کرم شب تابِ زندگیِ من
کرم شب تابِ زندگیِ من, همدردی در جلسات, وسوسه معتادگونه, دنیای اعتیاد,
وقتی که شش ساله بودم، داستان مورد علاقه ی من در باره ی کرم شب تابی بود که غذای کافی نمی توانست به دست بیاورد. آن داستان را دوست داشتم چون عاشق غذا بودم: بیسکویت، شکلات، شیرینی، چیپس و خلاصه همه چیز. و غذایی که آن کرم شب تاب می خورد و دهان آدم را آب می انداخت. یادم می آید وقتی کلاس اول بودم سعی می کردم که آن کتاب را از کتابخانه مدرسه ابتدایی ام بگیرم، اما همیشه دست یک نفر دیگر بود و هیچوقت نمی توانستم آن را به موقع بگیرم. بالاخره مسئول کتابخانه، درب کلاس مان آمد تا به من اطلاع دهد که کتاب به کتابخانه برگردانده شده است. انگار که حس همدردی اش را با گریه هایم برانگیخته بودم. تحت تاثیر کسانی که آن کتاب را خوانده بودند، احساس نیاز شدید می کردم تا آن کتاب را که درباره خیال پردازی های غذایی بود برای خودم گیر بیاورم. در سن ۳۲ سالگی بود که متوجه شدم که این رفتار وسواس گونه؛ الگویی بود که در کل طول عمر آن را همراه خود داشتم. در ابتدا غذا بود و بعد بازی های ویدیویی. در سن نه سالگی، سر کلاس با لیست کردن تمام بازی های ویدیویی که یادم می آمد، حواس خودم را پرت می کردم. در ۱۱ سالگی، بازی های ویدیویی جای خود را به بازیکنان و تیم های بیسبال و آمار و ارقامشان داد. دایره المعارف بیسبالی داشتم که آن را حفظ بودم. چون که انرژی فکری ام را روی این چیزها می گذاشتم، نمره های من و همچنین زندگی اجتماعی ام، به طرز قابل توجه ای تحت تاثیر منفی قرار گرفتند. هنگامی که در سال ۱۹۹۶ وارد دانشگاه شدم،در سال اول یک هم اتاقی داشتم که مواد مخدر را به عنوان درمان من به من معرفی کرد. وقتی که آن را امتحان کردم، انگار که پا به یک دنیای دیگر گذاشتم. کمتر از قبل خجالتی و بیشتر اجتماعی شده بودم. با دخترها می توانستم صحبت کنم و مثل یک انسان عادی می توانستم ارتباط برقرار کنم. از آنجا فارغ التحصیل شدم، مدرک فوق لیسانسم را گرفتم ، یک دوست دختر پیدا کردم و کاری را هم راه اندازی کردم. اما وقتی که نمی توانستم نقش یک عضو سازنده اجتماع را بازی کنم، نوشیدنی یا مخدر بعدی را مصرف میکردم. ۱۵ سال بعد در ژانویه ۲۰۱۱، از خسته و عاجز بودن ، خسته و عاجز شدم. من در مسیر گرفتن مدرک دکترایم بودم و از لحاظ پذیرش اجتماعی در سطح بالایی قرار داشتم. اما از نیویورک به ال پاسوی تگزاس مهاجرت کرده بودم که دنیای عجیبی بود. هیچ احدی را نمی شناختم و احساس تنهایی و انزوا می کردم و این احساس هرچه بیشتر و قوی تر میشد بیشتر مصرف میکردم. این روال ادامه پیدا کرد تا زمانی که از یک دعوای داخل مشروب فروشی که می توانست کل زندگیم را نابود کند ، بیرون کشیده شد . پس اولین قدم از دایره امنم را بیرون گذاشتم و برای اولین بار در جلسهNA پا گذاشتم. در ابتدا می ترسیدم که با دیگران صحبت کنم. اگر جلسه ای ۸ شب شروع می شد من دقیقاً راس ساعت ۸ آنجا حاضر می شدم تا مجبور به صحبت با دیگران نباشم. وقتی که جلسه ۹:۳۰ تمام می شد سریع بیرون می رفتم ، چون نمی خواستم تحت هیچ شرایطی کسی مرا بشناسد. پس از حدود ۹ ماه تحمل ترس و رنج، دچار حمله های استرسی شدم. زمانی که مصرف می کردم اضطراب و نگرانی را درک نمی کردم، اما وقتی که پاک شدم درها باز شدند. در این زمان تصمیم گرفتم که فروتنانه از شخصی در خواست کنم که راهنمایم شود. من حتی به شوخی می گفتم که : من یک رهجوی کم هزینه و کم دردسر هستم. وقتی که شروع به پذیرفتن برنامه کردم، متوجه شدم که خیلی شبیه به داستان آن کرم شب تاب گرسنه ای هستم که دائم بیشتر و بیشتر می خورد. مهم نبود که چه چیزی باشد، من همیشه بیشتر می خواستم.
کرم شب تابِ زندگیِ من, همدردی در جلسات, وسوسه معتادگونه, دنیای اعتیاد,
کرگ از ویرجینیا
منبع : مجلهNA Way ،(راه اِن اِی)، جولای ۲۰۱۹
کرم شب تابِ زندگیِ من, همدردی در جلسات, وسوسه معتادگونه, دنیای اعتیاد,
وب سایت رسمی انجمن معتادان گمنام : https://nairan.org
نرم افزار آدرس جلسات : http://Meeting.nairan.org
تالار گفتگوی معتادان گمنام ایران : https://nairan.org/forum
آموزش ثبتنام در تالار گفتگو : https://nairan.org/?p=354704
دفترچه تلفن خدماتی نواحی : https://nairan.org/phone
اپلیکیشن آدرس جلسات : https://nairan.org/?p=354277
کرم شب تابِ زندگیِ من, همدردی در جلسات, وسوسه معتادگونه, دنیای اعتیاد,
Views: 9