تابلوی معرق کاری,دور باطل مصرف مواد,شخصیت اعتیادی,عوارض بیماری اعتیاد,لزوم بهبودی فردی

تابلوی معرق کاری,دور باطل مصرف مواد,شخصیت اعتیادی,عوارض بیماری اعتیاد,لزوم بهبودی فردی


تابلوی معرق کاری

تابلوی معرق کاری,دور باطل مصرف مواد,شخصیت اعتیادی,عوارض بیماری اعتیاد,لزوم بهبودی فردی

وقتی زندگی ام را مرور می کنم تا این سرگذشت را برایتان تعریف کنم، می بینم بعضی اتفاق ها که ظاهرا هیچ ربطی به هم ندارند در کنار هم قرار گرفته و به تکه ای از یک تصویر واحد بدل شده اند، مثل یک تابلوی معرق کاری که از تکه های کوچک تشکیل شده است.

من در یکی از جمهوری های جنوبی اتحاد شوروی بزرگ شدم. از دوران کودکی ام هیچ آشفتگی مشخصی را به یاد ندارم. منشأ اولین سرخوردگی های زندگی من دخترها بودند: قدم کوتاه بود. یکیشان رک به من گفت: «اول باید یک خرده قد بکشی، بعد شاید با هم دوست شدیم.»

فکر کردم باید جر بزه ام را نشان بدهم. دعواهای خیابانی و نزاع دائمی با معلم ها و پدر و مادرم زندگی مرا بی نهایت نامتعادل کرد. تحمل این همه احساسات شدید برایم سخت بود. شهرت من به یاغی گری پایم را به دار و دسته های خلافکار باز کرد، کسانی که نزد آنان مواد مخدر و خلاف در حکم راهی برای فرار از واقعیت بود.

به هجده سالگی که رسیدم اعتیادم دیگر کاملا آشکار بود. بارها و بارها سعی کردم به کمک دوا و دکتر چاره ای برای دردم پیدا کنم، اما بی فایده بود. خدمت سربازی اجباری بود، اما کسانی که مشکلات پزشکی داشتند، از جمله معتادهای می توانستند معافی بگیرند. من داوطلبانه رفتم خدمت چون خیال می کردم به این ترتیب شاید مشکلات قانونی و اعتیادم حل بشود. در ارتش معتادهای دیگر را پیدا کردم و آنها راهش را نشانم دادند که چه طور مواد تهیه کنم.

تمام دوران خدمت سربازی من به گشتن دنبال مواد و پول گذشت. از مزارع خشخاش تریاک ، برای به دست آوردن پول در شهر دزدی می کردم. یک بار در پاییز تریاک پیدا نمی شد. از سر ناچاری به داروخانه ای دستبرد زدم و پلیس دستگیرم کرد .

تابلوی معرق کاری,دور باطل مصرف مواد,شخصیت اعتیادی,عوارض بیماری اعتیاد,لزوم بهبودی فردی
در بیست و شش سالگی برای بار دوم از زندان آزاد شدم. در مدت حبس  زیادی اتفاق افتاده بود ، اتحاد جماهیر شوروی تجزیه شده بود، و پدر و مادر روسیه رفته بودند. پیدا بود که من هم باید هر چه زودتر زندگی ام را تغییر دهم ، بستگانم سعی کردند کمکم کنند.

به آیین مسیحیت غسل تعمیدم دادند و محل سکونتم را هم عوض کردم، اما نه مذهب و نه تغییر مکان دردم را حل نکرد ، شهری که ساکن آن شده بودم پنجاه سال بیشتر قدمت نداشت، و زندگی مرا افسرده و مالیخولیایی می کرد. احساس می کردم انگار تا ابد از وطن و دوستان جدا افتاده ام. با دختری آشنا شدم، و به تمامی دل به او سپردم. ترکم که کرد، درد جدایی از تحملم بیرون بود. باز زندگی ام به دور باطل جرم و مصرف مواد افتاد.

