تسلیم کردن افکار قدیمی

تسلیم کردن افکار قدیمی,به واسطه بیماری اعتیاد,پاکی و بهبودی معتاد,اصول روحانی بهبودی

من امروز دیگر نمی گویم “چرا من؟” بلکه به جای آن می گویم “چرا من نه؟” در معتادان گمنام آموختم که من در این کره ی خاکی با سایر انسان ها برابرم (نه بدتر و نه بهتر از دیگران) تغییر نوع نگاهم به من اجازه داد تا در مسیری که نیروی برترم برایم در نظر گرفته بود رشد کنم، و منش و رفتار من با دیگران، میزان بلوغ روحانی ام را به خوبی نشان می دهد.

به خاطر ندارم از آخرین زمانی که مشتم را گره کرده و به کسی که در ترافیک راهم را قطع کرده بود، فحش می دادم و یا از آخرین باری که فکر انتقام گرفتن از غریبه ای که به دیگری خیانت کرده و صدمه زده بود را در سر می پروراندم، چقدر گذشته است ، اما به راستی این جریان چگونه در زندگی ام شکل گرفت و من چه زمانی درک کردم، که بهتر است “خود واقعی ام” باشم!

آخرین باری که خدا به من کمک کرد تا علیرغم تصمیم باطنی ام برای بد بودن، انسان بهتری باشم، چه زمانی بود؟ فکر می کنم این اتفاق وقتی رخ داد که من در حقیقت فهمیدم که همه چیز در خود من خلاصه شده است.

من به واسطه بیماری اعتیاد، بیماری خودشیفتگی و سایر گرایش هایی که اسیرشان بودم، درکی از واقعیت نداشتم و اگر مسئله ای مستقیما به منافع شخصی من ارتباط پیدا نمی کرد، نمی توانستم به آن علاقه مند شوم و با آن ارتباط پیدا کنم ، در حقیقت، من همیشه برعکس رفتار می کردم و با هر چیزی که من را ناراحت می کرد ، ارتباط برقرار می کردم.

برای مثال اگر با شما دوست بودم، در همان ابتدا ایرادهای تان را پیدا می کردم، تا با این کار ترس و ناامنی های خودم را مخفی نگاه دارم. یک مثل قدیمی می گوید:” آنچه در دیگران می بینی خودت هستی”. تسلیم کردن افکار قدیمی,به واسطه بیماری اعتیاد,پاکی و بهبودی معتاد,اصول روحانی بهبودی

من در واقع مصداق بارزی برای این مثل بودم اما آن را تشخیص نمی دادم، من خودم را انکار می کردم، و از این حقیقت واهی که سالها با آن دست به گریبان بودم، آموختم که تا با مشکلی از لحاظ فکری و عملی روبه رو نشوم از حل آن ناتوان خواهم بود.

این تفکر دلهره آوری بود، من همیشه فکر می کردم که به رفتار خودم مسلط هستم، در صورتی که حقیقتا در رنجش و ترس غوطه ور بودم و نمی خواستم حتی اگر مجبور به تحمل دردهای عاطفی بسیاری هم باشم، تغییر کنم.

جسمی داغان و روحی ورشکسته داشتم اما نمی توانستم به آن اقرار کنم، رنجش چیزی به جز عکس العمل من به گذشته نیست؛ واکنشی احساسی با رنجی فراوان که دائما تکرار، تکرار و باز هم تکرار می شود. تسلیم کردن افکار قدیمی,به واسطه بیماری اعتیاد,پاکی و بهبودی معتاد,اصول روحانی بهبودی

با این حساب، وقتی من دچار رنجش می شوم، اجبارا بارها و بارها احساس بدی درباره همه چیز پیدا می کنم و همانطور که پیشتر اشاره کردم، من همیشه بر عکس رفتار کرده و با چیزهایی که ناراحتم می کنند ، بیشتر ارتباط برقرار می کنم تا چیزهایی که باعث خوشحالی ام می شوند.

وقتی از چیزی می رنجم، دقيقا “دوست دارم” که رفتارهای غیر منصفانه ای که با من شده است را بارها احساس کنم، بدون اینکه بتوانم به گذشته برگشته و چیزی را تغییر دهم.

