به دیدۂ شکر,حامل پیام بهبودی,ولع مصرف مواد مخدر,پاسداشت بهبودی,برهوت عجز مواد مخدر

به دیدۂ شکر,حامل پیام بهبودی,ولع مصرف مواد مخدر,پاسداشت بهبودی,برهوت عجز مواد مخدر


به دیدۂ شکر

به دیدۂ شکر,حامل پیام بهبودی,ولع مصرف مواد مخدر,پاسداشت بهبودی,برهوت عجز مواد مخدر

من هنگامی بیش از همیشه نگران بهبودی ام شدم که دوازده سال از پاکی ام می گذشت، و این ترس شدید تا چهار سال بعد هم در این راه با من بود.

یک رشته مرگ و میر با فواصل کوتاه در جمع عزیزان من اتفاق افتاد: برادرم , مادرم، پدرم، و دوست بسیار نزدیکی که من در بهبودی کمکش می کردم. احساسی می کردم تا ابد شبانه روز سوگوار خواهم بود.

در گیرودار کنار آمدن با این غم های دچار نوعی عفونت مرگبار شدم و نود روز توی بیمارستان افتادم، و خیلی به سختی می توانستم اندکی دست و پایم را حرکت بدهم. شصت روز آزگار نتوانستم ، از تخت بیمارستان پایین بیایم. تا پنج هفته به دستگاه تنفس وصل بودم که یک بند با صدایی بلند و اعصاب خردکن، به جای من دم و بازدم را انجام میداد، و رانم زخم ترسناک عمیقی داشت که باید هر چند ساعت یکبار تمیز و زخم بندی می شد.

تحمل این همه بلا با هم، خیلی سخت بود. افتاده بودم آن جا، و حس می کردم دیگر نه شهامتی برایم مانده، نه ایمانی، و نه امیدی به این که بالاخره روزی فرجی حاصل شود. مدام فکر می کردم اگر بستری نشده بودم، احتمالا نمی توانستم پاک بمانم. به تعبیری، این اسارت مجبورم کرده بود پاک بمانم.

چند سال بعد از آن، به باز آموزی راه رفتن و کار و اعمال حیاتی گذشت. روندی بود بسیار فرسایشی و مستلزم صرف هر چه خود داشتم و هر آن چه دیگران تر کردند: حمایت، عشق، وقت، و دل سوزی. قوت قلب بود که از اعضای NA می گرفتم ، در همچنین از راهنمایم، همسرش، و همسر و سه پسر فداکار خودم.

اینها مشکلاتی بودند صاف و ساده و اجتناب ناپذیر. یا می شود گفت مشکلاتی که تکلیف آدم با آنها روشن است. باید به اندازه توانم تلاش می کردم تا به مقداری توانایی و راحتی برسم. اما مشکلات دیگری هم بود. از جمله اصلی ترین شان این سئوال بود که چه طور می توانم ، چیزهایی را که به آن نیاز دارم در قدمهای دوازده گانه NA، در جلسات NA، و در حمایت های دوستانم بیابم. این یکی به هیچ وجه برایم روشن نبود.

مشوق من در غلبه بر این مشکلات، راهنمایم و همین طور همسرش بودند. این دو تجربه هایشان در مورد کنار آمدن با محدودیت ها، مشکلات پزشکی، و همین زندگی روزمره را با من در میان می گذاشتند. ما در مورد این فرصت تازه صحبت می کردیم؛ در این مورد که برای من که هیچ بعید نبود بمیرم، این در حکم زندگی دوباره است؛ و این که در نگاه اول چه قدر شبیه پاک شدن است. به دیدۂ شکر,حامل پیام بهبودی,ولع مصرف مواد مخدر,پاسداشت بهبودی,برهوت عجز مواد مخدر

در مورد تکلیفی که هر سه بر عهده داشتیم حرف می زدیم ، یعنی رساندن این پیام به دیگران، به منظور در بهبودی ماندن خودمان. من فقط می توانستم به این فکر کنم که چنین کاری، وقتی تمام ذهن آدم درگیر آرزوی عوض شدن شرایط است، چه قدر دشوار می شود. دنبال راهی گشتم تا به احساس شکر گزاری از زنده بودن دست یابم و از این که ذهنم دائم مشغول مشکلات خودم باشد رها شوم.