تابلوی معرق کاری,دور باطل مصرف مواد,شخصیت اعتیادی,عوارض بیماری اعتیاد,لزوم بهبودی فردی
عاقبت باز به زندان افتادم. بعد باز سعی کردم زندگی تازه ای را شروع کنم. اما یک روز به هوش آمدم و دیدم در اتاق مراقبت های ویژه زیر دستگاه تنفس مصنوعی هستم، و باخبر شدم که بر اثر یک بیش مصرفی دیگر به کما رفته بودم. از بیمارستان که مرخص شدم بلافاصله برگشتم کف خیابان تا مواد و پول پیدا کنم. پلیس تا زمان صدور حکم آزادم گذاشت ، به این شرط که تعهد بدهم از شهر خارج نشوم. اولین فکرم این بود که مخفی بشوم، اما آن زندگی ای که من در پیش گرفته بودم ارزش این همه زحمت را نداشت. با آرامش خودم را به دادگاه معرفی کردم و در کمال تعجب حکم سبکی گرفتم.

تابلوی معرق کاری,دور باطل مصرف مواد,شخصیت اعتیادی,عوارض بیماری اعتیاد,لزوم بهبودی فردی
در زندان همچنان مصرف می کردم تا یک روز به این فکر افتادم که من خودم را تسلیم قانون نکرده ام که مثل سابق نشئه بازی کنم. یک شب هر چه مواد داشتم ، جمع کردم و همه را دور ریختم. عزمم را جزم کردم که دیگر مصرف نکنم. آن شب برای اولین بار از سر صدق دعا کردم. من مذهبی نبودم، اما به زبان خودم خواستم خدا کمکم کند. رویم نمیشد از خدا بخواهم مرا از مصیبتی که نتیجه عمل خودم بود نجاتم دهد، معتقد بودم آن همه آدمهایی که از اعمال من رنج کشیده اند ، بسیار بیشتر از من محتاج کمک خدا هستند. از خدا خواستم به همه کمک کند تا مشکلشان را حل کنند. مدت کوتاهی بعد از آن عفو مشروط گرفتم.

آن روز اول آزادی دوباره مصرف کردم و این مرا تکان داد. شروعش با یک دبه مشروب بود. در عرض چهار ماه به ته خط رسیدم. از شدت ترس دوباره قطع مصرف کردم.

تابلوی معرق کاری,دور باطل مصرف مواد,شخصیت اعتیادی,عوارض بیماری اعتیاد,لزوم بهبودی فردی
بعد دختری را دیدم که از دوستان قدیمی بود، و او دعوتم کرد با هم به جلسه معتادان گمنام برویم. دخترک خوشگل بود، این بود که همراهش رفتم. جلسه تأثیر زیادی روی من نگذاشت. وقتی منشی اعلام کرد که موضوع جلسه قدم اول است، تعجب کردم.

فکر کردم این جماعت همه در قدم اول هستند. نفهمیدم که موضوع جلسه در مورد خودم مصداق دارد. مطمئن بودم که اگر مدتی است پاکم، بر اثر نیروی اراده خودم بوده ، دیگر به جلسه نرفتم، و چیزی نگذشت که باز مصرف را شروع کردم.

این بار دوران ترک جسمی آسان نبود. دکترها فکر می کردند من علاج ناپذیرم. به کلی روحیه ام را از دست داده بودم. یک روز داشتیم با یکی از بیمارها در مورد معتادان گمنام صحبت می کردیم که چند نفر که من در همان جلسه اول NA دیده بودم وارد شدند. همه پر از انرژی بودند و خالصانه سعی کردند به ما کمک کنند. آن موقع تازه هفت ماه بود که انجمن NA در شهر ما راه افتاده بود. فقط یک جلد کتاب پایه داشتند که آن را هم برای ما در بیمارستان گذاشتند. از سر تا ته کتاب را خواندم. آمدن اعضای NA و خواندن کتاب در من اثر کرد. شروع کردم به کار کردن قدم اول.