هدف واقعی از انجام این کار چیست؟ این فرایند، باعث عصبانیت من می شود، عصبی شدن، باعث هیجانات کاذب و دروغین در من می شود و این دقيقة انفعال (تأثیر پذیر) من در زمان رنجش نسبت به همه چیز را نشان می دهد.

توجه داشته باشید که چرا من از واژه “انفعال” استفاده کرده و به جای آن نمی گویم “عمل با رفتار”. انفعال، نشان از ناآگاهی و رفتارهای عجولانه دارد، عصبانیت همواره بهترین دفاع من در برابر خجالت، آسیب، دست پاچگی و یا هر چیزی که احساساتم را بر می انگیزد، بوده تا مسئولیت خود را نپذیرفته و هر چیزی که من را آزار می دهد کنار بزنم .

وقتی دچار انفعال می شوم، به هیچ عنوان نمی توانم منطقی باشم، معمولا در چنین زمان هایی احساس می کنم که حق با من است، احساس “حق به جانب” بودن در هنگام عصبانیت ما ، یکی از خطرناک ترین احساس هاست. تسلیم کردن افکار قدیمی,به واسطه بیماری اعتیاد,پاکی و بهبودی معتاد,اصول روحانی بهبودی

من با چنین طرز فکری، دوباره در خودم گیر می افتم چرا که در آن لحظات فقط به خودم فکر می کنم. فقط و فقط و فقط خودم و خدا می داند که این شرایط با من چه خواهد کرد؟

بودای آسوده خاطر می گوید: ” شما به خاطر عصبانیت خود تنبیه نمی شوید، بلکه به وسیله ی آن تنبیه می شوید.” تجربه من نیز نشان می دهد که؛ “رفتار خشم آلود، به منزله این است که من جام زهر را بنوشم، ولی انتظار داشته باشم که دیگری بمیرد”.

آیا این احمقانه نیست؟ ولی ما نباید فراموش کنیم که معمولا قبل از اینکه خودمان بفهمیم که چه اتفاقی در حال رخ دادن است، این نوع طرز تفکر به مرور طوفانی عظیم از توهم خودمحوری” را در ما راه می اندازد. تسلیم کردن افکار قدیمی,به واسطه بیماری اعتیاد,پاکی و بهبودی معتاد,اصول روحانی بهبودی

من به واسطه ی کارکرد دوازده قدم با راهنمای خودم، تشخیص دادم که در تمام زندگی ام به دنبال فرار از احساس ترس بودم، من از خشم و رنجش به عنوان سپر ضعیفی در برابر حقیقت آسیب پذیری ام بهره می بردم. تسلیم کردن افکار قدیمی,به واسطه بیماری اعتیاد,پاکی و بهبودی معتاد,اصول روحانی بهبودی

من از اینکه بی اهمیت قلمداد شده و دیگران من را آنگونه که هستم نپذیرند، ترس داشتم و از احساسات خودم و اینکه ارزشمند نباشم، می ترسیدم، اما من چگونه بر ترس خود فائق آمدم؟

من زندگی ام را به وسیله ی افکاری که در سر می پروراندم، تفسیر کرده و با انتخاب رفتارهایم محیط اطرافم را می سازم، من می توانم شما را در تمام روز در ذهنم ملامت کنم، اما در نهایت تصمیم بگیرم که راه مشخصی را در پی بگیرم و به گونه ی خاصی با شما حرف بزنم یا رفتار کنم .

من آموخته ام که وقتی ما یاد می گیریم بدون ترس از وقایع احتمالی و غیر قابل کنترل شدن وضعیت، زندگی کنیم واقعا می توانیم دوباره احساس ثبات و امنیت را به دست آوریم، احساسی که فقط زاییده ی درک درست ما از واقعیت است.

بخشی از نشریات NA، درباره ترس ما از ناشناخته ها صحبت می کند، من همیشه این تفسیر برنامه را می پسندیدم، چرا که واقعا خودم اینگونه بودم، و بسیاری از افراد نیز اینگونه اند.

این روزها من شخصا از سبک زندگی خودم در گذشته، بیشتر از ناشناخته هایی که ممکن است در پاکی و بهبودی برایم رخ دهد، می ترسم.