چگونه می شد حامل پیام بهبودی باشم اگر نمی توانستم به دیدۂ شکر به وضعی که دارم بنگرم؟ از آن بعد، این انگیزه ای شد برای پیش رفتن. هر روز به خودم اجازه می دادم مدت زمانی مشخصی – که در روزهای ناگوار کمی بیشتر می شد ، غرق خود باشم، و بعد به دیدگاه مثبت تری رو می کردم.

مرور هر روزه قدم های یک تا سه به معنای طی چنین روندی است: اقرار به این که سخت عاجزم، تصدیق باورم به این که نیروی برتری هست که یاری ام کند، و دست برداشتن از اراده شخصی. این روند مرا به موضع شکر و امید و خدمت گزاری می رساند، چنان که بتوانم به ته قدم بعد بپردازم. این کار هر روز من است، و بدین سبب است که امروز همچنان در مسیر بهبودی هستم. این شالوده برنامه فردی من است. به دیدۂ شکر,حامل پیام بهبودی,ولع مصرف مواد مخدر,پاسداشت بهبودی,برهوت عجز مواد مخدر

روزهای شروع مصرفم را خوب یادم هست. انگار همین دیروز بود. با نوعی بیماری مزمن رودهای هر از گاهی مرا از کار و زندگی می انداخت، وه پس از یک دوره مصرف مسکن، روزهای پرمشقتی را برای قطع کردن دارد سر می گذراندم. هر سال هفته ها در بیمارستان بستری بودم و سعی می داروهای مسکن مصرف نکنم، اما بی فایده بود. بعد از زنجیره ای از وقایع دخترم سخت بیمار شد. به د یدۂ شکر,حامل پیام بهبودی,ولع مصرف مواد مخدر,پاسداشت بهبودی,برهوت عجز مواد مخدر

او پس از رنج فراوان و بارها جراحی، و در حالی که و به کلی از حرکت عاجز شده بود، در بیمارستان مرد. من خودم او را به اتاق جراحی بردم، و آخرین تصویر عینی از او هرگز از ذهنم پاک نشده است. به وضوح به خاطر دارم که درست در همان لحظه، آگاهانه تصمیم گرفتم که هر کاری لازم است ، تا دیگر هرگز چنان حس وحالی نداشته باشم.

تا مدت کوتاهی هم واقعا به این هدف نزدیک شدم، اما به سرعت دریافتم دچار مشکل ناخواسته ای شده ام: نمی توانستم مصرف مواد مخدر را قطع کنم، حتی هنگامی که خودم می خواستم. چیزی نگذشت که امید از وجودم رخت بربست و حتم يافتم که در حال مصرف خواهم مرد، و آن زمان چندان دور نخواهد بود.

از کار بیکار شدم، خانواده ام مرا طرد کردند، و آن گاه، پس از درمان عفونت ناشی از تزریق با سوزن آلوده، در ۱۹۸۱، در سی و پنج سالگی، در بلدر کلرادو وارد NA شدم. آن موقع در یک مرکز درمانی محلی بودم که همیشه پر بود از عوارض خماری، گریه های بی اختیار، و ولعی دائمی برای مواد مخدر.

به دیدۂ شکر,حامل پیام بهبودی,ولع مصرف مواد مخدر,پاسداشت بهبودی,برهوت عجز مواد مخدر

آن جا نواری از حرف های معتادان در حال بهبودی در مورد پاک ماندن به من دادند، و گفتند که باید در هر دو جلسه معتادان گمنام شهرمان شرکت کنم. من این کار را کردم، و زیاد تعجب نکردم از این که کس دیگری را آنجا پیدا نکردم که شغلش در زمینه بهداشت و درمان باشد.

