفتی بودن مان ، با این که هر سه دنبال بهبودی ای بودیم که ما را به هم پیوند داده بود .

بعضی ها می گویند آدم هایی که بدبختی ها و خفت های دوران مصرف یادشان نمی رود ، پاک می مانند . ما خیلی جوان بودیم، داغ اعتياد فعال روي هر سه نفر ما مانده بود. از لغزش، و از این که مجبور بشویم کارهای زمان مصرف را تکرار کنیم می ترسیدم ، این شد که چسبیدیم به همدیگر .

بعد از جلسه با هم می رفتیم دکه های اغذیه فروشی قدیمی و چپزی می خوردیم، می رفتیم سفر و در جلسه همان شهر های دیگر شرکت می کردیم، و با غذاهای ارزان قیمت شکم مان را پر می کردیم. یک بار با فولکس واگن من تا واشنگتن رفتیم که به سخنرانی راهنمای من در یک همایش گوش کنیم. با همين استیشن من، چهار نفری به همایش جهانی رفتیم و در راه نوبتی می خوابیدیم ، چون پشت ماشین دو نفر بیشتر جا نداشت ، چیزی را از هم پنهان نمی کردیم و نهانی ترین زخم هایمان را با یکدیگر در میان می گذاشتیم و این طوری بود که آن دو سه سال اول را به کمک هم پاک ماندیم .

جا افتادن در انجمن,معتاد بودن,تباهی های اعتیاد,خفت های دوران مصرف,داغ اعتياد فعال

منبع : مجله راه NA

 

Visits: 22

امکان ارسال دیدگاه وجود ندارد!