تابلوی معرق کاری,دور باطل مصرف مواد,شخصیت اعتیادی,عوارض بیماری اعتیاد,لزوم بهبودی فردی
واضح ترین دلیل مشکلات اصلی را نوشتم، اما نوبت اقرار به عجز و آشفتگی زندگی ام که رسید با بی خیالی از روی کاغذ آوردنش صرف نظر کردم، چون قضيه به نظرم کاملا پرت و پلا بود. از همه می خواستم برایم توضیح بدهند چرا در قدم اول چنین تعابیری به کار رفته؛ نکند اشتباهی شده؟ توضیحات دیگران فایده ای نداشت؛ تا بالاخره یک روز به این صرافت افتادم که من تمام عمرم را به خیال بافی در مورد سالم بودن و پولدار بودن و زندگی در یک خانه مجلل در شهر گذرانده ام.

همیشه رویای عشق در سرم بوده، و دلم می خواسته آدم حسابی باشم. اما در واقع سلامتی ام را از بین برده ام، سابقه دار هستم، موقعیت اجتماعی متزلزلی دارم و الان هم در این بیمارستان كذایی افتاده ام که خودش گویای همه چیز است.

آن روز بود که برای اولین بار، توانستم فرق بین خیال بافی هایم و واقعیت را تشخیص بدهم. این درک تکانم داد. به این واقعیت تسلیم شدم که تمام تقلاهای من برای تسلط برای اوضاع بی فایده بوده است.

تابلوی معرق کاری,دور باطل مصرف مواد,شخصیت اعتیادی,عوارض بیماری اعتیاد,لزوم بهبودی فردی
قدم اول کمکم کرد بتوانم با ترسهایم رو به رو شوم. بنا کردم به شرکت مرتب در جلسات NA. دیگر در تشخیص عجز و دیوانگی ام هیچ مشکلی نداشتم. وقتش رسیده بود که از دیگران کمک بگیرم. سعی کردم به هر چیزی که در جلسات می شنوم عمل کنم.

علاوه بر حضور مرتب در جلسات، نوشتن در مورد قدم هایم را ادامه میدادم، با راهنمایم صحبت می کردم، صادقانه مشارکت می کردم، و قبل از خواب وقایع روز و احساساتم را تحلیل می کردم. تمام اینها مفید بود: زندگی ام کم کم تغییر کرد. از همه شگفت آورتر تغییر احساساتم بود. اعتماد به نفس و شهامت و استقامت در من به وجود آمد. دیگر در مورد اصولی که در جلسات می شنیدم هیچ شک و شبهه ای نداشتم.

قدم سوم باعث سردرگمی من شد. یعنی من حتما می بایست اراده و زندگی ام را به مراقبت خداوند می سپردم؟ فکر کردم هرگز نخواهم توانست به چنین آمادگی و ایمانی برسم. در این مورد با سایر اعضای NA صحبت کردم. آنها بدون این که پای مذهب را به میان بکشند، برداشت شان را در مورد خدا، عشق و شهودی که از قدم سوم برمی آید با من در میان گذاشتند.

من نمی توانستم حرف هایشان را بفهمم. در این مورد نوشتم، در جلسات شرکت کردم، و در مورد تعبیر سپردن زندگی ام به مراقبت خداوند مدت ها تفکر کردم.

تابلوی معرق کاری,دور باطل مصرف مواد,شخصیت اعتیادی,عوارض بیماری اعتیاد,لزوم بهبودی فردی
در این گیرودار، بین من و یک نفر دیگر اختلافی بر سر دختری که دوستش داشتم به وجود آمد. از من بر می آمد که با قلدری این اختلاف را خاتمه بدهم؛ اما تصمیم گرفتم به خدای خودم اعتماد کنم و با اشتیاق تمام صبر کردم ببینم عاقبت کار چه می شود. روابط من با دوستانم بهتر نشد، و دخترک هم دیگر با من حرف نزد، اما من آرامش غریبی را تجربه کردم. کشف کردم که می توانم بر احساسات آنی ام مسلط باشم و بدون صدمه زدن به خودم و دیگران .

این اتفاق به من آموخت که در پیگیری هدفهایم صادق باشم و نتیجه را به دست خدا بسپارم.

گروه خانگی من تازه تأسیس بود و گاهی فقط دو نفری جلسه را برگزار می کردیم. اگر سئوالی داشتیم، با شهرهای دیگر تماس می گرفتیم. من در همایش های کشورهای همسایه شرکت کردم.