در عوض، آن چه یافتم معتادان دیگری بودند که مثل خودم، روی دست شان پر بود از جای تزریق؛ بنابراین از بودن در آنجا احساس خوبی داشتم. یک چیز قطعی بود: من بلد نبودم چه طور بدون مصرف خودم باشم. معتادانی که در آن جلسه بودند با تمام احساسات از برهوت عجز از قطع مصرف حرف میزدند، از این که تمام نزدیکانشان را از خود دور کرده بودند، و از این ، پیش از آمدن به NA، دیگر هیچ امیدی نداشتند و نمی دانستند چه طور پاک بمانند.

چیزی نگذشت که برای من روشن شد در جلسات NA، حالم از هر جای دیگر بهتر است، این شد که هر وقت می توانستم به جلسه میرفتم. .

به دیدۂ شکر,حامل پیام بهبودی,ولع مصرف مواد مخدر,پاسداشت بهبودی,برهوت عجز مواد مخدر

سایر معتادان در آن جلسه NA، به من گفتند که برای پاک ماندن شاید لازم باشد شغلم را رها کنم. حرفشان به نظرم معقول بود، چون یک بار که چند هفته ای قطع مصرف کردم، از این که سر کارم به داروخانه برگشته بودم و دوروبرم پر از انواع داروها بود، سخت ترسیده بودم.

تصور این که در کنار آن همه داروی مخدر و سرنگ کار کنم و کارم بالاخره به مصرف نکشد، برایم ناممکن بود. آن روز از مصرف مواد دوری کردم، و بعد اولین تسلیم چشم گیر من به بهبودی اتفاق افتاد: از کل سرمایه و همچنین هویتم در مقام دکتر داروساز دست کشیدم، چون بیش از هر چیز دیگر در زندگی، می خواستم پاک بمانم.

به این ترتیب، راهی را در پیش گرفتم که هزاران معتاد پیش از من رفته بودند. به جلسات رفتم، نشریات را خواندم، از راهنمایم درخواست کردم کمکم کند راه هایی برای فهمیدن قدمها بیابم، و در انجمن NA نوپای محلی مان فعال شدم.

دو سال از پاکی من می گذشت که یک کمیته ناحیه ای و خط امداد تلفنی راه اندازی کردیم. معتادان دیگر به من گفتند چه کنم و من هر چه در توان داشتم کوشیدم تا به حرف هایشان عمل کنم. به يمن وجود این خط امداد NA، تعداد جلسات در ایالت ما از دو به صد جلسه رسید.

به دیدۂ شکر,حامل پیام بهبودی,ولع مصرف مواد مخدر,پاسداشت بهبودی,برهوت عجز مواد مخدر

این اولین تجربه من در خدمت در NA و انجام کاری مفید برای معتادان دیگر بود. آن موقع هیچ خبر نداشتم که برای پاک ماندن قطعا باید خدمت کنم؛ فقط دلم می خواست کاری کنم تا معتادان دیگر هم به آنچه من یافته ام برسند. بعدها، متوجه بخش هایی از نشریات مان شدم در این باب که ما باید «ببخشیم تا از دست ندهیم»، و تازه معنایش را فهمیدم.

سپس دوباره به تحصیل پرداختم به این امید که راه تازه ای برای امرار معاش پیدا کنم. در این مدت، و در حالی که پنج سال از پاکی ام می گذشت، برای شغلی که مربوط به رسیدگی به امور سایر اعضای NA بود درخواست دادم و مشغول شدم و هجده سال بر سر این کار ماندم؛ کاری که بخت تعامل با بسیاری از اعضای معتادان گمنام از سراسر جهان را نصيب من کرد. چیزی نگذشت که معلوم شد این شرایط کاری، هم موهبت است هم مصیبت. کار کردن در آن پست، بی همتا و مایه مباهات، اما در کمال شگفتی به لحاظ عاطفی و روحی سخت فرساینده و بسیاری از اوقات بهبودی فردی مرا چنان به مبارزه می طلبید که هرگز تص نمی کردم. من دائما با افرادی سروکار داشتم که هر یک برای خودشان کسی باید یاد می گرفتم که سر کار، مدام در انگیزه هایم دقت کنم: آیا واقعا برای دیگران کار می کنم، یا فقط می خواهم به چیزی برسم که فکر می کنم باید اتفاق بیفتد؟

