بخاطر درختان جنگل را نمی دیدم,ریشه معتادان گمنام

بخاطر درختان جنگل را نمی دیدم,ریشه معتادان گمنام


بخاطر درختان جنگل را نمی دیدم

بخاطر درختان جنگل را نمی دیدم,ریشه معتادان گمنام

از ۵ آگوست ۱۹۸۸ در بهبودی هستم، و ظرف این ۲۶ و اندی سال در بسیاری از جلسات NA در گروه های مختلفی بوده ام. از ناحیه سواحل شمالی در منطقه سن دییگو ایمپریال آغاز کردم و بطرف ناحیه سونوما کانتی در منطقه کالیفرنیا رفتم.

بالاخره به ناحیه جنوب غربی معتادان گمنام در منطقه ای به نام ” نشانم بده ” آمدم، جائی که تا کنون در آن زندگی می کنم و برنامه NA را طی ۱۴ سال آخر بهبودی با تمام توانم اجراء کرده ام. به ایالات دیگر سفر کردم و در بسیاری از جلسات حضور پیدا کردم که از فرمت های متفاوت و مستقلی پیروی می کردند، اما به نوعی متعجب و سردرگم هستم، بخاطر چیزی که در همین جا، ناحیه خانگی ام، برایم رخ داده است، به یاد نمی آورم که در هیچ جای دیگری در NA این موضوع برایم پیش آمده باشد.

هنگامی که وارد اینجا شدم، به جلسات رفتم و کارکرد ۱۲ قدم را دنبال کردم. کوشش کردم یک رابطه از راه دور را با راهنمایم در سن دییگو حفظ کنم، اما او پیشنهاد کرد تا فردی را پیدا کنم که در محل حضور داشته باشد و با حمایت و راهنمائی روزانه یاری ام دهد. بخاطر درختان جنگل را نمی دیدم,ریشه معتادان گمنام

در اینجا بود که برای نخستین بار با ایده ” درخت راهنمایان و رهجویان ” آشنا شدم. من همیشه راهنمائی در NA داشتم که او هم راهنمائی در NA داشت و قدم های NA را کار می کرد. ناگهان خودم را در مفهوم داشتن یک راهنما که راهنمایش یکی از معتادانی بود که در نوشتن کتاب پایه نقش اساسی داشت، درگیر دیدم.

فردی که در نگارش و ایجاد اکثر پمفلت های اطلاعاتی مان کمک کرده بود، و راهنمای او نیز یکی از موسسین NA محسوب می شد. هرچه در مورد سنت ششم یاد گرفته بودم از پنجره به بیرون پرتاب شده بود، به ویژه بخشی که در مورد پول، اموال، و مقام است. فکر می کردم ارتباط تقریبا مستقیمی به ریشه معتادان گمنام زده ام، آنرا بعنوان فرصتی برای دسترسی به پایگاه اطلاعاتی، تاریخی و تجربی می دیدم که می توانست منبعی برای تغذیه و بهبودی باشد که تا کنون تجربه نکرده بودم. بخاطر درختان جنگل را نمی دیدم,ریشه معتادان گمنام

پس از ۱۳ سال در برنامه بودن بر روی این که بخشی از درخت راهنمایان و رهجویان هستم تمرکز کردم، و ۱۲ سال بعد از آن (بله، کند یاد می گیرم) این مسیر را تقریبا کور کورانه دنبال کردم. می شود گفت بدون توجه به همه چیزهائی که تا قبل از آن آموخته بودم، بر روی بخشی از یک درخت متمرکز شدم و منظره جنگل را – معتادان گمنام بعنوان یک مجموعه در کل را از دست دادم، وقتی این واقعیت را به یاد آوردم که معتادان، از موسسین NA، بطور ساده بعنوان معتادان در حال بهبودی یاد می کنند، به یک بیداری روحانی رسیدم.

حاضرم مبلغ هنگفتی را شرط ببندم که او نیز هر چند که او را (شخصا هرگز ملاقات نکردم) بخاطر تفرقه و عدم وحدتی که بین دوستان NA به ویژه در این اواخر ایجاد شده بود، وحشت زده می شد. تفرقه ای که به دلیل تمرکز بر درخت راهنمایان و رهجویان بجای تمرکز بر رساندن پیام به معتادانی که هنوز در عذاب هستند بوجود آمده بود، برای بسیاری از ما داشتن بهترین راهنمای معتادان گمنام مهم است.

قبول دارم که، سربلند بودن از جائی که بهبودی مان سرچشمه گرفته نیز می تواند خوب باشد، اما هنگامی که تا این حد بر یک درخت خاص متمرکز می شوم، دیگر فراموش می کنم که بهبودی شخصی من، و فرآیند بهبودی ام، در NA بعنوان یک مجموعه در كل، اهمیت واقعی را دارد. NA اجازه داده تا بخشی از چیزی بزرگتر از خودم باشم، چیزی بزرگ تر از فقط درخت راهنمایانم و حتی بزرگ تر از منیت من باشم.

بخشی از مجموعه شده و بر اساس شرایط آن زندگی کنم، یک شاخه و شاید یک برگ در جنگلی از درختان هستم که توسط یک ریشه مشترک بهم وصل هستیم. معتادی هستم در برنامه معتادان گمنام.

بخاطر درختان جنگل را نمی دیدم,ریشه معتادان گمنام

منبع : مجله راه NA

 

 

Visits: 6

امکان ارسال دیدگاه وجود ندارد!