گروه ما اندکی رشد کرد، اما بعد چند نفر پشت هم لغزش کردند و باز تعداد اعضای گروه بسیار کم شد. کسانی که لغزش کرده بودند از دوستان نزدیک من بودند. نمی توانستم بفهمم چرا چنین اتفاقی افتاد. فکر کردم اگر تضمینی در کار نیست، پس بهبودی چه فایده ای دارد؟ جواب هایی هم که در این مورد شنیدم قانعم نکرد.

تا مدت ها افسرده بودم.یک روز که تک و تنها در اتاق جلسه نشسته بودم، ناگهان به صرافت افتادم که تکه های کاغذ از دیوارها آویزان است و مدتهاست کسی کف اتاق را تمیز نکرده.

کتابهایی که از آنها استفاده می کردیم پاره و کثیف شده بود و بعضی از نشریات گروه مربوط به انجمن ما نبود. با خودم فکر کردم یکی از دلایل این لغزشها احتمالا همین است. مردم چیزی را که به خاطرش به جلسه آمده بودند به دست نمی آوردند، چون ما آمادگی دادنش را نداشتیم. از آن به بعد کمی زودتر می آمدم تا کف را تمیز کنم. برای تزئین اتاق از جملات برگرفته از نشریات مان استفاده کردم. نیاز من به درک علت کاهش رشد گروه مجبورم کرد در مورد سنتها تحقیق کنم.

کم کم متوجه شدم که خدمت کردن من فقط برای دوستان خودم نیست. هستند کسانی که امکانی برای تغییر ندارند، و ما می توانیم این فرصت را در اختیارشان بگذاریم. با خواندن مطالب مربوط به تنظیم کتاب پایه، اصول خدمت را یاد گرفتم. عبارت «با سپاس، اخلاص و عشق» برایم در حکم ندای عمل بود.

تابلوی معرق کاری,دور باطل مصرف مواد,شخصیت اعتیادی,عوارض بیماری اعتیاد,لزوم بهبودی فردی
از آن جا که به لزوم بهبودی فردی واقف بودم، به کار کردن قدمها ادامه دادم. به قدم چهارم که رسیدم، از ترس اقدامات احتیاطی را انجام دادم. سفارش دادم یک جعبه کوچک چوبی برایم ساختند و خودم هم قفلی برایش تعبیه کردم، دفترچه ای را که ترازنامه قدم چهار را در آن نوشته بودم توی جعبه گذاشتم، و کلیدش را هیچ وقت از خودم جدا نمی کردم. قدم چهارم باعث شد من دلایل واقعی اعمالم را ببینم، که البته همیشه هم خوشایند نبود. گاهی، هنگام تحلیل یکی دیگر از همان

رنجش های تکراری که بسیار شبیه مورد درد آور قبلی بود، دیگر فایده کاری را که داشتم می کردم نمی فهمیدم. اما اعتماد به نیروی برترم و این برنامه کمکم کرد که ادامه بدهم. از روی تجربه می دانستم که وقفه انداختن در کار کردن قدمها ممکن است خطرناک باشد. میدانستم که باید بی وقفه و مرتب بنویسم، حتی اگر شده چند خط؛ ولی از نوشتن دست نکشم.

تابلوی معرق کاری,دور باطل مصرف مواد,شخصیت اعتیادی,عوارض بیماری اعتیاد,لزوم بهبودی فردی
در حین نوشتن قدم چهارم، دنبال کسی بودم که قدم پنجم را با او کار کنم. از خدا تقاضای کمک کردم، و دعاهایم مستجاب شد. یکی از اعضا که من در سالگرد تأسیس گروه شهر دیگری او را دیده بودم، در سالگرد گروه ما شرکت کرد.

در جلسه، او از تجربه اش در مورد قدم ششم گفت. بعد از این که شرایطم را برایش توضیح دادم، از تجربه اش در مورد کار کردن قدم پنج و شش برایم صحبت کرد و بعد قراری برای ملاقات گذاشتیم. راهنمای جدیدم تمام شب به حرف های من گوش داد.

