هشت کلمه
هشت کلمه,مصرف مواد مخدر,جلسه رفتن
برای من، شوهرم و پسرم، مصرف مواد مخدر ، قضيه خانوادگی بود. سی و پنج روز پاکی داشتم که پسرم را به دادگاه مواد مخدر بردم.
قاضی حکم کرد پسرم یا باید پاک شود یا برود زندان، پسرم به ناچار رضایت داد بستری اش کنیم، یکی دو هفته ای که در جلسات شرکت کردم، فهمیدم نصیحت و خواهش و التماس هیچ فایده ای ندارد .
این بود که فقط به پسرم گفتم « نمی خواهد نه ماه با چند سال این کار را ادامه بدهی، فقط برای همین امروز این کار را بکند ، بعد از مدت ها به چشم هایم نگاه کرد، و گفت: «به نظرم این کار را می توانم بكنم مامان» و رفت بستری شد و جلسه رفتن را شروع کرد .
هشت کلمه,مصرف مواد مخدر,جلسه رفتن
لحظه (( آهاآن)) من یکی دو ماه بعد در جلسه پیش آمد. در کتاب پایه نوشته که اگر در میان گذاشتن تجربه دردناک مان با دیگران، فقط به یک نفر کمکی بکند، درد کشیدن ما بی فایده نبوده است. ناگهان انگار برق گرفته باشدم، متوجه شدم تقدیر بر این بوده که من همه این کارها را بکنم، نه فقط برای نجات جان خودم، بلکه برای رساندن این پیام ساده هشت کلمه ای به پسرم و فقط برای همین امروز این کار را بکند آن همه درد و رنج می ارزید به این که امروز بتوانم پاکی و شادی پسرم، و زندگی برنامه ای او را ببینم .
هشت کلمه,مصرف مواد مخدر,جلسه رفتن
منبع : مجله راه NA
Views: 147