راهنمایم چند رهنمود ساده به من آموخت تا هر روز آنها را به کار ببندم، به این ترتیب کمک بزرگی به من کرد . مثلا این که دقیقا مشخص مسئولیت های من چیست، و هر چه در توان دارم در انجام آنها بکوشم، اما در مسائل حاشیه ای یا سیاست بازی های کارهای خدماتی نشوم.

علاوه بر این به من آموخت که شغلم به هیچ وجه نمی تواند جای بهبودی را در زندگی من بگیرد. من باید بیرون از محل کار و بعد از ساعت کاری در پاسداشت بهبودی ام بکوشم؛ در غیر این صورت، نه می توانم در کارم موفق باشم نه سلامت نفسم را حفظ کنم.

به دیدۂ شکر,حامل پیام بهبودی,ولع مصرف مواد مخدر,پاسداشت بهبودی,برهوت عجز مواد مخدر

از مهم ترین چیزهایی که من در مسیر بهبودی ام آموخته ام، مربوط به مسائل خانوادگی بوده است. امروز من همچنان در کنار همسری هستم که در زمان مصرف بودم. در واقع، من سه نوع رابطه با این زن داشته ام: قبل از مصرف، در زمان مصرف، و در دوران بهبودی. هر کدام از این دوره ها از بسیاری جهات با هم فرق می کرده است.

تفاوت سطح وفاداری و صداقت من در هر یک از این سه دوره از جهاتی آشکار، و در عین حال از جهاتی نیز بسیار درونی و احتمالا نه چندان واضح بوده است، که به کمک قدم کار کردن به آن پرداخته ام. پس از سالها پاکی، تازه یاد گرفتم که لازم نیست ، هر فکری را که به سرم می زند فورا به همان صورت به همسرم بگویم.

اتفاقا گاهی بهتر است اصلا این فکر را بر زبان نیاورم، و می توانم به جای این که حرفی بزنم که مایه آزار همسرم شود، بروم و عملا دوروبرش نباسم علاوه بر این، من موظفم نسبت به این زن بی همتا وفادار باشم و درود صادقانه با او در میان بگذارم، اما عین حال سخت ملاحظه کار بانم خودخواهی دیگر گذشته است. من میتوانم و باید در حق او چنان ایثارگر در حق معتادان هستم؛ در واقع من موظفم صددرصد از بخش خوب وجودم را در اختیار او و سه پسرم بگذارم.

این هدفی است که من هر روز برایش تلاش می کنم، و رابطه من با تمام چهار عضو دیگر خانواده بر اثر این تلاش بهتر شده است.

به دیدۂ شکر,حامل پیام بهبودی,ولع مصرف مواد مخدر,پاسداشت بهبودی,برهوت عجز مواد مخدر
از دوران پیش از بهبودی خاطره ای بس زنده در ذهنم هست که همواره در یاد من خواهد ماند. اتفاقی است مربوط به دوران قبل از مصرف، هنگامی که در یک داروخانه محلی دوران کارآموزی را می گذراندم. من در مورد مسئله بهداشت عمومی خیلی احساس تعهد می کردم و هیچ وقت فرصت «گیر انداختن» معتادهایی را که می خواستند با نسخه قلابی داروهای مخدر بخرند از دست نمی دادم.

اطمینان داشتم که این کار هم به حال خود آنان و هم برای جامعه مفید است. یک شب مرد معتادی به داروخانه آمد و نسخه ای برای گرفتن داروی مخدر نشانم داد که داد میزد جعلی است.