آخرین صفحه را که خواندم، گفت احساسات مرا درک می کند و از وضع و حال سابقش گفت که مشابه من بود. با این همه، تذکر داد که به نظر او، من در یک مورد به اندازه کافی موشکافی به خرج نداده ام. توصیه کرد که فکر کنم و باز هم بنویسم.

برای ادامه این نوشتن باید بر ترسم از قضاوت شنونده غلبه می کردم. دریافتم اقرار به خودم و خداوند، به هیچ وجه کم اهمیت تر از در میان گذاشتن آن با یک فرد دیگر نیست، و آن فرد دیگر هم، طعم ترس از قضاوت منفی را چشیده است. نشست بعدی ما بسیار ثمربخش بود. راهنمایم از من پرسید: «از این تلاشی که | انجام دادی چه برداشتی داری؟» گفتم: «این که من فقط معتاد به مواد نیستم. من شخصیت اعتیادی دارم. عوارض بیماری اعتیاد در رفتارهای جنسی من هم پیداست، درست مثل زمان مصرف.»

کار کردن قدم ششم، برای من در حکم عملی کردن اصولی چون خویشتن پذیری بود، همین طور تشخیص صادقانه نقایص شخصیتی که ریشه تمام کشمکش هاست ، هم درونی و هم بیرونی. من می دانستم که باید باز هم پیش بروم و قدم هفتم را آغاز کردم. مطمئن بودم که کاملا آماده» هستم، اما تغییری در رفتار و طرز فکرم نمیدیدم. متوجه شدم اشتیاقی که من روی کاغذ در مورد این نقایص شخصیتی دارم، همیشه هم قلبی نیست.

یک سال طول کشید تا من معنای تصمیم هایی را که در قدم ششم و هفتم گرفته میشود بفهمم. .. كشف ها، نقطه آغاز رابطه ای تازه با خداوند بود.

تابلوی معرق کاری,دور باطل مصرف مواد,شخصیت اعتیادی,عوارض بیماری اعتیاد,لزوم بهبودی فردی
اکنون، در پنجمین سال پاکی، می فهمم که باید مسئولیت اعمالم را قبول کنم. قدم هشتم، گذشته از میل من به عقب انداختنش، در حکم نوعی تابلو راهنما در بهبودی است که نشان میدهد من در مسیر درست گام برمیدارم.

در دوران بهبودی مواقعی پیش می آید که احساس می کنم انگار تمام این تلاش ها بیهوده است. واقعیت های زندگی در من احساس نا امیدی به وجود می آورد، حرف های دوستانم دیگر آرامش بخش نیست، جلسه رفتن آزارنده می شود، و دعاهایم دیگر از سر صدق نیست. اما زندگی ادامه دارد: دیگران مرا شایسته اعتماد می بینند، فعالیت های روابط عمومی مایه رضایت خاطر می شود، چشم اندازهای جدیدی پدیدار می شود، و گذر زمان عشق را با خود می آورد.

تابلوی معرق کاری,دور باطل مصرف مواد,شخصیت اعتیادی,عوارض بیماری اعتیاد,لزوم بهبودی فردی
بهبودی من فقط یک مشت وقایع بی معنای تصادفی نیست. چه مشغول خدمت در کمیته ای باشم، چه اجرا کردن قدم دوازده یا فقط همین زندگی به روال برنامه، ارزش هایی در وجودم می یابم که لغزش با چیزی بیرونی را ناممکن خواهد کرد.

زندگی من همچون یک تابلوی معرق کاری است، و معتادان گمنام در حکم سامان و اساس این تابلو. هر بار که در زندگی ام دقت می کنم می بینم تکه های دیگری به این تابلو افزوده می شود، و تصویر بزرگتری آشکار می گردد . و نیز، عظمت او که از این دسته ها، چنین زیبایی را به وجود آورده است: خداوندی که برایم آشناست. ۔

تابلوی معرق کاری,دور باطل مصرف مواد,شخصیت اعتیادی,عوارض بیماری اعتیاد,لزوم بهبودی فردی

منبع : کتاب پایه

 

 

Visits: 32

امکان ارسال دیدگاه وجود ندارد!