ترس ریشه ی بیماری اعتیاد

ترس ریشه ی بیماری اعتیاد,زندانی بیماری اعتیاد,رفتارهای معتادگونه,نقطه ی پوچی اعتیاد

در خانواده ای متولد شدم که پدرم بیماری بسیار سختی داشت و یکی از مشکلات بزرگ من احساس ترسی بود که ! مبادا پدرم از شدت بیماری بمیرد و ما را ترک نماید ، بعدها متوجه شدم : ترس ریشه ی بیماری اعتیادم بوده و این بود که من با تنهایی و ترس در زندان بیماری اعتیاد، حبس شده بود !

برای تسکین تحقیرهایی که از دوران کودکی شده بودم برای بدست آوردن ارزش و هویت و شخصیت از دست رفته ام و برای رهایی از احساسات دردآور و خلاصه برای فرار از مشکلات با غروری کاذب به مواد مخدر گرایش پیدا کردم.

حتی قبل از آشنایی با مواد مخدر، با افراد ناسالم دوستی داشتم ، دارای رفتارهای معتادگونه بودم و دچار این توهم شده بودم که “من می دانم و می توانم” !

از همان دوران کودکی ، همیشه دچار افراط و تفریط بودم، افراط ابزاری بود که سعی می کردم با آن به رضایت برسم ، ولی نمی رسیدم و بلافاصله در اثر ناکامی در افراط به تفريط روی می آوردم که آن باعث سرخوردگی من می شد .

پدرم را به خاطر بیماری اش از دست دادم ، ترس عجیبی مرا فرا گرفته بود ، ترس از بی پشتیبان بودن ، ترس از نداشتن حامی در زندگی پیش رو و به طور کلی ، ترس از آینده ام.

از روی ترس برای مدتی ، مصرف مواد مخدر را قطع کردم ، ولی نمی دانستم با رفتارهای معتادگونه ام چه کاری باید انجام بدهم؟

همیشه جای یک چیز در زندگی من خالی بود، به دنبال شهرت و به دست آوردن ثروت رفتم ، تا شاید دردم تسکین پیدا کند ، از این رو برای اینکه زودتر به نتیجه برسم ، به کارهای خلاف قانون روی آوردم ؛ برای آرامش درون خود به دنبال چیزی می گشتم، اختیار زندگی ام ، کاملا از دستم خارج شده بود و این در زمانی بود که من هیچ گونه ماده ی مخدری مصرف نمی کردم !

به نقطه ی پوچی و بی هدفی در زندگی رسیده بودم ، چرا که خودم هم خودم را باور نداشتم ، یاس تمام وجودم را فرا گرفته بود، ریشه ی اصلی بحران ها و مشکلاتی که در زمان دوری از مواد برایم به وجود آمد در رفتارهای تند و معتادگونه ام بود.

در سن 28 سالگی با دختری از یک خانواده ای که مانند خودم مصرف کننده بودند ازدواج کردم ،یکی از معیارهای من برای انتخاب همسر ، این بود که باید همسرم از خانواده ای مصرف کننده باشد تا نقطه ی مشترکی با هم داشته باشیم . ترس ریشه ی بیماری اعتیاد,زندانی بیماری اعتیاد,رفتارهای معتادگونه,نقطه ی پوچی اعتیاد

بعد از ازدواج ، دوباره مصرف مواد را آغاز کردم و مشکلات زیادی در زندگی ، برایم بوجود آمد ، همسرم معتاد نبود ، بارها از من درخواست کرد تا قطع مصرف کنم ، اما احساس ترس از قطع مصرف ، نمی گذاشت تا بتوانم به خواسته اش عمل کنم .

چند سالی گذشت ، برادر همسر من قبلا مصرف کننده بود ، حدود دو سالی می شد که او را ندیده بودم ، تا اینکه یک شب به دعوت همسرم ، به منزل ما آمد ، چقدر تغییر کرده بود ، انگار سالها جوان تر شده بود ، حتی طرز صحبت کردن اش هم تغییر کرده بود ، او گفت : مدت یک سال و 7 ماه است که دیگر مواد مصرف نمی کند !

او گفت : به جلسات معتادان گمنام رفته است ، و در آنجا موفق شده پاک شود و زندگی جدیدی بدون مصرف مواد مخدر را آغاز کرده است .

وقتی او صحبت می کرد ، من اشک می ریختم و به حس پاک بودن او حسادت می کردم ، او گفت تو هم می توانی پاک شوی ! فقط باید تمایل داشته باشی تا به تو کمک شود .

بعد از چند روز ، با راهنمایی های او مصرف ام را کم کردم و با هم به جلسه رفتیم ، بعد از چند روز شرکت در جلسات ، به طور کامل قطع مصرف کردم و در مسیر بهبودی قرار گرفتم .

یک جمله در برگه های خواندنی (چگونگی عملکرد) در ابتدای جلسات به من خیلی کمک کرد و تأثیر زیادی روی من گذاشت ، همان جمله که می گوید: ما معتقديم كه هر چه زودتر با مشكلات اجتماعي روزمره خود روبرو شويم ، به همان نسبت سريعتر مي‌توانيم تبديل به اعضاي قابل قبول، مسئول و سازنده اجتماع خود شويم . من هم تصمیم گرفتم با کمک ابزارهای برنامه مخصوصا دوازده قدم با واقعیت های زندگی ام روبرو شوم .

ترس ریشه ی بیماری اعتیاد,زندانی بیماری اعتیاد,رفتارهای معتادگونه,نقطه ی پوچی اعتیاد

نویسنده : (Mark-D)

ترس ریشه ی بیماری اعتیاد,زندانی بیماری اعتیاد,رفتارهای معتادگونه,نقطه ی پوچی اعتیاد

منبع : مجله ی الکترونیک NATODAY

 

 

Visits: 1159

امکان ارسال دیدگاه وجود ندارد!