به پلیس تلفن زدم. مأمور که رسید، مرد معتاد در هم شکست و به گریه و زاری افتاد. مدام التماس می کرد: «تو را به خدا مرا بکش. همین الان به من شلیک کن.» دردش دروغی نبود، و همه ما را متأثر کرد.

لحظه ای بعد هر سه ما ، مرد معتاد، مأمور پلیس، و من ، داشتیم به حال او گریه می کردیم چون واضح بود که ترجیح می دهد بمیرد و بدون مخدر نماند. من آن شب و تا مدتها بعد حال او را نمی فهمیدم. اما امروز از عمق وجودم آن را درک می کنم، چون خودم با همان شدت آن درد را احساس کرده ام.

این یکی از دلایل بی شماری است که من خود را متعهد به کمک به سایر معتادان می دانم. شاید روزگاری بتوانم به همان معتادی که آن شب به داروخانه آمد کمک کنم تا در معتادان گمنام به بهبودی دست یابد.

به دیدۂ شکر,حامل پیام بهبودی,ولع مصرف مواد مخدر,پاسداشت بهبودی,برهوت عجز مواد مخدر
در دوران بهبودی، مهم ترین روز برای من همین امروز است، با این همه پاکی طولانی مدت را بسیار ارزشمند میدانم. من در سی و پنج سالگی پاک شدم، و حالا که دارم اینها را می نویسم، پا به دهه ششم عمرم گذاشته ام. در این سالها دشواری های بسیاری در زندگی ام اتفاق افتاده است، اما برنامه بهبودی ام باعث شده در اغلب موارد بدون آزردن و صدمه زدن با چنین مسائلی روبه رو شوم.

وقتی سن آدم بالا می رود، از دست دادن عزیزان، مشکلات جسمی و عاطفی و سایر دشواری ها بخشی اجتناب ناپذیر از زندگی می شود، و من سخت شاکرم که با بسیاری از این دشواری ها در دوران بهبودی مواجه شده ام، نه پیش از آن به کمک دیگران یاد گرفته ام که اصول روحانی را در امور زندگی به کار ببندم تا به نوعی آرامش درونی دست یابم.

به دیدۂ شکر,حامل پیام بهبودی,ولع مصرف مواد مخدر,پاسداشت بهبودی,برهوت عجز مواد مخدر
از بسیاری جهات، شخصیتی که من روزگاری بودم هنوز در وجودم زنده است، اما این دیگر شخصیتی نیست که مرا بدان می شناسند: آن چه اکنون هویت مرا شکل میدهد، شخصیت کنونی من و سبک زندگی فعلی من است.

پس از این همه سال، بهبودی همچنان برای من بر هر چیز دیگر مقدم است. من کارهایی را که برای کنار آمدن با محدویت ها و مشکلات جسمی ام لازم است انجام میدهم، و آنچه برای این کار به من نیرو می دهد، نفس به نفس کار کردن با سایر معتادان است.

زندگی من، در حکم یک پیام روشن و واضح است: یک متخصص تحصیل کرده با نوعی بیماری که تمام زندگی فرد را عوض می کند می تواند در معتادان گمنام پاک بماند، اگر به دیگران هم در این امر کمک کند و خود نیز از کمک خواستن دست برندارد.

دیگران پیام سرگذشت مرا به شیوه ای بس موجزتر بیان کرده اند . این که چه طور فردی عادی که اعتیاد همه چیزش را گرفته، در معتادان گمنام می تواند به بهبودی دست یابد. ساده است، و به چشم من دری است گشوده به آزادی از اعتیاد فعال ، و من همین را خوش دارم.

به دیدۂ شکر,حامل پیام بهبودی,ولع مصرف مواد مخدر,پاسداشت بهبودی,برهوت عجز مواد مخدر

منبع : کتاب پایه

 

Visits: 54

امکان ارسال دیدگاه وجود ندارد!