غمگینی
غمگینی,بیماری لاعلاج اعتیاد,باعث بیماری اعتیاد,زن و شوهر معتاد
در ماه مارس 2015، مشخص گردید که شریک زندگی 16 ساله 3 ماهه محبوبم دچار بیماری لاعلاج سرطان گردیده است. در انتهای ماه آپریل و پس از آزمایش نمونه برداری مشخص شد که عاری از سرطان است.
او شروع به یک نوع درمان پیش گیرانه کرد که باعث بیماری اش شد و او را از خوردن بسیاری از غذاهای مورد علاقه اش محروم کرد، بطوریکه ما را به جستجوی آزمایش مکمل ها رهنمون کرد.
او دچار افت وزن و انرژی شد، اما امیدش را از دست نداد. مثبت بودن عفونت بدن او و این واقعیت که من 30 روز قبل از آزمایش نمونه برداری هر روز قدم سوم خود را کار می کردم ، این انگیزه را در ما ایجاد کرد و ما را تشویق کرد که ایمان داشته باشیم که همه چیز درست می شود.
با این حال، خواست نیروی برترم متفاوت از آنچه خودم می خواستم بود. بعد از یک چکاپ در مرکز سرطان شناسی، عمل جراحی و اسکن های بیشتر، مشخص شد باوجود درمان پیشگیرانه، سرطان گسترش یافته بود.
دوره شیمی درمانی شروع شد و فقط دردها افزایش پیدا کرد. ما هنوز امیدوار بودیم. همسرم کتاب پایه و پاک زیستن را ورق به ورق می خواند. ما دعا می کردیم و راجع به مرگ صحبت می کردیم. ما در مورد ترس هایمان صحبت می کردیم و همسرم بیشتر از اینکه از مرگ خود بترسد، از اینکه چگونه بدون او دوام می آورم، نگران بنظر می رسید.
علیرغم درگیری در بحث ها، روشن بینانه فکر می کنم که من در انکار بودم. او پنج روز پس از تعیین دومین نوبت دوره شیمی درمانی درگذشت. دکتر معالج پس از معاینه همسرم به ما گفت که دیگر شیمی درمانی را قطع کنیم ، چون کار دیگری نمی شد انجام داد.
از اینکه او دیگر قرار نیست در رنج باشد و نیروی برتر بعد از این مراقب او خواهد بود، از درون درد توأم با آرامشی را احساس می کردم. هفته ها بعد، وقتی که شوکم از میان رفت، شروع به پرسش درباره خواست نیروی برترم کردم، اما هیچ جوابی نیافتم.
در تلاش برای پذیرش این واقعیت که همسرم هرگز برنخواهد گشت، دوباره به نقطه ای رسیدم که مجبور شدم اراده شخصی خود را بسپارم. بعد از گذشت حدود 14 ماه، هنوز با شرایط زندگی ام دست و پنجه نرم می کنم.
اعتماد به نفسم به آرامی در حال بازسازی است، اما دلم بسیار برای او تنگ شده است. پس از فوت همسرم تعدادی راهنما عوض کردم و از ایجاد آن روابط جدید و یادگیری برای اعتماد مجدد، لذت می برم.
خدمت به رهجوهایم را ادامه دادم، تعهد داشتن به دیگران برای دور نگه داشتن من از آنچه که احساس می کردم، مفید بود، هرچند بصورت موقت. به شرکت در جلسه ای هفتگی ادامه دادم و در ماه اول بیش از سه جلسه در هفته شرکت می کردم. غمگینی,بیماری لاعلاج اعتیاد,باعث بیماری اعتیاد,زن و شوهر معتاد
انجمن اکثراً حمایت گر بوده، اما بسیاری از مردم ما را به عنوان یک زوج می شناختند و برای آنچه که به من گفتند بسیار ناخوشایند و ضرر کردند ، و هنوز هم به نظر می رسد که آنها از من دور می شوند. بسیاری مردم ما را بعنوان زن و شوهر می شناختند و از این موضوع ناراحت بودند و به نظر می رسد هنوز هم ناراحتند ، و سر در گم بودند که به من چه بگویند و برای همین از من دوری می کردند. می دانم که آنها نیز غمگین هستند، اما این مضر است که آنها نتوانسته اند ارتباط برقرار کنند.
منبع : مجله راه NA سال 2017
Views: 22