اکنون وقتی می گویم که از آینده می ترسم ، حقیقتا چیزی را دوباره احساس می کنم که پیش از این، بارها آن را تجربه کرده و شروع به تجسم برخی موقعیت هایی می کنم که قبلا در آن بوده ام، حتی اگر هیجانات منفی داشته باشم ، همچون تحمل یک شکست، دروغ شنیدن، از دست دادن یک انسان، یا سوء استفاده از اعتماد من آنچه انجام می دهم این است که آن احساسات قدیمی را موقتا کنار گذاشته و پیش بینی منفی انجام نمی دهم.

چرا که به تجربه آموخته ام که فکر کردن درباره آینده همراه با رنجش، باعث ترس خواهد شد، روالی کاملا غیر منطقی که به هیچ عنوان آن را برای خودم و دیگران نمی پسندم، به خاطر داشته باشید که ترس و خطر دو مقوله ی متفاوت هستند.

خطر یک واقعیت محسوب می شود، در حالی که ترس چیزی به جز بی ایمانی محض نیست، “ناشناخته ها” واقعیت ندارند و شاید هیچگاه رخ ندهند، تنها چیزی که واقعیت دارد “حال حاضر ” است. تسلیم کردن افکار قدیمی,به واسطه بیماری اعتیاد,پاکی و بهبودی معتاد,اصول روحانی بهبودی

من دیگر از گذشته ی خود نیز نمی ترسم، گذشته ها گذشت، گذشته ی من، فقط گذشته ی من است، وقتی زندگی در حال حاضر و احساسات فعلی ام را با روشی منفی به گذشته ی خود گره میزنم، فقط به تجربه های گذشته ی خودم محدود می شوم.

درک این موضوع که موفقیت ها، دقیقا در پی مشکلات به دست می آیند پذیرش من را بالا برد، من نه تنها دیگر ناراحت نیستم، بلکه سپاسگزار نیز هستم، نمی گویم که دیگر هیچگاه ترس را تجربه نمی کنم، بلکه می گویم وقتی از ترس خود آگاه میشوم، به دنبال دلیل آن می گردم، و تشخیص می دهم که اگر از ترس رها نشوم، الطمه خواهم خورد.

وقتی یاد گرفتم که با ترس خود با صراحت روبرو شوم، حقیقتا آزادی را لمس کردم، وقتی دقیقا می دانم که از چه چیزی می ترسم می توانم انتخاب هایی را انجام دهم که در صورت عدم شناخت دقیق ترس، از آنها محروم می ماندم، من می توانم با ایمان جلو رفته و رفتارهای مثبتی انجام دهم و هرگز دوباره وحشت زده نشوم، به وسیله تغییر طرز تفکر، می توانم تصمیم بگیرم که چگونه رفتار کنم و به وسیله ی رفتارهای متفاوتم، احساس بهتری داشته باشم.

آیا این تمام آن کاری نیست که من باید انجام دهم؟ کمتر شدن خود محوری و افزایش خدا محوری، به شکلی باورنکردنی، بار سنگینی که سال ها آن را حمل کرده ام را از دوشم برمی دارد.

من دیگر یک قربانی نیستم، من دیگر با حالت تدافعی ام زندگی نمی کنم، من دیگر آن کسی نیستم که در برابر جهان و خداوند قد علم کنم، ما همه یکی هستیم، اتفاقات، دیگر برای من (و بر علیه من) رخ نمی دهند ، بلکه به خاطر من” روی می دهند.

امروز به این نتیجه رسیده ام که لازم نیست همه را دوست داشته و به آنها عشق بورزم (من خودم را نیز باید به این مجموعه اضافه کرده و سپس همه را دوست داشته و به آنها عشق بورزم)، اصول روحانی بهبودی من را تبدیل به “ما” کرده است، اصولی که به من یادآور می شود “منحصر به فرد” نیستم و برای هر مشکلی یک راه حل وجود دارد.

نویسنده (پولی. آر. جی، پیسی، آمریکا)

تسلیم کردن افکار قدیمی,به واسطه بیماری اعتیاد,پاکی و بهبودی معتاد,اصول روحانی بهبودی

منبع : مجله NAWAY اکتبر 2016

 

 

Visits: 92

امکان ارسال دیدگاه وجود ندارد!